mardi 20 août 2013

پاسخی کلی به انتقادات برجسته از دکتر مصدق

حمید رضا مسیبیان: در مورد عملکرد زنده یاد دکتر مصدق و انتقاداتی که به او وارد می­شود غالباً از جانب گروه­های زیر :
1- سلطنت طلبان به عنوان اصلی­ترین دشمنان دکتر مصدق
2- نیروهای مذهبی طرفدار حکومت دینی
3- برخی بازماندگان حزب توده
4- بخش بسیار اندکی از قوم­گرایان
5- برخی آزادی­خواهان با نقدهای جزئی توام با ستایش اقدامات مثبت
انتقاداتی صورت گرفته که پاسخ تفصیلی آنها در وبلاگ نقد دکتر مصدق وجود دارد اما درعین حال تلاش می­گردد تا در این مطلب هم به خلاصه رئوس مطالب کلی و اصلی بررسی شده و موارد کلی پاسخ داده شوند.
به طور کلی عمدۀ انتقادات از دکتر مصدق صرف نظر از مطرح کنندگان آن حول محورهای زیر هستند:
1- عدم انعطاف در مساله نفت و بحث تبعات اقتصادی و سیاسی آن
2- نوع برخورد با مجلس
3- نوع تعامل با حزب توده
4- نوع تعامل با آیت­الله کاشانی و سایر نیروهای مذهبی
5- تهمت فراماسون بودن دکتر مصدق!
6- نوع برخورد دکتر مصدق با دربار و محمد رضا پهلوی و پاسخ به انتقاد از عدم سرکوب غیر قانونی مخالفان و دلیل ضعف دولت 
که باید گفت که موارد اول تا پنجم به طور کامل پاسخ بسیار روشن و تاریخی داشته و با یک بررسی کوتاه تاریخی مشخص خواهد شد که دکتر مصدق نه تنها اشتباهی در آن موارد نداشته بلکه بسیار هم درست عمل کرده و مطرح کنندگان آن موارد هم کسانی هستند که سوابق دشمنی آنها با آزادی بسیار روشن است چنانکه یا هنوز چشم به بازگشت نظام ارثی به ایران هستند یا هنوز در توجیه اقدامات وابستگان اردوگاه شرق(شوروی سابق) و یا طرفدار دیکتاتوری دینی بوده و در صددند هرچه هست در وجود آیت­الله کاشانی و فدائیان اسلام خلاصه کنند که مبادا جلوۀ ارزشمند نیروهای ملی عیان گردد و جالب آنکه هر سه این گروه­­ها نام و راه مصدق را مانعی بزرگ بر سر راه خود می­بینند. در کنار این سه گروه به ندرت انتقاداتی هم از برخی قوم­گرایان مشاهده می­گردد که بسیار جزئی هستند ­و در کل برجسته­ترین احزاب قوم­گرا و رهبران آن هم معمولاً با دیدۀ احترام به حرکت دکتر مصدق می­نگردند(مشابه مرحوم عبدالرحمن قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ) و هیچ نوع سرکوب و تنش قومی هم در زمان دکتر مصدق وجود نداشته لذا در این مورد مباحث چندانی مطرح نیست اما در عین حال سه گروه سلطنت طلب، چپ با گرایش به شوروی(که دیگر باقی نمانده اما برخی انتقادات تاریخی را دارند) و نیروهای مذهبی دشمنی دیرینه خود با دکتر مصدق و نیروهای ملی را حفظ کرده و کماکان ادامه می­دهند و به نظر نگارنده وجه مشترک هر سه آنها هم مخالفت با آزادی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک و آزاد در ایران است و پاسخ انتقادات آنها هم با تکیه بر اسناد تارخی به روشنی داده شده و در ادامه خلاصۀ آن هم ذکر خواهد شد. اما در کنار اینان انتقادات دیگری هم بعضاً از روی ناآگاهی نسبت به شرایط تاریخی صورت گرفته و عده­ای که ممکن است از آزادی­خواهان هم باشند این پرسش را دارند که چرا دکتر مصدق کار دربار را تمام نکرده و جمهوری اعلام نکرد و گارد ملی تشکیل نداد و ... که این مساله تا حدی مکتوم مانده و یک پاسخ تحلیلی به آن لازم است که ابتدا موارد یک تا پنج به طور خلاصه پاسخ داده شده و بعد مورد اصلی بررسی خواهد شد.

عدم انعطاف در مساله نفت و بحث تبعات اقتصادی و سیاسی آن

در حل مشکل نفت و تبعات اقتصادی آن عده­ای در صدد هستند تلقین کنند تا دکتر مصدق انعطاف نداشته و مثلاً نظام جهانی 50-50 را نپذیرفته یا قادر به صدور نفت نبوده و مشکل اقتصادی ایجاد شده یا ... و به این دلیل کودتا شده که همگی این موارد غلط هستند. اولاً دکتر مصدق نه تنها قادر به راه­اندازی صنعت نفت شده بلکه مقادیری هم نفت صادر کرده بود و اقتصاد دوران او هم با همه مشکلات متوازن بود که در کتاب ارزشمند«اقتصاد بدون نفت» دکتر انورخامه­ای آمار دقیقی در مورد اقتصاد آن دروان ارائه شده لذا تمام مباحثی همچون عدم توانائی صدور نفت و مشکلات اقتصادی و ... بی­پایه هستند و در این مورد توضیحات کافی هم در مقاله «مصدق و اقتصاد» در وبلاگ نقد دکتر مصدق با تکیه به آمار داده شده است که با این تفسیر مسائلی همچون چاپ اسکناس و مشکلات شدید اقتصادی و ... همگی غیر واقعی هستند و اصلاً با ابتکار مصدق موازنۀ خارجی واردات و صادرات ایران مثبت شده بود که تا کنون نیز نه دولت شاه و نه جمهوری اسلامی قادر به انجام چنین اقدامی نبوده­اند و اگر یک سال هم خدمات دکتر مصدق ادامه پیدا می­کرد اصلاً یک بودجه متعادل در اقتصاد بدون نفت بسته می­شد.
در بحث حل مساله نفت هم باید گفت که باز انعطاف دکتر مصدق بسیار زیاد بود و برخلاف سیاه­نمائی­ها او در اولین گام در کشور آمریکا هم به توافق با آن کشور رسید و پیشنهاد مشترک مصدق و نماینده آمریکا هم به انگلیس ارائه شده بود که نشان از این دارد که ابداً بحث به خطر افتادن نظام جهانی نفت و ... نبوده و دکتر مصدق هرچند در ابتدا تلاش داشت تا کل منافع نفت را به ایران بازگرداند اما بعد به سرعت متوجه شد که باید تابع نظام جهانی باشد و لذا با انعطاف کامل عمل کرده بود اما مشکل از آنجا بود که انگلیس به چیزی کمتر از سقوط مصدق و تجدید شرایط زمان رضاشاه تن نمی­داد چراکه در دوران رضاشاه انگلیسی­ها در جنوب حتی در سر در باشگاه­هایشان می­نوشتند «ورود ایرانی و سگ ممنوع» و شصت سال امتیاز نفت را هم به بدترین وضعی تمدید کرده بودند و بعد در زمان مصدق مجبور به تمام کردن بساط استعمار شده بودند و این اقدام تاثیر مستقیم در سایر مستعمرات آنها هم داشت و لذا می­خواستند به هر قیمت که شده مصدق را ساقط کنند و استقلال ایران هم خط قرمز دکتر مصدق بود. از این گذشته مصدق حتی روش اقتصاد بدون نفت را هم پیاده کرده و حاضر شده بود ازکل درآمد نفت چشم­پوشی کند(چه رسد به بخشی از درآمد نفت) اما استقلال ایران حفظ شود که نشان بالائی از انعطاف او دارد. در نهایت هم در آخرین پشنهاد نفتی مشکل باقیمانده بر سر غرامت بود که مصدق بارها اعلام کرده بود تا انگلیس حداکثر رقم مد نظرش را اعلام کند و بعد بسته به نظر آنها مساله را به دیوان بین­المللی دادگستری ارسال کنند و یا بر سر یک رقم مقطوع غرامت توافق شود و ... که چون انگلیس هرگز حاضر نشد به طور رسمی مبلغی را که مدعی بود مشخص کند مشکل حل نشد که این نیز دلیلی واضح دیگری بر انعطاف بالای دکتر مصدق در بحث درآمد نفت و تلاش قاطعانۀ انگلیس بر ادامه استعمارش بود. البته باید خاطر نشان کرد که دراواخر کار توافق­هائی برای رقم مقطوع غرامت(در حد 800 میلیون دلار که خیلی زیاد و شاید هم غیر منصفانه بود اما مصدق پذیرفته بود) انجام شده بود اما متاسفانه در همان مقطع شاه حاضر شده بود تا به نهضت ملی خیانت کرده و کودتا کند که به این لحاظ هیچ کدام از آن کارها به نتیجه نرسیده بودند اما به طور قطع اگر کودتا نبود مشکل حل می­شد چراکه از یک سو ایران موفق به صدور مقادیری نفت به سایر کشورها شده بود و از یک سو با انعطاف بالای دکتر مصدق احتمال حل مشکل زیاد بود و او از آبروی خود هم برای این کار مایه گذاشته بود و در حالیکه امثال کاشانی مدعی گرفتن غرامت از انگلیس هم بودند او حاضر به پرداخت غرامت شده و بی­تردید بعد از حل مشکل نفت هم مورد اتهامات فراوانی قرار می­گرفت اما برای ایران از آبروی خود هم مایه گذاشته بود.

نوع برخورد با مجلس

انتقاد دیگر برجسته به دکتر مصدق بحث انحلال مجلس هفدهم است که امروزه اسناد افشا شده سازمان سیا به روشنی ثابت می­کنند که چه تلاشی برای ساقط کردن دولت با ظاهر قانونی از طرف همان مجلس در کار بوده است لذا امروزه برای هر ایران­دوست باید ثابت شده باشد که برخورد با آن مجلس که با تقلبات گسترده تشکیل شده بود بسیار لازم بوده است. اما از این گذشته باید گفت که اولاً مجلس تا خود 25 مرداد هم منحل نشده و دکتر مصدق تنها درخواست انتخابات مجدد کرده بود که با این تفسیر این بهانه را هم خنثی کرده بود(بگذریم از استعفای اکثریت نمایندگان مجلس که خود به خود مجلس را از کار انداخته بود) و در ثانی مدت کوتاهی قبل مردم در یک رفراندوم بزرگ به ابقای دولت و انحلال مجلس رای داده و حدود یک و نیم برابر پرجمعیت ترین دوره­های انتخابات مجلس در رفراندوم شرکت کرده بودند و لذا برکناری دکتر مصدق نادیده گرفتن دو میلیون رای مردم بوده است(در انتخابات­های قبلی هرگز بیش از یک میلیون و چهارصد هزار نفر در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودند.) که با هیچ معیار دموکراتیک همخوانی ندارد و حداقل باید بنا به خواست دکتر مصدق انتخابات بعدی مجلس برگزار شده و بعد مباحثی بعدی مطرح می­شدند اما عملکرد پهلوی همواره در جهت مخالفت با رای ملت بوده است. همچنین توجه شود که طبق قانون مشروطه شاه هرگز حق عزل نخست وزیر را نداشته و فقط در غیاب مجلس و بعد از استعفای نخست وزیر، موقتاً قادر بوده نخست وزیری را برای تشکیل مجلس و رسیدگی به امور تعیین کند بنابراین در هر حالت فرمان عزل دکتر مصدق و کار غیر قانونی بوده است. ضمناً در بحث قانونی بودن رفراندوم هم خود مجلس به دکتر مصدق اختیارات داده و طبق آن عمل شده بود لذا مشابه آن بود که مجلس آن را تصویب کند گرچه در راه و مکتب مصدق قانونی بالاتر از اراده ملت نبوده و نخواهد بود و در کل برگزاری انتخابات مجدد مجلس هم با هیچ معیار قانونی و منطقی و دموکراتیک تضادی ندارد.

نوع تعامل با حزب توده

در بحث حزب توده در دوران دکتر مصدق دو دیدگاه متضاد وجود دارد که یکی از آزادی آن انتقاد کرده و آن را عامل کودتا می­شمارد و دیگری از عدم همکاری مصدق با حزب توده در 28 مرداد ناراحت است.
دربارۀ مورد نخست باید گفت که اولاً در قاموس آزادی خواهی دکتر مصدق سرکوب عقاید معنی ندارد و آزادی حزب توده هم بخشی از آن است که بنابر این بحث سرکوب عقاید و ... اصلاً نباید طرح شوند و اگر هم خطر حزب توده در میان بوده باید با کمک اقتصادی و وام به ایران و حداقل وارد نکردن فشار اقتصادی مشکل حل می­شد نه اینکه کودتا شود و در ثانی خوشبختانه اکنون اسنادی افشا شده که یک مورد آن مربوط به بایگانی شورای امنیت ملی آمریکا (سند شماره چهار 10 اوت 1953) نشان می­دهند حداقل از 5 روز قبل از کودتا هم این مساله روشن شده که حزب توده حداقل فعلا خطری نبوده و قادر به کودتا هم نیست و دولت مسلط به امور است و به لحاظ مسائل اقتصادی هم شرایط دولت نامناسب نیست. 
در مورد عدم کمک گرفتن دکتر مصدق از حزب توده در 28 مرداد هم باید گفت اولاً حزب توده تا قیام 30 تیر تنها به دشمنی با ملیون پرداخته بود و در قیام 30 تیر که بخشی از نیروهای مردمی آن به حمایت خودجوش از دکتر مصدق پرداختند به ناچار به ظاهر تغییر روش داده و دشمنی قبلی را نداشت اما عقاید آنها بر مبنای همان مسائل قبلی بود و همچنین تمام مباحثی همچون خبررسانی به دکتر مصدق در جریان کودتای 25 مرداد و ... دروغ هستند(از طریق افسران ملی و نیروهای ملی کودتا لو رفته بود) و آنها تنها در صدد بودند تا با سوءاستفاده از شرایط به اوضاع مسلط شوند والا حداقل قادر بودند همانند ملیون در خط مبارزه باشند البته این به معنی خیانت کارد پائین و مبارزان آن و تمام سازمان افسران آن نیست و بسیاری از آنها فداکار و مبارز بودند امابه دلیل خط مشی غلط رهبران حزب به راه بدی رفتند و شواهد نشان می­دهد آنها حتی در گارد محافظ زاهدی هم نیرو داشتند که اگر اراده­ای بود قادر بودند به راحتی زاهدی را هم ترور کنند اما حتی رانندۀ یکی از تانک­های حمله کننده به منزل دکتر مصدق در 28 مرداد هم از اعضای سازمان نظامی حزب توده بوده و به نظر می­رسد خط مشی حزب توده بر این مبنا بوده تا با سقوط دکتر مصدق و با سوءاستفاده از نارضایتی مردم بر اوضاع مسلط شوند چراکه به دلیل وجهۀ عظیم مردمی دکتر مصدق آنها به هیچ وجه قادر به عرض اندام نبودند و به طور مثال در انتخابات­های مجلس که در تهران به صورت آزاد برگزار شده بود حتی یک نفر از آنها هم در برابر ملیون رای نیاورده بود.!

نوع تعامل با آیت­الله کاشانی و سایر نیروهای مذهبی

در بحث نوع برخورد دکتر مصدق با نیروهای مذهبی و آیت­الله کاشانی و فدائیان اسلام هم مشابه حزب توده دو دیدگاه مختلف است که یکی از همکاری نزدیک اینان و اینکه مثلا به دستور دکتر مصدق رزم­آرا ترور شده و ... انتقاد دارد و دیگری از اینکه دکتر مصدق به آیت­الله کاشانی بی­اعتنائی کرده و هشدار او در مورد کودتا را توجه نکرده و ... انتقاد دارد.
در مورد همکاری مصدق با نیروهای مذهبی و ... باید گفت که مصدق بر مبنای دو اصل استقلال و آزادی وارد مبارزه شده بود و لذا طبیعی بود که قادر نبود با فدائیان اسلام که خواهان حکومت اسلامی بودند همکاری داشته باشد. به عبارت دیگر او به یک دموکراسی مشابه غرب و آزادی اعتقاد داشته و به صراحت بر اینکه: "آزادی فردی حق غیر قابل انکار افراد هر جامعه است و به طوریکه گفته­اند :" برای آزادی حدی نیست مگر آنجائیکه آزادی دیگران شروع می­شود." تاکید کرده بود.
باری دروغ­هائی همچون اینکه در اثر تهدید رزم­آرا توسط دکتر مصدق در مجلس، رزم­آرا ترور شده بود و ... جملگی کذب هستند و سخن مصدق به رزم­آرا حداقل 8 ماه قبل از ترور او و ناشی از عصبانیت شدید بوده و امروزه به روشنی ثابت شده که کشته شدن رزم­آرا به دلیل هراس شدید شاه از کودتای او بوده است چراکه رزم­آرا هم پشتیبانی خارجی مناسب داشته و هم تسلط کاملی بر ارتش و نیروهای نظامی داشته است و شاه ابتدا تلاش کرده بود تا مصدق را به جای او به نخست وزیری منصوب کند که همین هم نشان از این دارد که ترور رزم­آرا تاثیر خاصی در این جریانات نداشته و بعد هم شاه در دیدار با فدائیان اسلام آنها را به قتل او تحریک کرده و عفو قاتل او را هم تائید کرده بود بنابراین کل آن جریانات مربوط به شاه بوده­اند. تا آنجا که به مصدق مربوط می­شد او زیر بار حکومت اسلامی نمی­رفت و مدت کوتاهی بعد از نخست وزیری با فدائیان اسلام دچار مشکل شده بود و فدائیان اسلام او را به ترور مشابه رزم­آرا تهدید کرده بودند که به ناچار مدتی هم در مجلس مانده بود و از همان اوائل کار هم آنها را به زندان انداخته بود بنابراین کل مباحثی از قبیل روابط خوب مصدق با فدائیان اسلام و ... کذب بوده و او حتی حاضر نشده بود با قاتل رزم­آرا عکس هم بیندازد و فدائیان اسلام هم جز اخلال و ایجاد مشکل در امور نهضت ملی کاری نکرده بودند و دیر یا زود به دلیل هراس شاه و مخالفت ملیون و ...،مشکل رزم­آرا حل شده و او کنار گذاشته می­شد. به همین شباهت او از ابتدای نخست وزیری هم شرایط خود را با آقای کاشانی مشخص کرده و معلوم شده بود که او دخالت روحانیون در امور حکومتی را نخواهد پذیرفت و ضمن احترام کامل آقای کاشانی روش خود را داشت. در جریان قیام 30 تیر هم مصدق از کاشانی کمک نخواسته بود و او خود به میدان آمده و به دلیل دشمنی قدیمی با قوام­السلطنه با او برخورد کرده بود و بعد هم به شدت مدعی شده بود که مصدق هم تا حدی تلاش داشت رضایت او را جلب کند اما در هر حال راه خود را داشت.
البته باید به این نکته اشاره کرد که نیروهای مذهبی در آن مقطع مقابله قاطعی با نفوذ استعمار انگلیس در کشور داشتند و در بحث تلاش برای استقلال کشور تا مقطعی همراه ملیون بوده و خدمات ارزنده­ای داشتند و مصدق هم از آنها کمک گرفته بود اما بعدها جاه­طلبی زیاد آقای کاشانی او را به سمت کودتاچیان برده بود تا جائیکه همراه آنها شده بود و در عین حال دکتر مصدق بارها از همه خواهش کرده بود که تا حل قضیه نفت صبر کنند تا استقلال و آزادی کشور تامین گردد و بعد او کناره­گیری خواهد کرد اما آنها به حمایت از کودتاچیان پرداخته بودند.
با این تفاسیر کذب بود ادعای کسانی که مدعی هستند مثلا کاشانی در شب 27 مرداد نامه به مصدق نوشته و او را از کودتا آگاه کرده و ... بسیار روشن است چراکه از مدتی قبل کاشانی در مجلس با تمام قوا علیه مصدق وارد عمل شده و از طرح استیضاح او حمایت می­کرد و بعد هم روابط خوبی با کودتاچیان پیدا کرده بود و از مدتی قبل دشمن سرسخت دکتر مصدق شده بود لذا اینکه بگوئیم کاشانی در صدد حمایت از دولت ملی بوده دقیقاً مانند این است که بگوئیم حامیان کودتاچیان و استیضاح کنندگان دولت، حامی دکتر مصدق بوده­اند که باطل بودن آن بی­نیاز از توضیح است و او نیز با تمام قوا علیه دکتر مصدق وارد عمل شده بود و نامۀ جعلی هم که بعد از 25 سال در دوران انقلاب منتشر شده بود کاملاً جعلی است. البته به این نکته هم باید توجه کرد که دکتر مصدق هرچند دخالت روحانیون در امور حکومتی را نمی­پذیرفت و تن به حکومت اسلامی نمی­داد، اما احترام آنها را حفظ کرده و وظیفۀ همۀ مسلمانان واقعی بود که از دولت حمایت کنند تا کشور مستقل شده و خودشان هم آزادی داشته باشند نه اینکه از استعمار حمایت کنند و کشور را به نابودی بکشانند.

تهمت فراماسون بودن دکتر مصدق!

یکی از تهمت­های دیگر به دکتر مصدق هم بحث فراماسون بودن او می­باشد اما کسانی که این اتهام را طرح می­کنند به این توجه ندارند که به فرض هم که این سمبل ملی ایران چنین بوده باشد این هرگز اهمیتی نداشته و بیش از 60 سال مبارزه در راه ایران و آزادی و خدمات او و ... در این زمینه کافی خواهد بود و پاسخگوی هر نوع ابهام است و لذا نیاز نیست بحث چندانی در مورد آن صورت گیرد اما برای تکمیل مطلب باید گفت که این تهمت به این بهانه است که وی مدت کوتاهی کمتر از یک سال در یکی از انجمن­های مدافع آزادی به نام «جامع آدمیت» عضو بوده و بعد هم از آن خارج شده است و آن تشکل هم یک تشکل علنی بوده و حال آنکه فراماسون­ها مخفیانه عمل می­کنند و جالب آنکه چنین تهمتی هرگز در تمام دورانی که دکتر مصدق در قید حیات بود طرح نشده بود که همین دلیل روشنی بر کذب بودن آن است. البته ظاهراً برخی از اعضای آن تشکل گرایشاتی به سمت فراماسونری داشته و بعدها به آن سمت رفته بودند اما سایرین و از جمله عباسقلی­خان که بنیانگذار آن بوده در راه آزادی بوده و به آن راه رفته­ است. همچنین خود اسماعیل رائین در پاسخ موج اعتراض علیه این مطلب گفته بود :«این کار پاسپورت انتشار کتاب بوده است و سازمان امنیت انتشار کتاب را منوط به آن جمله در زیر آن تعهدنامه کرده است.» (به نقل از آیا مصدق فراماسون بود / محمد ترکمان / ابوذر / ص 40 برداشت از مقالۀ «فراماسون بودن مصدق؛دشنام سیاسی یا واقعیت تاریخی» به قلم آقای مهندس میرزاده در نشریۀ ایران فردا شمارۀ 53 ویژۀ نامۀ دکتر مصدق.)
ضمناً باید یادآور شد که توضیحات روشنی در مورد « جامع آدمیت» درکتاب « فکر وآزادی و مقدمه نهضت مشروطیت » تالیف محقق بزرگ ایرانی زنده یاد فریدون آدمیت داده شده و با توجه به اینکه اسناد و مدارک جامع آدمیت در اختیار ایشان بوده این کتاب از مستندترین منابع در این مورد است و در صفحه 247 در توضیح بنیان فلسفه سیاسی جامع آدمیت می­خوانیم که بنیان فلسفه سیاسی این جمعیت سیاسی بر مشروطیت و محدودیت قدرت سلطنت و انفصال قوای دولت بنا شده بود و دکتر فریدون آدمیت در ادامه کتاب در مورد عدم ارتباط جامع آدمیت با تشکیلات فراماسونری به تصریح آورده است :« اولین لژ فراماسونری در ایران به نام «لژ آزادی» در 12 آوریل 1906 تشکیل گردید... آن شعبه­ای از تشکیلات فراماسون فرانسه بود و هیچ ارتباط با فراموشخانه ملکم و جامع آدمیت که پیروان ملکم بنا نهادند نداشت.» ( فکر وآزادی و مقدمه نهضت مشروطیت / دکتر فریدون آدمیت / انتشارات سخن / مهر 1340) ( به نقل از مقالۀ «فراماسون بودن مصدق؛دشنام سیاسی یا واقعیت تاریخی» به قلم آقای مهندس میرزاده در نشریۀ ایران فردا شمارۀ 53 ویژۀ نامۀ دکتر مصدق.)

نوع برخورد دکتر مصدق با دربار و محمد رضا پهلوی و پاسخ به انتقاد از عدم سرکوب غیر قانونی مخالفان و دلیل ضعف دولت
در قبل نشان داده شد که در بحث نفت اسناد پیشنهادهای نفتی گویا بوده و در بحث مجلس و حزب توده هم اسناد افشا شده سازمان جاسوسی آمریکا مسائل بسیار را نشان می­دهند و در برخورد با نیروهای مذهبی و دشمنی کاشانی با او هم متن سخنان و بیانیه­های خود کاشانی بسیار گویا هستند و در عین حال مخاطب این مقاله هم کسانی نیستند که مدافع دیکتاتوری و وطن­فروشی پهلوی یا برقراری حکومت اسلامی باشند(بحث حکومت وابسته به شوروی که دیگر تمام شده است.) و می­توان گفت دکتر مصدق در تمام زمینه­ها کارنامۀ قابل قبولی داشته و تقریباً در تمام زمینه­های امور دولتی به نحو مناسب کشور را اداره کرده بود اما تنها موردی که ضعف دولت ملی بوده و به سقوط دولت انجامیده بود همانا بحث نوع برخورد دولت با دربار بوده است که قطعاً ضعف دولت بوده و قابل بررسی بیشتر است چراکه اگر این امکان وجود داشت تا در همان مقطع دربار برچیده شده و جمهوری در ایران حاکم شود بسیار خوب بود و به این منظور این مورد باید بهتر بررسی شود و به نظر نگارنده اصلی­ترین نقد بر عملکر دکتر مصدق همین یک مورد است که تلاش می­گردد شرح تفصیلی بیشتری در مورد آن ارائه گردد. در این زمینه یک دیدگاه تمام مشکلات را به قانون­گرائی دکتر مصدق ختم کرده و ضعف او را در قانون­گرائی دانسته و به قولی معتقد است که اگر او مقداری غیر قانونی عمل کرده و مثلاً چند نفر را کشته بود و... کار تمام شده و مشکل کشور حل شده بود که این یک مطلب بسیار غیر واقعی است و به طور قطع باید گفت که صرف نظر از مباحثی همچون قانون­گرائی و ... که در جای خود بسیار مهم هستند، وی به هیچ وجه چنان امکاناتی نداشته و در آن مقطع چنان کاری ناممکن بود که اگر غیر از این بود به طور قطع باید خود مردم کار را تمام می­کردند که در این بحث تلاش می­گردد تا بر مسائل قانون­گرائی و ... بحث نشده و تنها از جنبۀ عمل­گرائی این موارد را بررسی کرده و به روشنی باید گفت که یک بررسی کوتاه از حوادث دوران نهضت ملی به روشنی ثابت می­کند که بیگانگان چه تلاشی برای راندن دکتر مصدق به وادی آشوب و اعمال غیر قانونی و ... داشتند تا از آن طریق بهانه به دست آورده و کشور را به آَشوب بکشانند.

نکات کلی در مورد روش دکتر مصدق در برابر دربار و تشنجات داخلی
نگارنده با بررسی روش دکتر مصدق و سخنان و نوشته­های او و... به طور کلی معتقد است که چند مورد زیر اهم خط مشی و نکات اصلی مد نظر او در برابر دربار بوده است:
1- اصلی­ترین روند دکتر مصدق در برابر دربار این بود که با توجه به شرایط مشکلات شدید خارجی و بین­المللی کشور تنش دیگری در داخل کشور ایجاد نکند و سعی کند نیرو را در جهت مبارزه خارجی متمرکز کند و در عین حال آزادی و دموکراسی را هم در کشور حاکم کند و خود او هم به کرات به این مورد اشاره کرده است. به عبارت دیگر با طرح او مبنی بر حفظ احترام شاه و برقراری دموکراسی در کشور، هم حداقل نیروی خیلی مهمی به نام ارتش در برابر دولت مقداری ساکت می­شد و هم مبارزه برای استقلال کشور به نحو موثری به پیش ­رفته و استقلال کشور تامین می­شد اما در صورت مخالفت شدید دربار با دولت و تمرد بعدی ارتش و ... مشکلات ناامنی و هرج و مرج شدید می­توانست در کشور رخ دهد که مصدق از آن غافل نبود. ضمناً سایر مخالفان داخلی هم بدون دخالت دربار هرگز نیروی مهمی نبودند و لذا از بحث در مورد آنها خودداری می­گردد چنانکه اگر کودتاهای 25 و 28 مرداد مورد حمایت شاه نبودند هرگز به نتیجه نمی­رسیدندکما اینکه با ده­ها طرح اغتشاش و تحریک عشایر مرزی و ... در دوران دولت ملی با آرامش و قانون برخورد شده بود. وی در این مورد می­نویسد:" هموطنان عزیز به خوبی واقف هستند که اگر اینجانب تصدی نخست وزیری را با کبر سن و ضعف مزاج به عهده گرفتم برای این بود که قانون ملی شدن نفت را سرانجام دهم و همانطور که بارها متذکر شده­ام صلاح ندیدم که با وجود جنگ در جبهۀ خارجی دست به اصلاحات داخلی که موجب تشنجات بزرگ است بزنم و جنگ در دو جبهه را بر ملت ایران تحمیل نمایم. از این رو تا سرحد امکان کوشیدم که در امور داخلی وضع موجود را حفظ کنم."(خاطرات و تالمات دکتر مصدق/ص209)
2- یک نگاه کوتاه به تاریخچه دولت دکتر مصدق نشان می­دهد که مخالفان همواره مترصد ایجاد آشوب و ناامنی بوده و کمترین اقدام غیر قانونی دکتر مصدق بهترین بهانه را به دست آنها می­داد به عنوان مثال در موارد خیلی ساده­تر از قبیل زدن چند ضربه شلاق به قاتلان رئیس شهربانی کل کشور شهید افشارطوس و یا شبه کودتای نهم اسفند و ... مخالفان به شدت هیاهو و مشکل و جنجال ایجاد کرده و مجلس هم که دشمن دولت بود طرح استیضاح دولت را داده بود و همواره هم همان مجلس آماده ضربه زدن بود و لذا اینکه با آن شرایط دولت قادر باشد مثلاً اقدام غیرقانونی کند و ... ناممکن بوده و حداقل این بود که بلافاصله به استیضاح دولت توسط مجلس می­انجامید(مشابه کشف توطئۀ شهادت افشارطوس) و بعد هم اغتشاشگران در سراسر کشور دست به ایجاد آشوب و... زده و کشور به شدت دچار مشکل می­شد. لذا با مجموع شواهد باید گفت که دکتر مصدق تمام تلاش خود را به کار می­برد تا مانع از ایجاد تنش و هرج و مرج و ... در کشور شده و با ایجاد آرامش امور را به پیش ببرد و ایجاد بهانۀ آشوب و اغتشاش بهترین حربه برای مخالفان دولت بود تا به سرعت کشور را به تشنج بکشانند که نمونۀ روشن آن در مواردی از قبیل شهادت افشارطوس و نهم اسفند و... بود که نشان از آن داشت که چه نیروهائی آمادۀ ایجاد اغتشاش در کشور بوده­اند.
3- به این ترتیب روند کلی دکتر مصدق مشخص است و در اینجا این سوال وجود دارد که روش او در هنگام ایجاد مشکل توسط دربار چه بوده است؟ که باید گفت که «شاه بیت» نوع برخورد دکتر مصدق با دربار این بود تا مشابه قیام 30 تیر شرایط را به دست خود مردم بدهد و بدون ایجاد تنش شدید و خون­ریزی و .... بگذارد که مردم برای آینده تصمیم بگیرند تا اگر برآیند شرایط جامعه قادر بود کشور را به سمت بهبودی ببرد که مشابه 30 تیر دولت قدرت بگیرد و تغییرات ایجاد شود و در غیر این صورت کشور دچار مشکل جنگ داخلی و هرج و مرج و ... نشده و هزینه­ها بسیار کمتر شوند که روند منطقی نیز همین بوده چراکه اگر جامعه قادر به اقدامی در آن مقطع بود، طبیعتاً باید آن کار انجام می­شد و دکتر مصدق هم مانع آن نبود و در غیر این صورت هم هزینه بیشتر ایجاد نمی­شد. به این ترتیب به نظر می­رسد که در جریان کودتای 25 مرداد هم دکتر مصدق باید با بیانیه­ای مردم را آگاه کرده و به قولی همه چیز را به دست مردم می­داد و حتی کنار می­رفت که به دلیل خروج ناگهانی شاه و بی­سرپرست بودن کشور و عدم اطمینان به اصالت فرمان و... و از همه مهمتر حمایت و تحریک برخی یاران از جمله شهید دکتر فاطمی از کار کناره­گیری نکرده بود و شرح این اقدام بحث جدائی داشته اما صرف نظر از جزئیات عملکرد و ... کلیات نظر و عقاید و عملکرد او به همان سبک مورد اشاره شبیه قبل از قیام 30 تیر بوده است. وی در این مورد می­گوید:" ادامۀ خدمت برای دولتی که پادشاه مملکت با او موافق نباشد نه در صلاح خود دولت و نه در صلاح مملکت بود"(مصدق در محکۀ نظامی / ص26) و یا "تصدی من در کار وقتی مفید بود که اعلیحضرت موافق باشند"(مصدق در محکمۀ نظامی/ص4)
4- البته در کنار دو مورد فوق باید به این اشاره کرد که او در برخود با مخالفان هم از نیروی دولت استفادۀ قانونی کرده و روش قاطع و قانونمندی داشته چنانکه دفاتر برادران و خواهران شاه را تعطیل و حتی برخی از اعضای خانوادۀ شاه را محترمانه تبعید کرده و برای تسلط بر نیروهای نظامی هم تلاش می­کرد و با متخلفان هم در چارچوب قانون برخورد می­کرد اما از دامن زدن به تنش شدید در جامعه و تحریک مردم به حرکات انقلابی و ... در برابر دربار خودداری کرده و همواره تلاش داشت به نحوی امور را با آرامش به پیش ببرد اما در برخورد با مخالفان از اقدام قانونی در حد ممکن هم خودداری نکرده بود. 
5- با توجه به موارد فوق یک مسالۀ بسیار روشن هم وجود دارد و آن اینکه دکتر مصدق از مقابلۀ تند با دربار(به دلیل همزمانی مبارزه شدید با استعمار) هراس داشته و در این مورد دولت ضعف داشته است که بعداً هم ثابت شد مقابلۀ شدید همزمان دربار(که موجب تحریک ارتش بود) و استعمار و عمال داخلی آنها و ... به سقوط سریع دولت انجامیده بود(مشابه 28 مرداد) که به طور مشخص باید گفت در این زمینه دولت ملی ضعف داشته و ضعف اصلی هم در بحث ارتش و نیروهای مسلح بوده است که خود دکتر مصدق هم بر این نکته که دلیل عدم عملکرد قاطع او نداشتن قوا بوده تاکید کرده و می­نویسد: " و اما اینكه اینجانب روز های ۲۵ تا ۲۸ مرداد سكوت اختیار كردم علت این بود كه اینجانب قوائی در اختیار نداشتم .دو افسر از اقوام من محافظ خانه بودند كه آن ها را هم بعداً محاكمه و محكوم كردند"(نامه­های دکتر مصدق / ص303) که این مساله بعد از ترور افشارطوس تشدید شده و باز همو در این مورد می­نویسد:" من با دستگاهی كار می‌كردم كه زیر نفوذ استعمار بودپس از چند تغییر و تبدیل سرتیپ افشارطوس را در راس اداره كل شهربانی گذاردم شاید اصلاحاتی بكند. او را از بین بردند و با آن همه بیانات و اقاریری كه متهمان به قتل او در نوار ضبط صوت نمودند همگی بدون استثنا در دادگاه نظامی تبرئه شدند" خاطرات و تالمات دکتر مصدق/ ص272) که با این تفسیر مشخص است ضعف اصلی دولت در بحث نیروهای مسلح بوده است.
6- در بحث اینکه چرا نهضت ملی ایران چنان ضعفی داشته هم باید گفت این مساله به طور مستقیم به عدم وجود تشکیلات سیاسی مناسب و امکان سازماندهی مردم و .... باز می­گردد که هم موجب ضعف شدید مردم در برابر کودتاچیان شده و هم موجب ضعف در نفوذ در نیروهای مسلح بوده و در حالیکه عامۀ مردم به طور پراکنده همواره مدافع نهضت ملی بوده­ و رای بسیار بزرگی هم به دولت داده و قدرت ظاهری هم در دست دولت بود، اما به دلیل عدم انسجام تشکیلاتی و ... ملیون نتوانستد به طور مناسب در برابر کودتاچیان بایستند(کودتاچیان هم در 28 مرداد با تجربه گذشته در اولین گام­ها دفاتر روزنامه­ها و محل تجمع ملیون و... را غارت کرده بودند تا امکان جمع شدن آنها نباشد.) و به همین ترتیب نهضت ملی نتوانست نیروهای تشکیلاتی منظم برای مقابله را سازماندهی کرده و در ارتش هم نفوذ کند و به عکس کودتاچیان به نحو مناسبی از این ضعف ملیون استفاده کرده و با استفاده از شبکۀ منظم قدیمی و از همه مهمتر استفاده از نظم و انسجام تشکیلاتی ارتش که منظم­ترین تشکیلات است، توانستند تاثیر فراوانی بر ارتش بگذارند و با حمایت شاه هم موفق شده بودند. به واقع در آن شرایط اگر نهضت ملی تشکیلات منظمی داشت هم قادر به مقابله با کودتاچیان بوده و هم به راحتی قادر به نفوذ در نیروهای مسلح و تشکیل هسته­های ملی بوده و افسران ملی هم در بالاترین مناصب قرار می­گرفتند چنانکه افسران ملی از قبیل ریاحی و شهید سرگرد سخائی و همچنین اعضای سازمان افسران ناسیونالیست و... به سرعت مدارج ترقی را طی کرده بودند اما متاسفانه اینان هرگز قادر نشدند به شکل مناسبی مردم و نظامیان و ... را سازماندهی کرده و در ارتش نفوذ کنند ولی دشمنان ملیون عموماً از تشکیلات مناسب بهره­مند بودند چنانکه حزب توده هم علیرغم طرفدار اندک نسبت به ملیون، توانسته بودند تشکیلات بسیار منظم ایجاد کرده و به همین ترتیب در ارتش هم نفوذ بسیار مناسبی داشته باشد لذا در کل دلیل اصلی ضعف ملیون را که موجب عدم توانائی آنها شده باید در بحث عدم تشکیلات مناسب جستجو کرد و در زمینۀ عدم وجود تشکیلات مناسب هم ضعف عمومی مردم بوده و بیش از همه این ضعف را باید در مردم و یاران مصدق جستجو کرد که قادر به ایجاد تشکیلات مناسب نشده بودند لذا اینکه به مسائلی استناد شود از قبیل اینکه دکتر مصدق در آن شرایط باید دربار را نابود می­کرد و ... بیشتر شبیه افسانه بوده و سخنانی غیر واقعی هستند که به سرعت منجر به ایجاد هرج و مرج شدید و ناآرامی در کشور شده و سقوط دولت را تسریع می­کرد. ضمناً خود دکتر مصدق هم در این مورد که عامل اصلی بدبختی ایرانیان نداشتن تشکیلات سیاسی و ... است چنین می­نویسد:"عقب ماندگی ما ایرانیان به علت نداشتن تشکیلات سیاسی و اجتماعی است و این نقیصه سبب شده که ایران عزیز آزادی و استقلال خود را از دست بدهد و هیچ فرد ایرانی نتواند کوچکترین اعتراضی بکند." (نامه­های دکتر مصدق / ص 299 / در پاسخ نامه شورای جبهه ملی مقیم آمریکا به تاریخ 12 شهریور 1341)
7- لازم است به این نکته هم باید اشاره شود که در آن مقطع حداقل تا 25 مرداد هم بحثی از براندازی شاه نبوده و اگر توانائی نابود کردن دربار در مردم در عین حفظ نظم و امنیت کشوروجود داشت، مصدق هم مانع آن نبود یا در بعد از کودتا خود مردم باید اقدام می­کردند اما شرایط نشان داد که در آن مقطع چنان نبود و ضمناً بین ایستادگی و جان فشانی مردم تا علاقه و... فاصله وجود دارد و اینکه نقش تمام مردم را نادیده بگیریم بسیار غلط خواهد بود و باید پذیرفت که اگر برآیند شرایط جامعه مشابه قیام 30 تیر قادر به اقدام بود در هر حال شرایط دگرگون می­شد اما حداقل این بود که عمدۀ نیروهای مذهبی و روحانیون تا سال 1342 هم خواهان نابودی شاه نبودند و اینکه دلایل این مسائل چه بود و ... شرح جدا دارند اما مشخص است که در آن مقطع تنها حزب توده خواهان نابودی شاه بوده است که آن هم برای الحاق ایران به شوروی بوده است.
8- در بررسی مسائل یک نکتۀ دیگر هم قابل بحث است و آن اینکه دکتر مصدق با تمام ضعف­ها قادر بود تا امنیت تهران را حفظ کند و حداقل یک گارد ملی هم در آنجا تشکیل دهد (طرحی هم برای تهران با 200 افسر ارتش مورد موافقت دکتر مصدق قرار گرفته بود که ریاحی مانع شده بود) ولی مشکل آنجا بود که هرج و مرج و ناامنی به سرعت در کشور و نقاط دوردست گسترده شده و به این لحاظ شاید به جرات بتوان گفت که ایستادن بیشتر دکتر مصدق و تشکیل گارد تهران و ... هم تنها موجب بروز جنگ داخلی و شکست با هزینۀ سنگین­تر می­شد و در نهایت جریان تاثیری نداشت چراکه مردم کشور چنان توانائی نداشتند و تنها راه بازگشت آرامش آن بود که شاه حاضر به بازگشت به کشور شده و از تحریک ارتش و ... دست برمی­داشت. وی به کرات به این مورد اشاره داشته که با اقدام شاه در عزل دولت به شدت خطر ایجاد ناامنی وجود داشته و وی به آن دلیل حتی فرمان عزل شاه را هم منتشر نکرده(البته فرمان اصیل هم نبوده و با یک نگاه مشخص بوده که ابتدا سفید مهر و امضا شده و بعد در آن مطلب نوشته شده است.)و در این مورد می­گوید:" شهرت صدور این دستخط ایجاد ناامنی در ولایات می­کرد و مردمی که می­خواستند اوضاع را آشفته کنند و مقاصد خود را انجام دهند بهترین وسیله به دست می­آوردند."(مصدق در محکمه نظامی/ص29) و یا "گفتم اگر دستخط را به هیات دولت ببرم و بگویم این دستخط ملوکانه دایر به عزل من است اگر اجرا نکنیم خبر در شهر منتشر می­شود و مخالفین دولت عدم اجرای آن را بهانۀ تبلیغات سوء بر علیه دولت قرار داده و وضعیت شهر را به صورت اخلال و ناامنی در می­آوردند."(مصدق در محکمه نظامی/ص411)
9- ضمنا دلیل اصلی شکست دولت ملی را هم تنها باید در دخالت آمریکا جستجو کرد چراکه اگر آمریکا وارد این بازی نمی­شد تقریباً محال بود شاه هم چنان جسارتی پیدا کند و کودتا هم موفق شود و خود شاه هم تا آخرین لحظات نمی­خواست فرمان عزل دکتر مصدق را امضا کند و ...(شاه به شرافت مصدق مطمئن بود) که در مجموع به نظر می­رسد در شرایط کودتای 28 مرداد با توجه به اینکه اکثریت مردم ایران روستا نشین و بی­سواد بوده و ارتش هم شرایط خیلی بدی داشته و از همه مهم­تر استعمار به کمک نیروهای داخلی در صدد ایجاد مشکل بودند، هر نوع مقابله بیشتر تنها موجب هزینه بیشتر می­شده و روند همیشگی دکتر مصدق در اقدام قانونی بسیار درست بوده است و در هر حال اگر جامعه پتانسیل لازم برای نابودی دربار را داشت باید بعد از کودتا در این زمینه اقدام می­شد اما شرایط مردم نشانگر این است که چنین توانائی به دلایل مختلف در بین نبوده و لذا نباید تمام مشکل را متوجه یک فرد نمود. ضمناً به این نکته هم باید توجه نمود که اگر اقدامات تحریک آمیز از سوی دولت رخ می­داد(از قبیل تشکیل گارد ملی و ...) به احتمال زیاد موجب نگرانی شدید شاه شده و ای­بسا خیلی زودتر او تن به کودتا علیه دولت و ... می­داد که این مساله را نیز نباید از ذهن دور داشت.
10- یک نکتۀ دیگر هم که به دقت باید در نظر گرفت این است که مقایسه قیام 30 تیر و انقلاب بهمن 57 با شرایط بعد از کودتا بسیار غلط است چراکه در قیام 30 تیر صرف نظر از حمایت نیروهای مذهبی، بحثی از نابودی شاه نبوده و دشمنی با قوام بود که ظاهراً دربار هم چندان نظر مساعدی به قوام نداشته و در نهایت هم دربار به نوعی با دولت به توافق رسیده بود لذا خطر ناامنی و هرج و مرج و ... کاهش یافته بود و در انقلاب بهمن 57 هم صرف نظر از آنکه نیروهای مذهبی به شدت خواهان نابودی شاه شده بودند، مردم هم به شدت به خروش آمده و خواهان نابودی شاه شده و استعمار هم هرگز مشابه شرایط کودتا عمل نکرده و گرچه تا آخرین لحظات هم طرح کودتا و ... وجود داشت اما آنها خیلی راحت­تر با دولت انقلاب کنار آمدند و همچنین خروش مردم در انقلاب بهمن 57 بسیار شدیدتر از شرایط مردم بعد از کودتا بوده و به خصوص روستائیان و مردم کم سواد هم نقش بسیار مهمی در انقلاب داشتند و از همۀ این موارد گذشته بحث جان فشانی در راه عقیده و مبارزه با بحث علاقه و نارضایتی و ... متفاوت است. ضمناً در انقلاب نیروهای مذهبی گرچه تشکیلات سیاسی خاصی نداشتند اما به نحو احسن از شبکۀ مساجد بهره برده و به آن طریق تشکیلات سراسری قدرتمندی ایجاد کرده بودند که بسیار منسجم عمل کرده بود اما نیروهای ملی همواره در این مورد ضعف داشته­اند. 
باری شرح تفصیلی موارد فوق بسیار گسترده­تر از این نکات بوده اما در خلاصه کلام باید گفت که دکتر مصدق به درستی معتقد بود که ایجاد تنش شدید با دربار به شکست سریع نهضت و هرج و مرج و ناامنی در کشور و مشکلات ارتش و ... خواهد انجامید و به این دلیل نهایت تلاش خود را به کار برد که با آرامش امور را به پیش ببرد و کشور در دام آشوب و اغتشاش نیفتد و در نهایت با اتحاد آمریکا و انگلیس و عمال داخلی آنها و خیانت غیر مترقبه شاه در پذیرش کودتا و ... دولت تاب مقاومت نیاورده و ساقط شد و ایستادگی بیشتر هم تنها موجب هزینه بیشتر می­شد و به نظر می­رسد در آن شرایط سقوط دولت دکتر مصدق قطعی بوده و خطرات ناامنی در سراسر کشور و هرج و مرج و ... در نقاط دوردست کشور در عین تمرد ارتش و نیروهای انتظامی بسیار شدید و عینی بوده(چه در مورد مسائل بین 25 تا 28 مرداد و چه شرایط قبل از آن) و ضعف اصلی نیروهای ملی هم نداشتن تشکیلات سیاسی مناسب بود که همیشه موجب ایجاد مشکل در نیروهای ملی شده و به همین دلیل نه تنها نتوانست نفوذ مناسبی در نیروهای نظامی و ... ایجاد کند بلکه قادر به سازماندهی مردم در سراسر کشور هم نبود تا ای­بسا هسته­های مقاومت لازم تشکیل شده و مردم به حمایت منظم و منسجم بپردازند که در این میان ضعف اصلی را باید متوجه جامعه و نیروهای ملی و تشکیلات آنها نموده و از آن درس گرفت و بحث نظرات دکتر مصدق در مورد احزاب و تشکل­های سیاسی و ... هم مجال دیگری می­خواهد اما در کل بر خلاف مسائلی چون نفت، اقتصاد و ... این مورد ضعف ملیون و دکتر مصدق و ... بوده گرچه در شرایطی که دکتر مصدق روزانه 14 ساعت کار می­کرده خیلی نمی­توان به وی خرده گرفت.

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire