mardi 12 mars 2013

جمال صفری: زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت هفتاد و دوم

           
26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین
سالگرد تولّد دکتر محمّد مصدّق
«زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (72)‏




جمال صفری

ماجراي قتل ماژور ايمبري

محمّد قلی  مجد بنابر اسناد وزارت امور خارجه  آمریکا  علل قتل« ماژور ايمبري»را  اینگونه تحلیل می کند: قتل میرزادۀ عشقی، سردبیرروزنامۀ قرن بیستم، به منزلۀ زنگ خطری برای مطبوعات بود؛ حملات روزنامه ها به رضا خان و بریتانیا به شدّت در حال افزایش بود:« مفتخرم  به اطّلاع  وزارت  خارجه  برسانم که روز پنجشنبه،3 جولای، میرزادۀ عشقی، سر دبیر روزنامۀ قرن بیستم، ترور شد. مراسم تشییع جنازۀ او در4 جولای با شرکت 000/30 نفر برگزار شد. جناح مخالف معتقد است که دولت  در قتل نامبرده دخیل بوده و این باور خود را علناً اظهارمی کنند.»( I) گزارش ایمبری در14 جولای 1924 تحت عنوان « تظاهرات  سیاسی و مذهبی در تهران» ، قتل عشقی  و تظاهرات گستردۀ  پس از تشییع جنازۀ او را توصیف می کند؛ دراین تظاهرات مردم رضا خان  را قاتل وجنایتکار  نامیدند. تفصیل آن گزارش درپژوهشی دیگر آمده است.  (II)  جالب ترین  قسمت  گزارش  وی  مربوط  به تظاهرات  های « ضدّ بهایی» است، که بسیار  شبیه  به شورش های «  ضدّ یهودی » سپتامبر1922 است.  همانطور که در فصل 6 ذکر شد، با توجّه به اینکه ایمیری مدّعی  بود شورش های ضدّ  یهودی به تحریک  انگلیسی ها  به وجود آمد، هیچ بعید نیست که نا آرامی های اخیر نیز ازهمان منبع سرچشمه  گرفته باشد. آنها همچنین چند روز بعد ، زمینۀ  قتل  خود ایمیری  را هم فراهم کردند: « دراین اثنا، از روز دوشنبه 6 جولای  تظاهرات های کاملاً متفاوتی به رهبری  جناح  اکثریت به راه افتاده است. این تظاهرات که به رهبری روحانیون و حمایت دولت صورت می گیرد شکل ضدّ بهایی به خود  گرفته  است. در تمام قهوه خانه ها ، یک  روحانی  برای مردم نطق می کند . انبوه جمعیّت  که دراثراستعمال موادّ مخدّر وتحت تأثیرسخنان روحانی، به شدّت تحریک شده اند، به خیابان ها هجوم آورده وعلیه بهائی ها داد و قال می کنند؛ حتّی نیروهای پلیس هم توانائی کنترل آنها را ندارد. دربازار تمام مغازه هایی که متعلّق به بهائی هاست، تعطیل  شده است.  تظاهرات  گسترده ای نیزعلیه دو تن از مبلّغ های بهائی آمریکایی در تهران برگزار شد و با اینکه افراد مذکور مورد حمله قرار نگرفتند امّا توهین  فراوانی به ایشان  شد. با این حال پلیس  درپاسخ به درخواست اینجانب برای محافظت ازاین خانم ها، پاسخ مثبت داده و فوراً چند تن از نیروهای  خود را در اطراف خانۀ ایشان مستقرساخت.»ایمیری با تأکید ویژه ای می افزاید: « این تظاهرات ها با تمام طول هفته ادامه داشت و در دوازدهم جولای به پایان رسید،  زیرا هدف اصلی برآورده شده بود  و توانستند اذهان مردم را از قتل عشقی منحرف  سازند، لذا به نا آرامی ها پایان  دادند. اکنون که این مطلب را می نویسم، تهران کاملاً به حالت عادی خود بازگشته است.» ایمبری چنین نتیجه گیری می کند: « این حوادث بسیار حائز اهمّیت و قابل توجّه است، چرا که از طرفی بی ثباتی  سیاسی در ایران  را ترسیم می کند و از طرف دیگر شیوه هایی را که برای جهت دهی به افکار  عمومی به کار گرفته می شود، روشن می سازند. همچنین با بررسی این حوادث  می توان  پیش بینی  کرد که  در ماه  آینده ، یعنی در ماه محرّم چه رویدادهایی ممکن است رخ  دهد. »(III)
 دو مبلّغی که ایمبری به آنها  اشاره  کرد، خانم دکتر سوزان مودی*   و همکارش  بودند.  مودی در مورد تظاهراتی  که علیه  این « دو مبلّغ  بهایی امریکایی» صورت گرفت، توضیخات  بیشتری  می دهد:« بر اساس  گفته های  خانم مودی ، به وی  خبر  می رسد  که شماری  از مسلمانان متعصّب  تصمیم گرفته اند که روز 12 جولای  او را به قتل برسانند؛ لذا چند  روز پیش از برگزاری تظاهرات  از کنسولیارامریکا  در خواست  می کند از امنیّت  محلّ سکونت  وی اطمینان  حاصل  کند.  کنسولیار  ایمبری به سرعت  خود را به رئیس  پلیس  رسانده  و. از او  می خواهد  که یک گروه  امنیتی  کامل  درهمسایگی خانۀ دکتر مودی مستقر کند.  شب دوازدهم جولای ، شماری از مردم  که به تخمین  خانم مودی بیش از دویست و پنجاه نفر بودند،  دراطراف خانۀ  وی تجمّع  کرده ودر صدد کشتن او برمی آیند. امّا با دخالت پلیس، جمعیّت به سرعت متفرّق  شده و خسارتی به بار نمی آید.  نکتۀ  قابل  توجّه  این ماجرا  این بود  که نیروها ی  امنیتی  مستقر  شده  در اطراف  خانۀ  مبلّغ ها، توسّط  یکی  از فرماندهان  برجستۀ  بهایی هدایت  می شدند و بدون شک  این فرمانده  برای انجام چنین مأموریتی  کاملاً آماده بود.» (IV)
 اینجانب ] [ مجد  شرح مستند و کاملی از قتل  رابرت ویتنی  ایمبری ، کنسولیار آمریکا  در تهران ،  در تاریخ 18  جولای 1924 ، را تهیّه کرده ام. در اینجا  تنها  به بیان  خلاصه ای  از این ماجرا  بسنده  می کنیم. درشکۀ حامل ایمبری و همراه او توسّط یک مرد موتور سوار رو به روی هنگ محافظ خانۀ رضا خان پهلوی متوقّف شد. لازم است تأکید کنم این دو آمریکایی به دست  افسران قزّاق  و درست در برابرمحلّ استقرارهنگ محافظ خانۀ رضا خان مورد ضرب و شتم  قرارگرفتند. جراحات  شدیدی به هر دو تن وارد شد. مجروحین به بیمارستان نظمیه، واقع درمرکز فرماندهی نظمیۀ تهران منتقل شدند. ایمبری دو باره در داخل بیمارستان  مورد  حمله  واقع شد و از شدّت جراحات  وارده در گذشت. از آنجا که رضا خان پست های  مهمّی  را در ارتش و پلیس به افسران بهائی واگذار  کرده بود، به نظر می رسد  که بهائیان در قتل  ایمبری دست داشته اند. (توضیح ج.ص. :  افسرانی که در قتل ایمیری شرکت  کره اند، به  صفت مرامی یا مذهبی آنها  نام بردن درست نیست)    زمانی که کنسولیار ایمبری وهمراه او، در 18 جولای 1924، درست  رو به  روی محلّ استقرارهنگ پهلوی مورد حملۀ چند تن ازافسران قزّاق قرار گرفتند و پس ازآن در بیمارستان پلیس نیز به آنها تعرّض شد، این « افسران نظامی برجستّ بهائی» کجا بودند؟ دولت آمریکا  برای اجتناب از پیچیده شدن روابط سیاسی اش با ایران، داستان کاملاً متفاوتی را پذیرفت  و قبول  کرد که ایمبری قربانی  تعصّب مذهبی مسلمانان شده است؛ با اینکه ادلّۀ  فراوانی وجود داشت  که ثابت می کرد  ماجرا  بر عکس  است. موری در گزارش خود  به تاریخ 29  نوامبر 1924 می نویسد: «  ] حسین [  علاء  درارتباط  با قتل ایمبری  مدّعی است که بروز چنین رویدادی در ایران بدون  دخالت مضرّومهلک بیگانگان، امکان پذیر نیست.»)  V  )کرنفلد در تلگرام خود به تاریخ 19 جولای 1924 از برقراری حکومت نظامی  خبر می دهد و متذکّر می شود  که این کار  تنها  بهانه ای به دست  رضا خان می دهد  تا مخالفین خود را دستگیر  کند. ) ‏ ‏VI ‏ )‏ ‏ روز بعد وی در تلگرام  خود اعلام می کند که شمار زیادی از مردم  از جمله خالصی زاده  و بسیاری  از علما ی برجسته دستگیر  شده اند. ) ‏ ‏VII ‏ )‏ ‏ روزنامۀ  ترقّی  در 20 جولای  می نویسد : « پس از قتل  کنسولیار  آمریکا ، شمار زیادی  دستگیر  شده تحت  بازجویی مقامات  پلیس  قرار گرفته  اند... شمار زیادی  از مخالفین  دولت و افراد دیگری  که دستگیری ایشان  امکان پذیر  نبود  گرد هم آمده و در خانۀ  مدرّس  بست نشسته اند.» ) ‏ ‏VIII ‏ )‏ 30  جولای 1924 ، سر دبیران روزنامه های شهاب، ناصر الملّه ، سیاست ، قانون و آسیای  وسطی ، که  پس ا ز قتل عشقی در مجلس  بست  نشسته بودند، در نامه ای  به کرنفلد  حاکم شدن فضای  ترور و اختناق  را چنین  توصیف می کنند:« دولت  فعلی  که اقداماتش  موجب  ناامنی و وحشت شده، از حادثۀ  قتل  کنسولیار  آمریکا استفاده کرده است.  دولت  همزمان  با دستگیری مسبّبین این جنایت و توقیف تمام  روزنامه های آزادیخواه و ملّی، اکنون  به انتقام جویی از مخالفان  سیاسی خود یعنی مردم، احزاب مشروطه واقلّیت مجلس ، برخاسته  است.  دولت پا را فراترنهاده ، زن و کودک  و پیر و جوان  را دستگیر  می کند و عّده ای ازآزادیخواهان  را نیز تبعید  کرده است. هر روز شمار زیادی از مردم  در مرکز  پلیس به فلک  بسته می شوند. شماری  از مدیران روزنامه های کوچک و عدّه ای از مردم بیگناه  تهران، که هیچ  ارتباطی  با قضایای  اخیر  ندارند، دستگیر و روانۀ زندان شده و شکنجه های  سختی  را متحمّل می شوند... لازم می دانیم  که به استحضار جناب عالی  برسانیم  تمام  این سختی ها و خشونت ها که مردم ایران می بایست متحمبل آن شوند و فشار غیر قابل  تحمّلی که بر مخالفان  دولت وارد می شود ، همگی به بهانۀ یافتن  مسبّبین  قتل  کنسولیار  آمریکا ،  صورت می گیرد... امّا ما براین باوریم  که مردم نجیب آمریکا  به هیچ  وجه  راضی  نیستند  که دولت فعلی از این  رویداد  سوء استفاده  کرده  و به بهانۀ کشف حقیقت و دستگیری  قاتلین، دست به نابودی  مخالفین  خود بزند.. ما  بر آنیم  تا اعلام  کنیم تا آخرین لحظۀ حیات خود درمقابل سرکوب ایستادگی  خواهیم کرد و مطمئن  هستیم که مردم بزرگوارآمریکا نیزبه ما  کمک خواهند کرد. (IX )
 در همین  اثناء انگلیسی ها که  از قتل ایمبری  شکایتی  نداشتند، سر  آرنولد  تی . ویلسون ، مدیر  عامل  شرکت نفت ایران - انگلیس درایران، در چهارم آگوست 1924،  دوهفته پس از قتل ایمبری، مصاحبه مهمّی با روزنامۀ"کریستین  ساینس  مونیتور"  کرد. بر اساس  حکایت  این مصاحبه مقاله ای  با عنوان  زیر منتشر  شد: « گزارش  ها از بهبود  اوضاع  و احوال  ایران حکایت  دارند.  سر آنولد  ویلسون ، چشم انداز  اقتصادی  ‏‏]‏ ایران [ ‏  را روشن  توصیف کرد.»  سرآرنولد  اوضاع  ایران را مثبت توصیف کرده و آن را موجب « مسرّت و رضایت » خود دانست؛ این در حالی بود که دو هفته پیش از این مصاحبه، ایمبری به قتل رسیده  بود و آن  زمان به  بعد حکومت  نظامی  برقرار شد و بسیاری دستگیر شدند.  قابل  توجّه  ترین  بخش  مصاحبه اظهارات ویلسون در مورد رضا خان  می باشد: « سردار سپه  از بسیاری جهات مرد بسیار دوست داشتنی است با اینکه او مردی کم سواد است، همواره در امور روز مرّه موازین اخلاقی را رعایت  کرده و حتّی به دشمنان  خود شمارشان اندک نیست نیز احترام می گذارد.» تعریف و تمجید  وی درست عکس  توصیفی است که سرکنسول  گوتلیب  از او دارد  و او را « مردی  جاهل و بی سواد » می نامد . ویلسون درمورد  اوضاع سیاسی اینچنین اظهار نظر می کند : « چهرۀ  شاخص  فعلی در سیاست  ایران، رضاخان یا همان سردار سپه  است. وی ریاست وزراء  وزارت جنگ  و فرماندهی  کلّ قوا  را بر عهده  دارد. وی در خانواده ای فقیر  به دنیا  آمد و  کار خود را  از پایین ترین  رده های  نظامی آغاز کرد  و با توانایی های نظامی صرف  به جایگاه  فعلی  رسید و از خلوص  نیّت و آزاداندیشی  قابل تحسین  و کمیاب  خود،  در این  راه بهره برد.  وی تا سال  گذشته  با در اختیار  داشتن  وزارت جنگ، عملاً در ایران دیکتاتوری  می کرد. با این  حال هنگامی  که در پاییز  سال 1923 ، مسند  ریاست وزرا به وی پیشنهاد شد، رضا خان  به ناچار  متحمّل موج شدیدی ا ز انتقادات  شد که  قبلاً  همکاران او با آن رو به رو بوده اند. در نتیجه موقعیّت فعلی او، به وِیژه پس از شکستن در قضیۀ جمهوری ، به استحکام  سابق  نیست.  گمان عمومی بر این بود که وی نظر مساعدی  نسبت  به این جنبش  داشت؛ وبدون شک  پیروزی  جنبش  جمهوری منجر به انتخاب او به عنوان اوّلین رئیس جمهورایرانی می شد. ناظران  خوش بین امیدوارند  که وی راهی برای حلّ اختلاف خود با شاه  پیدا  خواهد  کرد؛ شاه که اکنون دراروپا به سر می برد قرار است درآیندۀ نزدیک به تهران باز گردد و به عنوان رئیس  قانونی کشور  مشروطه ، به همراه سردارسپه ، رئیس الوزرای  خود، امور مملکتی  را اداره  کند.» موری  در بارۀ عدم اشارۀ  ویلسون به قتل  ایمبری ، چنین اظهار نظر می کند :« من در بارۀ  اظهارات  رضایتمندانۀ  سر آرنولد  در مورد  اوضاع  فعلی ایران،  نظری  ندارم؛  امّا لازم است  به تاریخ این مصاحبه  توجّه شود؛ در این زمان ، تنها دو هفته از قتل کنسولیار ایمبری  می گذردو وبسیار  عجیب است که سر ویلسون هیچگونه اشاره ای  به این فاجعه  نکرده است.» ( X (  نگرانی  بیشتری از اوضاع  آشفتۀ ایران در روزنامه های انگلیسی زبان بغداد منعکس  می شد: « مفتخرم که گزارش کنم  مطلب  زیر در روزنامۀ بغداد  تایمز به تاریخ 8 آکوست  1924 ، در مورد اوضاع ایران منتشر شده است: « ایران که به سرعت  در سراشیبی سقوط  حرکت  می کند، بازگشت  خود را به مسیر اصلی بسیار  دشوار می بیند. از زمانی که  سردار سپه به ایدۀ  حکومت جمهوری روی خوش نشان داد و سپس  علما  او را مجبور  کردند  که از این فکر  دست بردارد ، وی قدرت  پیشین  خود را  از دست داده است.» ( 1 )
حسين مكّي در  كتاب «تاريخ 20سالّ ایران » جلد سوّم ،   در بارۀ «ماجرای قتل  ماژور ايمبري»  می نویسد:
موضوع قتل ماژور ايمبري كنسول ممالك متّحده آمريكاي شمالي در تهران يكي از مسائل و قضاياي تاريك و مهمّ تاريخ معاصر ايران است، زيرا در اطراف اين فاجعه اقوال و روايات مختلفي ذكر كرده‌اند كه در هر حال فهم و تشخيص چگونگي اين قضيّه را تاريك و بغرنج و پيچيده نموده است. واقعاً يك نفر مورّخ بي‌طرف نمي‌تواند در اطراف اين موضوع بدون هيچ‌شكّ و ترديدي حقايق آن را بيان و سپس داوري و قضاوت نمايد. مي‌گويند دولت وقت در اين موضوع دخالت داشته. مي‌گويند انگليس‌ها از لحاظ حفظ منافع سياسي خود در اين قضيّه دخالت داشته‌اند. مي‌گويند نصرت‌الدوله و سيدحسن مدرّس ليدر اقلّيت مجلس در علم كردن سقّاخانه عامل مؤثّري بوده‌اند و منظورشان تحريك احساسات مذهبي مردم بر عليه سردار سپه بوده كه به عدم علاقه به مذهب بين عوام شهرت داشته است و در اين بين كنسوليار آمريكا هم بدون آنكه هويّتش شناخته شده باشد به دست عوام افتاده و مقتول شده است. مي‌گويند دولت سردار سپه- انگليس‌ها- و اقلّيت و عدّۀ ديگر هريك در يك قسمت از اين قضيّه دخالت كرده و هريك به‌منظوري در ايجاد اين موضوع دست داشته‌اند. نيز مي‌گويند كه در ايجاد اين موضوع هيچ‌يك از عواملي كه در بالا از آن اسم برده‌ايم دخالتي نداشته و قضيّه خيلي ساده اتّفاق افتاده، ولي سردار سپه و انگليس‌ها هريك به نوعي به نفع خود از آن استفاده نموده‌اند و اينك چگونگي اين قضايا را به ترتيب مورد بحث قرار مي‌دهيم و پس از ارائۀ اسناد و دلايل آن قضاوت را به عهدۀ خوانندگان واگذار مي‌نماييم.
يكي دو هفته به جمعه پانزدهم. ذيحجّۀ هزار و سيصدوچهل و دو (برابر بيست‌وهفتم سرطان 1303) كه واقعۀ ناگوار قتل ماژور ايمبري اتّفاق مي‌افتد مانده بود كه در اطراف معجزات سقّاخانۀ آقاشيخ هادي در شهر انتشاراتي داده شد، اين انتشارات كه معلوم نبود منشاء و موجد آن كجاست با سرعت فوق‌العاده‌اي در شهر منتشر مي‌شد و مردم عوام خرافاتي هم هريك به نوعي در اطراف آن به تعبير و تفسير پرداخته شاخ و برگ‌هايي بر آنچه شنيده بودند اضافه كرده براي ديگري بيان مي‌كردند. مثلاً مي‌گفتند پريشب فلان كور شفا يافته و چشمش بينا شده است يا فلان افليج شفا يافته و با پاي خود به حركت درآمده يا فلان بيماريكشب پاي سقّاخانه خوابيده و شفا گرفته است. اين خرافات كه به سرعت برق در بين مردم به انواع و اقسام انتشار يافته بود كار خود را كرد و حتّي دو سه شب در بازار و تمام محلّات چراغاني نمودند. از تمام محلّات شهر دسته‌جاتي حركت كرده با يك هيأت و تشكيلات مخصوصي به طرف چهارراه آقاشيخ هادي حركت مي‌كردند، گفته مي‌شد كه سقّاخانه در يكي دو شب قبل چشم يك نفر بهايي را كه مي‌خواسته در سقّاخانه سمّ بريزد كور كرده است و دسته‌جاتي كه از اين به بعد به طرف چهارراه آقاشيخ هادي حركت مي‌كردند اين آهنگ را مي‌خواندند «چهارراه آقا شيخ هادي از معجزه ابوالفضل كور شده چشم بابي» بر اثر انتشار اين خبر تظاهراتي بر عليه بهايي‌ها شروع شد و حتّي دسته‌جاتي‌كه از محلّات به طرف چهارراه آقاشيخ هادي حركت مي‌كرد هيكلي از كهنه و پنبه و غيره درست كرده و وارونه سوار خر كرده عدّه‌اي در پشت سر آن دم مي‌گرفتند كه «اين بابي بي‌غيرت ياغي شده با ملّت» و منظورشان از اين بابي بي ... رييس دولت بود و به اين وسيله مي‌خواستند برعليه او تظاهراتي بنمايند. هنگامۀ غريبي در شهر برپا بود و اتّفاقاً سردار سپه كه مردي فوق‌العاده باهوش و زيرك بود، خيلي به سادگي تظاهر مي‌نمود، با كمال خونسردي قضايا را تلقّي و حتّي دسته جاتي كه در موقع مراجعت از چهارراه آقا شيخ هادي از جلوي منزل او عبور مي‌نمودند، سردار سپه جلوي منزل خود ايستاده به تماشا مي‌پرداخت، گاهي هم چند قدمي به مشايعت اين دسته‌جات مي‌رفت و ابداً به روي خود نمي‌آورد كه غالب اين تظاهرات بر عليه او و يا هيكلي كه از پنبه و كهنه و غيره ساخته شده شبيه او مي‌باشد.
براي اروپاييان هيچ موضوعي به اندازۀ خرافات و فناتيزم و پاره‌اي از آداب و رسوم ملل مشرق قابل ملاحظه نيست، موضوع سقّاخانۀ چهارراه آقا شيخ هادي و انتشاراتي كه در اطراف آن داده مي‌شد هياهوي عجيبي برپا كرده بود. در تمام محافل و مجامع و ميهماني‌هايي كه اروپاييان در آن شركت مي‌جستند صحبت از سقّاخانۀ نامبرده بود و موضوع معجزات آن حاكي از روح مذهبي و خرافاتي ايراني بود. ماژور ايمبري علاوه بر مأموريت سياسي كه در ايران داشت از طرف مجلّۀ جغرافيايي ملّي ممالك متّحدۀ آمريكاي شمالي نيز مأموريت داشت كه از نقاط جالب توجّه و تاريخي و مذهبي ايران عكس‌هايي برداشته و به آمريكا بفرستد. در همين اوان «بالوين سيمور» از اتباع دولت آمريكا و از مدّت‌ها قبل در كمپاني نفت جنوب ايران استخدام و مشغول كار بوده است. به واسطۀ محكوميتي كه پيدا كرده بود دورۀ محكوميت خود را در ادارۀ قنسولگري آمريكا در تهران كه محلّ آن در خيابان نادري و همين عمارت فعلاً مريضخانۀ رضانور بوده به سر مي‌برد و با ماژور ايمبري از نزديك دوستي و آشنايي كامل داشت، همين كه موضوع معجزات سقّاخانه زبانزد خاص و عام شده بود شايد سيمور به رفيقش گفته بود كه موضوع سقّاخانه و عكس‌هاي آن براي مجلّۀ جغرافيايي ملّي آمريكا خالي از اهمّيت نخواهد بود، خوب است دوربين خود را برداشته عكس‌هايي از آنجا گرفته شود. بعد از ظهر روز جمعه 27 سرطان 1303 برابر 19 ژوئيه 1924 ماژور ايمبري به اتّفاق رفيق خود با لوين سيمور به طرف سقّاخانۀ چهارراه آقا شيخ هادي با دوربين عكّاسي و سه پايۀ آن حركت مي‌نمايند. جمعيت فوق‌العاده زيادي اطراف سقّاخانه را گرفته بود. ماژور ايمبري مجبور مي‌شود يك مسافتي را به سقّاخانه مانده از درشكه پايين آمده پياده به طرف سقّاخانه برود، در نزديكي سقاّخانه سه پايۀ دوربين را روي زمين مي‌گذارد مردم به او مي‌گويند، اينجا زنها نشسته‌اند نمي‌شود عكس گرفت، ماژور ايمبري سه پايۀ دوربين خود را برداشته در خيابان مخصوص از طرف چپ سقّاخانه سه پايه را زمين مي‌گذارد مردم با ملايمت جلو رفته و كلاه و عبا و غيره جلوي دوربين نگاه مي‌دارند تا عكس گرفته نشود، ماژور ايمبري از اين حركت كمي عصباني مي‌شود و باز دوربين را بلند كرده در وسط چهارراه آقا شيخ هادي مي‌گذارد، يك نفر موتورسيكلت سوار از دور پيدا مي‌شود وچون جار و جنجال بين ماژور ايمبري و مردم را مشاهده مي‌كند يكي فرياد مي‌زند كه همين‌ها كه مي‌خواهند عكس بردارند آنهايي هستند كه مي‌خواستند در سقّاخانه زهر بريزند و حالا هم مي‌خواهند به هر طوري كه میّسرشان باشد در سقّاخانه زهر بريزند بايد ممانعت كرد و نگذارد كه آنها چنين عملي بنمايند، يك نفر ديگر هم كه نزديك آن موتورسيكلت سوار ايستاده بود فرياد كرد اين بابي‌‌ها مي‌خواهند مسلمانان را مسموم نمايند بزنيد....
مردم هجوم آوردند، قونسول آمريكا با اتّفاق رفيقش به طرف درشكه رفته سوار مي‌شوند، درشكه به طرف خيابان استخر حركت كرده مردم با چوب و سنگ درشكه را تعقيب نمودند.
بالأخره مردم در خيابان استخر درشكه‌چي را با سنگ مجروح كرد و از محلّ نشيمن خود پرت مي‌نمايند و بيهوش مي‌شود، فوراً يك نفر نظامي به جاي سورچي نشسته درشكه را مي‌راند، در چهارراه حسن آباد عابرين و تعقيب‌كنندگان سورچي ثانوي را مي‌زنند و به طوري مجروح مي‌گردد كه روز بعد فوت مي‌نمايد، در اثناء اين جريانات متواليا پليس و نيروي نظامي در اطراف ازدحام زياد مي‌شود، ولي هيچگونه ممانعت جدّي از طرف آنها براي جلوگيري به عمل نمي‌آيد.
بالأخره از چهارراه حسن آباد به بعد چون قنسول حالش خوب نبوده با اتومبيل او را حمل مي‌نمايند و به بيمارستان شهرباني مي‌برند و در بيمارستان شهرباني مردم همچنان ازدحام مي‌كنند و در و پنجره را شكسته به قنسول حمله مي‌نمايند و كار او را يكسره مي‌سازند.در بيمارستان دكتر ويلهم و دكتر سفارت آمريكا و چند نفر طبيب ديگر حاضر مي‌شوند و با دكتر عليم‌الدوله طبيب شهرباني كمك مي‌كنند و مشغول پانسمان و مداوا مي‌شوند تا آنكه قنسول به هوش آمده و چند كلمه با خانم خود كه از طرف شهرباني احضار شده بود تكلّم مي‌كنند.ولي بالأخره در ساعت 5 عصر فوت مي‌نمايد.در اين هنگامه يكي دو نفر پاسبان مجروح مي‌شوند كه تحت معالجه قرار مي‌گيرند.
پس از قتل ماژور ايمبري فوراً در شهر تهران حكومت نظامي اعلام كردند و اعلان زير از طرف حاكم نظامي تهران منتشر گرديد.
‏اعلان حكومت نظامي
«چون بر حسب تصويب هيأت محترم دولت حكومت نظامي در شهر تهران و توابع برقرار و از طرف وزارت جليلۀ جنگ اجراي قانون حكومت نظامي با اينجانب محوّل شده است، لهذا از تاريخ نشر اين اعلان تا صدور حكم ثانوي حكومت نظامي را به عموم اهالي اعلان نموده و موادّ ذيل را از قانون حكومت نظامي كه در 22 رجب مطابق 27 سرطان 1329 از تصويب مجلس شوراي ملّي گذشته است خاطرنشان عموم اهالي نموده و اكيداً متذكّر مي‌شود هر كس برخلاف موادّ مزبور رفتار نمايد به محاكمۀ نظامي جلب شده به مجازات قانوني خواهد رسيد. مادۀ 4-5-7-8-9-10-11 و مادۀ الحاقيۀ اوّل»(رييس تيپ گارد پياده- سرتيپ مرتضي خان)
چنانكه قبلا گفته شد روايات مختلفي راجع به چگونگي قتل ماژور ايمبري نقل شده كه يكي از آنها به شرح زير است: در كتاب «جنگ پنهان براي نفت» تاًليف هاني گن كه در سال 1934 در نيويورك به چاپ رسيده است در صفحۀ 230 و 231 چنين نوشته است: «ماژور رابرت ايمبري كنسوليار آمريكا در تهران پايتخت ايران بود، مجلّۀ جغرافيايي ملّي از او تقاضا كرده بود عكس‌هايي از نقاط جالب توجّه ايران بردارد. روزي بامدادان در سال 1924 با دوربين عكّاسي خود به همراه دوستي موسوم به «بالوين سيمور» با درشكه‌اي عازم شد. در سرچاه مقدّسي (منظور سقّاخانه است) كه بسيار مورد تكريم و پرستش‌ مردم مذهبي ايران بود توقّف كردند.
موقعي كه ايمبري دوربين خود را متوجّه چاه كرد از طرف گروهي مورد حمله قرار گرفت. ايمبري را سخت زدند و همين كه خواست با درشكۀ خود فرار كند او را دنبال كردند، سيمور را هم مانند او مورد ضرب قرار دادند و هر دو را بيمارستان بردند. جمعيّت وارد بيمارستان شد و كار ايمبري را تمام كردند و سيمور نيز فرار كرد.
بي‌درنگ در اخبار جرايد كه از طرف خبرنگاران جرايد انگليس كنترل شده بود اين طور توضيح دادند: حملۀ مزبور در نتيجۀ نفرت دائم التزاید نسبت به اروپايي‌ها بوده است و كوشش ايمبري در عكسبرداري از يك نقطۀ مقدّس توهين به مذهب و باعث تسريع اين حمله شده است.
لكن خبري در روزنامه نيويورك هرالدتريبون پاريس منتشر شد و از قول «هارولداسپنسر» كه سال‌ها عامل مخفي انگليس در خاورميانه بوده است، بدين مضمون نقل شد كه ماژور ايمبري در حقيقت از طرف گروهي به قتل رسيده است كه آن گروه به دست سرمايه داران انگليس و آمريكا به وجود آمده بود. سرمايه‌داران مزبور تصوّر كرده بودند كه نفوذ ماژور ايمبري ممكن است اختيار معادن نفت ايران را از كمپاني«شل»(انگليسي) به يك سنديكاي آمريكايي كه قسمت عمدۀ آن در دست «سينكلر» مي‌باشد منتقل نمايد. اين مسأله ظاهر بود كه قتل ماژور ايمبري تنها در نتيجۀ تعصّب مذهبي نبوده است. چرا شهرباني ايران كه كاملاً مسلّح و در محلّ واقعه حاضر بود ماژور ايمبري را حفظ نكرد؟
سال‌هاست مقامات رسمي ايران نسبت به آمريكايي‌ها حسن نظر داشتند و در آن موقع نيز يك مستشار مالي آمريكايي در خدمت دولت ايران بود. علاوه بر مراتب فوق كاشف به عمل آمد كه سربازي ماژور ايمبري را به قتل رسانده بود و حال آنكه وظيفۀ سرباز دفاع از او بود.ونيز كشف شد كه سيمور مصاحب ايمبري كارشناس حفر معادن نفت جنوب (منظور كارمند كمپاني نفت جنوب بوده است) كه در يك نزاعي بين كارگران مداخله كرده بود، پس از آنكه دادگاه كنسولي آمريكا سيمور را به توقيف محكوم كرده بود او را به قيد التزام آزاد كرده بودند. تا اين اندازه بوي نفت از واقعۀ قتل ماژور ايمبري به مشام مي‌رسد.»
‏يادداشت سفارت تركيه
«حضرت اشرف سردار سپه رييس‌الوزرا و وزير جنگ دولت شاهنشاهي ايران سفير كبير تركيه با سمت(شيخ‌السفرايي) هيأت نمايندگان سياسي مأمور دربار ايران به نام سفير افغانستان- آلمان- شوروي- فرانسه- شارژدافر انگليس- بلژيك- ايتاليا- مايل است نفرت خود و همكارانش را كه در اثر سوءقصد غدّارانه‌اي كه منجر به هلاكت ماژور روبرت ايمبري كنسول دول متّحدۀ آمريكا و جراحت سهمناك مسيو سيمور تبعۀ ديگر آمريكا حاصل شده است اظهار بدارد.اين سوءقصد در وسط روز در شهر تهران به وقوع پيوسته و مداخلۀ ضعيف قواي تأمينيه كاملا بلااثر مانده و از عواقب سوء آن نتوانستند جلوگيري نمايند. ابدأ بر اضافه يا تفرقۀ جماعت و يك تير تفنگ هم نينداخته‌اند و بالأخره پس از آنكه مجروحين بدبخت را به مريضخانۀ رسمي نظميۀ تهران مي‌رسانند نمايندگان قواي عموميّه نتوانسته‌اند يا نخواسته‌اند از ورود جمعيّت به عمارت مريضخانه ممانعت نمايند و جمعيّت در آنجا اهانات جديده مرتكب شدند.بنابراين شك نيست كه يك وضعيّت خطرناكي وجود دارد كه هيأت مأمورين سياسي خود را مجبور ديدند در مقابل وضعيّات مزبور شديداً در مقام اعتراض برآيند.نظر به مراتب فوق‌الذكر، هيأت نمايندگان سياسي توجّه جدّي اولياي دولت شاهنشاهي ايران را جداً به لزوم اتّخاذ فوري ووسايل مؤثّر براي استقرار نظم و امنيت اتباع خارجه در ايران و همچنين اقلّيت‌هاي مذهبي كه به تحريكات متعصّبانه تهديد شده‌اند معطوف مي‌نمايند.از حضرت اشرف متمنّي است احترامات فائقه را بپذيريد.»
سفير كبير تركيه- محيي‌الدين جواب يادداشت سفارت تركيه
بلافاصله پس از وصول يادداشت اعتراضيۀ سفارت تركيه از طرف نمايندگان سياسي مقيم دربار ايران،‌ دولت جلسۀ فوق‌العادۀ خود را تشكيل داد و مدّتي در اطراف آن بحث نمود، بالأخره جواب ملايمي مبني بر تعقيب جّدي مؤسّسين و محرّكين و مجازات آنها تهيّه كرده به سفارت تركيه ارسال داشت. سفير تركيه در روز دوّم مرداد 1303 كليۀ نمايندگان سياسي و ديپلماتيك مقيم دربار ايران را به سفارت تركيه دعوت نموده و جواب دولت ايران را مطرح مذاكره قرار داد. در اين جلسه سفير دولت شوروي پيشنهاد كرد كه چون جواب دولت ايران و اقداماتش در تعقيب قضيّه اميدبخش است از طرف هيأت سفراي مقيم دربار ايران به دولت جواب داده شود كه تعقيب قضيه اميدبخش مي‌باشد و منتظر نتيجه اقدامات بعدي دولت ايران مي‌باشيم.
‏قاتلين ماژور ايمبري
پس از قتل ماژور ايمبري و اعتراض سفير تركيه(شيخ‌السفرا) دولت مجبور بود در پيدا نمودن محرّكين قتل ظاهرأ هم شده تحقيقاتي نموده مسبّبين آن را مجازات نمايد. عدّه‌اي گرفتار شدند، حكومت نظامي و شهرباني بناي بگير و ببند را گذاشتند، اشخاص مختلفي گرفتار شده كه ضمن آنها چند نفري هم گويا در قضيّۀ جرح و قتل ماژور ايمبري دخالت داشتند مأمورين تحقيقات و رسيدگي ضمن تحقيق به كمپاني نفت جنوب نيز سوءظن حاصل كرده و موضوع را ساده تلقّي نمي‌نمودند. بنابراين در اطراف كاركنان كمپاني نفت شروع به تحقيقات كردند. مصطفي فاتح كه بيش از سايرين مورد سوءظن و در بين جمعيت هم ديده شده بود و يكي از مستخدمين كمپاني نفت به شمار مي‌رفت، تحت بازداشت و تعقيب درآمد. از تحقيقاتي كه از فاتح به عمل آمده هيچ گونه اطّلاعي در دست نيست و معلوم نشد كه آيا مشاراليه در قضايا دخالت داشته يا نداشته يا بر اثر چه چيز پس از چند روز توقيف او را آزاد كردند.نسبت به سايرين كه تحت تعقيب درآمده بودند عدّه‌اي كه ظاهراً در قضيۀ ضرب و جرح و بالاًخره قتل دخالت داشتند محكمه نظامي تشكيل داده دو سه نفري را كه يكي از آنها سرباز بود بدون گناه محكوم به اعدام كردند.به طوري كه از پروندۀ تنظيم شده استنباط مي‌شود و با اطّلاعاتي كه در اين زمينه از خارج كسب شده جريان استنطاق سه نفري كه متّهم به قتل ماژور ايمبري بوده‌اند، بدين طريق بوده: در جلسۀ اوّل استنطاق كه هيچ نوع فشار و اذيّت و آزاري براي گرفتن اقرار از متّهمين به كار نرفته است. صورت استنطاق كاملاً عادي و متّهمين هم كاملاً قتل ماژور ايمبري را انكار كرده‌اند. ولي در جلسات بعدي كه رييس شعبۀ آگاهي متوسّل به اذيّت و آزار‌هاي سخت گرديده و حتّي براي گرفتن اقرار دستبند و اذيّت‌هاي شديد ديگري نموده متّهمين بيچاره براي رهايي از آن همه صدمه اقرار به قتل كرده‌اند و مخصوصاً يكي از متّهمين را كه گويا نگهبان درب بيمارستان شهرباني بوده در استنطاق بدوي با دلايل برائت خود را با ثبات مي‌رساند ولي در جلسۀ بعدي كه گويا او را شكنجه‌اي سخت كرده‌بودند بيچاره براي رهايي از آن همه صدمه اقرار به قتل كرده است.در صورتي كه پس از معاينۀ جسد مقتول جاي چند زخم شمشير بر بدن مقتول بوده كه همان زخم‌ها هم كار او را تمام كرده بود و اگر قاعدتاً مي‌خواستند قاتلين حقيقي را به دست آورند بايستي كساني را كه استعمال شمشير كرده و از نظاميان بودند دستگير نمايند و بين اين سه نفري كه محكوم به قتل شدند هيچ يك به آن سلاحي كه جاي زخم ‌آن بر بدن مقتول بوده مجهّز نبودند. يكي ديگر از متّهمين را كه معروف به سيّدلب شكري بوده به جرم اينكه پس از اينكه ايمبري كارش تمام شده با چهارپايه چوبي بر سر مقتول زده محكوم به اعدامش كردند.در صورتي كه اگر مي‌خواستند قاتلين حقيقي را به دست آورند راه تحقيقات و تشكيل پرونده در شهرباني بايستي غير از آن باشد كه بعداً تنظيم يافته است. خلاصۀ مطالعۀ اين پرونده بي‌نهايت مورد اهمّيت است و اگر دقيقاً در اين پرونده رسيدگي شود كاملاً معلوم خواهد شد كه جريان بازرسي و تحقيقات و حكم اعدام سه نفر بي‌گناه از چه قرار بوده است. مخصوصاً كه نسبت به تمام متّهمين يكسان رفتار نشده، فاتح را سه چهار روز محترمانه در اطاق يكي از رؤساي آگاهي زنداني مي‌نمايند ولي نسبت به سايرين متوسّل به آزارهاي شديد براي گرفتن اقرار شده‌اند.
دولت از قتل ماژورايمبري استفاده كرد
به طوري كه ديديم به محض اينكه ماژور ايمبري مقتول شد دولت اعلان حكومت نظامي كرده نسبت به مخالفان خود بناي سختگيري را گذاشت. عدّه‌اي از اشخاص مؤثّر كه با اقلّيت رفت و آمد داشتند تحت‌نظر و تحت‌توقيف درآمدند؛ جرائد اكثريت واقعه قتل را به اقلّيت نسبت داده بناي حملات را به مدرّس و سايرين گذاشتند؛ مدرّس مجبور شد در جلسه‌اي كه راجع به قتل ماژور ايمبري اظهار تأسّف مي‌شد در مجلس راجع به اين موضوع اظهاراتي بنمايد و خود را مبرّي معرّفي كند كه اينك صورتجلسۀ مذاكرات مجلس راجع به قتل ماژور ايمبري در زير ذكر مي‌شود:
در مجلس
رييس – قبل از اينكه داخل دستور شويم چند كلمه عرض خدمت آقايان داشتم. البتّه از قضيّۀ فاجعۀ روز جمعه و قتل قنسول ناكام آمريكا همه مطّلع هستند و لازم نيست توضيح واضحي كرده و عرض كنم از اين قضيّه بهت‌آور متألّم و متأثّريم (عموم نمايندگان صحيح است) بلكه مي‌توانم عرض كنم تمام ملّت ايران از اين واقعه مولمه متأثّر هستند و خبر اين واقعه را با كمال تنفّر و خشم و غضب تلقّي خواهند كرد (نمايندگان صحيح است)، براي اينكه ما يك ملّت غريب و ميهمان‌نوازي هستيم كه هيچ نوع حسّيات سوئي نسبت به خارجي‌ها نداريم و هميشه آنها را با يك آغوش باز پذيرفته‌ايم مخصوصاً آنهايي كه مي‌توانسته يك درس‌هايي به ما ياد بدهند و در طريق تعالي و ترقّي به ما كمك بكنند، غرض از عرض بنده اين بود كه هر كس در چنين موقعي يك تكليفي دارد و البتّه بايد به تكليف خودش عمل كند، دولت تكليفش اين است كه جداً اين امر را تعقيب كند و مرتكبش را به دست آورده مجازات نمايند (نمايندگان صحيح است)، ما هم به نوبت خودمان به نام انسانيّت و به نام حفظ شئون ملّي و به نام حفظ نام نيك ايران بايد كمك‌ها و معاونت‌هايي بكنيم كه اين لكّۀ سرخي كه در تاريخ ما پيدا شده است زايل شود و اگر اثرات سوئي برخلاف واقع و حقيقت واقع شده به زودي مرتفع شود (نمايندگان صحيح است).
پس از بيانات رييس مجلس وزير خارجه (فروغي) چنين اظهار كرد:بيانات شافي و وافي كه آقاي رييس محترم مجلس شوراي ملّي راجع به تأسّف و تألّم از وقوع واقعۀ روز جمعه فرمودند هيأت دولت را مستغني مي‌كند از اينكه در اظهار تأسّف و تألّم واقعه شرح و بسطي بدهد، بيانات ايشان البتّه احساسات كليّۀ ملّت ايران است (نمايندگان صحيح است) و حاجت نيست به اينكه عرض كنم هيأت دولت كاملاً و تماماً با اين احساسات همراه است و واقعۀ روز جمعه را يكي از بزرگ‌ترين ضرباتي به قلب ايران وارد آمده تلقّي مي‌كند، زيرا همان طوري كه آقاي رييس فرمودند ملّت ايران هميشه ملّت ميهمان‌نوازي بوده است.

‏ حكومت نظامي به بهانۀ قتل سفير آمريكا 
ادامۀ ماجراهاي پس‌از قتل يك آمريكايي در ايران رابه قلم حسين مكّي مي‌خوانيد:
فروغي ادامه داد: مي‌توان گفت اين واقعه بي‌نظير است و روح ملّت ايران و روح مسلمانان ايران (مسلماني كه يكي از تعليمات ديني آنها اين است كه بايد به ميهمان اكرام و احترام نمود از اين مطلب منزجر است) (نمايندگان صحيح است)، امّا اينكه فرمودند هر كس تكليفي دارد و بايد تكليف خود را ادا كند فرمايش خيلي صحيحي است و هيأت دولت هم كاملاً در اين عقيده است و عزم دارد و تصميم گرفته است كه تكليف خودش را كاملاً ادا كند. نظر به يك مصالحي و براي اينكه بعضي تصوّرات بي‌مأخذ براي مردم حاصل نشود آقاي رييس‌الوزرا و هيأت دولت، مخصوصاً در اين اوقات اخير هميشه توصيه و تأكيد مي‌كردند به رؤسا و افراد قشوني كه نسبت به مردم با حسن سلوك و مدارا رفتار كنند و هيچ وقت يك ترتيبي پيش نياورند كه موجب طرفيّت قواي ملّت با خود دولت بشود به اين مناسبت قواي نظامي دولت ساعي بوده است كه هميشه با كمال بردباري رفتار كند و نظر به همان عقايدي كه ما داريم و تصوّر مي‌كنيم با وجود اين واقعۀ اسف‌انگيز در عقيده خودمان اشتباه نكرده باشيم و از طرف ملّت ايران حركات فجيعي سر نمي‌زند. تصوّر نمي‌شد يك امر به اين ناگواري واقع شود والّا هيأت دولت هم قبلاً اقدامات لازمه را مي‌كرد براي پيش‌بيني از يك همچو اموري كه براي ما غير مترقّب است، حالا ديده مي‌شود كه اين مدارا و حسن سلوكي كه هيأت محترم دولت و رييس و موجد قوۀ تامينيۀ اين مملكت در نظر داشته است شايد در بعضي از اذهان حمل به ضعف و سستي مي‌شود و معلوم شد كه بايد هيأت دولت بنماياند كه اين رفتار معتدلانه كه مي‌كرد از روي ضعف نبوده و قدرت دولت به‌حمدالله در منتهاي كمال است و عزم دولت هم در حفظ امنيت و جلوگيري از اعمال شناعت و جنايت‌كارانه كامل است. به همين مناسبت امروز براي اينكه ملّت به سرعت و فوراً اين تصميم دولت را مطّلع شود و دولت مجبور نشود به واسطۀ يك عملياتي اين قدرت و تصميم خود را اعمال نمايند، اعلان حكومت نظامي داده است و تا درجۀ آخر عزم و تصميم دارد در كشف قضيّه و تعقيب مرتكبان كوشش نمايد و اميد است كه كاملاً هم موفّق شود و اگر چه نمي‌توانم عرض كنم واقعۀ روز جمعه جبران‌ناپذير است، ولي تا اندازه‌اي كه ممكن باشد جبران خواهد نمود.
رييس – در اين مساله بايد مذاكراتي بشود يا داخل در دستور بشويم؟
مدرّس – بنده اجازه خواسته‌ام.
رييس – جمعي اجازه خواسته‌اند.
مدرّس – موقع فوق‌العاده است و بايد عرايضم را عرض كنم.
سيديعقوب – خوب است رأي بگيريد.
مدرّس – خير رأي لازم ندارد من با حكومت نظامي مخالفم و اجازه هم خواسته‌ام بايد عرايضم را عرض كنم.
سيد يعقوب – به امر شما كه نمي‌شود، مملكت ايران كه مال شما نيست.
(صداي زنگ رييس – دعوت به سكوت)
مدرّس – بلي مي‌شود من وكيل ايرانم، مملكت هم متعلّق به من است، مملكت مال من است، خوب است عوض شما ديگري را جلوي من وادارد (صداي زنگ)
سيد يعقوب – خير متعلّق به همه است (صداي زنگ)
رييس – اگر مي‌خواهيد راجع به اين مطلب صحبتي بكنيد خوب است بگذاريد براي موقع ديگر.
مدرّس – آقاي وزير امور خارجه فرمايشاتي فرمودند، بنده هم خواستم هم از جهت جنبۀ ديانتم اظهار تأسّف كنم و هم راجع به حكومت نظامي اظهاراتي بنمايم.
رييس – با ترتيب صحيحي هم صحبت نمي‌نمايند.
مدرّس – نمي‌گذارند كه ...
(همهمه بين نمايندگان – صداي زنگ)
در اين موقع رييس از مجلس خارج شد و جلسه تعطيل و پس از ده دقيقه مجدّدا تشكيل گرديد.
رييس – آقاي مدّرس مي‌خواستند اظهاراتي بفرمايند راجع به چه مطلب است؟
مدرّس – عرض كردم دو فقره است كه مي‌خواهم عرض كنم، يكي تأسّف از واقعه‌اي كه اتّفاق افتاده است و يكي هم راجع به حكومت نظامي...
رييس – قسمت اوّلش را عجالتاً بفرماييد.
مدرّس – بسيار خوب، قسمت ثاني را موقع ديگر عرض مي‌كنم. البتّه اظهارات و بياناتي كه آقاي رييس فرمودند هميشه يا غالباً بهترين بيانات است در وقايع، وليكن من هم از حيثيّتي دوست داشتم بعد از بيانات آقاي وزير امور خارجه عرايضي بكنم و ظاهراً آقايان هم نظيرش را باز هم شنيده‌اند و عرض كرده‌ام ملّت ايران چون مسلمان هستند و دينشان هم اقتضا داشته است كه ملل متنوّعه را از هر حيث محترم بدارند (نمايندگان صحيح است) جاناً و مالاً كما اينكه تاريخ هم نشان مي‌دهد و در تمام انقلابات ملاحظه فرموده‌ايد هر نحو انقلابي كه واقع مي‌شد نسبت به ملل متنوّعه بي‌احترامي نشده و كمال آسايش را داشته‌اند حتّي آن بياباني‌ها هم كه حيثيّت علم و عملشان كم است اين مسأله را سفارش روساي اسلام مي‌دانستند كه آنها را محفوظ بدارند و من خيلي تأسف مي‌خورم از اينكه اين واقعه اتّفاق افتاده است كه نبايد اتّفاق افتاده باشد و ان‌شاء‌الله‌الرحمن نظير هم ديگر پيدا نخواهد كرد.
كازروني – ان‌شاء‌الله.
مدرّس – و البتّه همۀ ما متأسّفيم، غرض از جانب خودم و از جانب هم دين‌هاي خودم كه در حقيقت همه ملت ايران باشد اظهار تأسّف مي‌كنم امّا در مسألۀ ديگر كه آقاي رييس صلاح دانستند تفكيك شود بنده هم اطاعت مي‌كنم ولي عقيده‌ام اين است كه تا موضوع حكومت نظامي به مجلس نيايد و در مجلس مورد بحث واقع نشود نبايد در خارج ترتيب اثري به او داده شود.»
امّا اظهارات مدرّس در مجلس راجع به قتل ماژورايمبري در بين جرايد اكثريت نتيجه‌اي نبخشيد و آنها همچنان از ادامۀ حملات و نيش قلم خودداري نمي‌كردند من جمله روزنامۀ ايران تحت عنوان «پروتست» چنين نوشته بود:
«... اين جنجال و رجّاله بازي كه با دست اجنبي براي برباددهي حيثيّت ملّت ايران شروع و توسعه يافته بود پس از نتيجۀ سوئي كه نسبت به يك نمايندۀ خارجي داد امنيت و آسايش را از تمام عناصر داخلي و خارجي هم برطرف ساخته و دولت كه مسؤل حفظ آسايش عمومي بود حق نداشت لاقيد و تماشاچي بماند...
.... اگر در نتيجۀ اين هرج و مرج يك حادثۀ سياسي خارجي براي ايران ظهور مي‌كرد ليدر اقلّيت نمي‌توانست جواب بگويد! اساساً بايد فهميد كه ليدر اقلّيت با اين فكر و اين طرز از مدارك سياسي و اين همه لاف و گزاف چه مي‌گويند؟ ببخشيد، مملكت‌ خواه ناخواه بايد از اين وضعي كه شما مي‌خواهيد باقي بماند خارج شود، شما متناسب با يك مملكت شرقي نيستيد، حكومت شما نمي‌تواند در اين مملكت دوام كند، آن روزي كه بر عدۀ شاگردان مدرسه در اين شهر افزوده شد ديگر جاي زندگي شما تنگ خواهد شد و به شما اجازه نخواهند داد كه مردم عوام را فريب داده و از وجود آنها سدّي در مقابل ترقّي ايران قرار دهيد! تا ديروز تيشه به ريشۀ سردار سپه مي‌زديد حالا داريد تيشه به ريشۀ مملكت مي‌زنيد ولي اين حق و اجازه به شما داده نخواهد شد!»
خلاصه جرايد متعلّق به اكثريت، اقلّيت را به جرم عدم رشد سياسي پيش خود محكوم كرده و مجازاتي كه براي آنها در نظر گرفته بودند اين بود كه در جرايد خود هر طور مي‌خواهند به آنها بتازند. جرايد اقلّيت هم در اين موقع توقيف بود و مديران آن نيز در مجلس متحصّن بودند؛ بنابراين مدرّس و اقلّيت سنگر دفاع نداشتند تا بتوانند در پشت آن نشسته به دفاع بپردازند و دولت از اين جريان‌ نهايت استفاده را كرده در راه پيشرفت مقصود خود گام‌هاي سريع و مؤثري برمي‌داشت و چنان كه خواهيم ديد بالأخره مدرّس بر اثر فشارها مجبور به استيضاح مي‌شود.
مشايعت جنازۀ يس قونسول
پس از آنكه ماژور ايمبري قونسول دولت آمريكا در بيمارستان شهرباني فوت نمود قريب به غروب جنازۀ مشاراليه را به مدرسۀ آمريكايي بردند و روز شنبه 28 سرطان 1303 برابر 16 ذيحجه 1342 برابر 20 ژوئيه 1924 عدّۀ زيادي از اعيان و اشراف و نمايندگان مجلس و محترمين در مدرسۀ آمريكايي حضور پيدا كردند و سردار سپه رييس الوزرا هم با هيأت وزرا حضور به هم رسانيده وزراي مختار و نمايندگان سياسي دول متحابّه نيز حضور پيدا كرده پس از قدري توقّف و اظهار تأسّف از پيش آمد چنين واقعه‌اي در ساعت پنج بعد از ظهر جنازه با احترامات كاملي از مدرسۀ آمريكايي حركت داده شد و در اكبرآباد خارج شهر تهران به طور امانت گذاردند كه بعد از محلّ مذكور به آمريكا حمل نمايند.
پس از قتل ماژور ايمبري بلافاصله از طرف دولت اقداماتي براي سوءتفاهم به عمل آمد. غروب همان روز كه ماژور ايمبري مقتول شده بود فروغي وزير ماليه از طرف دولت از كاردار سفارت آمريكا ملاقات و از اين پيش‌آمد اظهار تأسّف و تأثّر نموده و وعده داد كه مسبّبين قتل را فوراً مجازات و علاوه خونبهاي ماژورايمبري نيز به ورثه‌اش پرداخته شود. اين مذاكرات همچنان ادامه داشت، بالأخره قرار شد مبلغ شصت هزار دلار از اين بابت به ورثۀ ماژور ايمبري پرداخته شود و همچنين مبلغ يكصد هزار دلار هزينۀ يك فروند كشتي جنگي از آمريكا به ايران براي حمل جنازۀ ماژور مقتول به آمريكا پرداخته شود. در بادي امر سفارت آمريكا خيلي نسبت به وقوع اين حادثه با نظر ترديد مي‌نگريست و بعدها كه مدّتي از اين قضيّه گذشت دولت آمريكا به دولت ايران پيشنهاد كرد كه مبلغ يكصد هزار دلار را در يكي از بانك‌هاي آمريكايي گذارده از منافع آن هميشه سه نفر محصّل ايراني در آمريكا تحصيل نمايند. ولي بعدها دولت ايران متوجّه شد كه اگر چنين پيشنهادي را بپذيرد براي ملّت ايران باعث سرافكندگي است بنابراين از اعزام محصّل به آمريكا از آن محل صرف‌نظر شد.

‏ قتل، بهانه‌اي براي مذاكرات اقتصادي شد
اينك مكاتباتي كه در اين باره بين دولت ايران و آمريكا جريان يافته ذيلاً ذكر مي‌شود:
يادداشت سفارت آمريكا و جواب آن روز 17 عقرب 1303 يادداشت ذيل از طرف سفارت آمريكا به وزارت خارجۀ ايران واصل گرديد.
تهران نهم نوامبر 1924 نمره 49
جناب مستطاب اجل آقاي مشارالملك وزير امور خارجه،
دولت متبوعه اينجانب دستور داده است مراتب رضايت آن را نسبت به اطّلاعات واصله در خصوص اقداماتي كه دولت ايران نموده و مي‌نمايد كه احكام محكمه نظام را درباره اشخاصي كه براي شركت در تهاجم عليه قنسول ايمبري مقصّر واقع شده‌اند اجرا نمايند به استحضار خاطر جناب مستطاب اجل برسانم.دولت متبوعۀ اين جانب به علاوه دستور داده است كه اقدامات دولت جناب مستطاب اجل را در پرداخت مبلغ 60 هزار دلار غرامت به زوجۀ قنسول ايمبري و اجراي احترامات لازمه براي رجعت دادن جنازه مستر ايمبري اعتراف نمايم.يك مسأله كه اكنون بين دولتين راجع به قضيّۀ اخير باقي مانده است پرداخت مخارج فرستادن كشتي جنگي آمريكايي به ايران مي‌باشد كه جنازۀ قنسول را مراجعت دهد و پرداخت اين مخارج را دولت طيّ مراسله 29 ژوئيه (هفتم اسد 1303) نمره 9510 خود متقبّل شده است اين طور پيش‌بيني شده است كه مخارج مزبور تقريباً يكصد و ده هزار دلار خواهد شد.دولت متبوعۀ اينجانب ميل دارد اين مساله را به نحوي تسويه نمايد كه باعث ترقّي و توسعۀ مناسبات دوستانه بين مملكتين بشود و بنابراين به اين جانب اجازه داده است پيشنهاد نمايم كه تعهّد دولت در اين خصوص به اين ترتيب به موقع اجرا گذاشته كه وديعه به امانت گذاشته شود كه به مصرف تحصيل محصّلين ايراني در مدارس اتازوني برسد. عين ترتيباتي كه به وسيلۀ آن اين پيشنهاد به بهترين طرزي به موقع اجرا گذاشته شود ممكن است به محض وصول اطّلاع راجع به اينكه دولت علّيه حاضر براي اجراي اين پيشنهاد مي‌باشد به آساني داده شود دولت متبوعۀ اين جانب عقيده دارد كه دولت ايران كاملاً موافقت دارند در اين كه طريقۀ فوق نتيجه‌اش ترقّي و توسعۀ مناسبات نزديك‌تر و موافقت بهتري بين ملّتين ايران و آمريكا خواهد بود. موقع را مغتنم شمرده‌ احترامات فائقه را تجديد مي‌نمايم.
امضا اسميت موري شارژدافر
جواب زير در تاريخ 23 قوس از طرف دولت ايران داده مي‌شود:
آقاي مستر موري شارژدافر دولت فخيمۀ آمريكا،
آقاي شارژ دافر محترماً زحمت افزا مي‌شود كه مراسلۀ نمره 49 مورخه نهم نوامبر 1924 واصل گرديد و از مندرجات آن استحضار به عمل آمد، راجع به پرداخت يكصد و ده هزار دلار مخارج كشتي آمريكايي كه حامل جنازه مسترايمبري متوفي بوده است به وزارت جليله ماليه دستورالعمل داده شد كه مبلغ مزبور به طريقي كه براي آن وزارت‌خانه ميسّر شود بپردازد، ضمنا متذكّر مي‌گردد كه پيشنهاد اولياي دولت فخيمۀ آمريكا داير به اينكه مبلغ مزبور به مصرف اعزام محصّلين ايراني به آمريكا برسد مورد تقدير اولياي دولت واقع گرديده و از اين حسن‌نيت اولياي فخيمه آمريكا بيان امتنان نموده و احترامات فائقه خود را تجديد مي‌نمايد. (2 )
* حاصل بررسی های ‏ عبدالله شهبازی  در بارۀ قتل ایمبری  به شرح زیر است: ماجرای بلوای سقاّخانۀ آشیخ هادی در حسن آباد تهران و قتل ماژور رابرت ایمبری (جمعه ۲۷ تیر ۱۳۰۳/ ۱۸ ژوئیه ۱۹۲۴) از حوادث مهمّ دوران دیكتاتوری رضا خان سردار سپه و از مقدّمات خلع سلطنت قاجار و تأسیس سلطنت پهلوی (آبان- آذر ۱۳۰۴) است. این قتل كمی پس از قتل میرزادۀ عشقی (۱۲ تیر ۱۳۰۳) رخ داد، در زمانی كه سردار سپه پایه های دیكتاتوری نظامی خود را به شدّت استوار می كرد.
ماژور رابرت ایمبری نایب كنسول سفارت آمریكا در تهران و دلّال كمپانی آمریكایی سینكلر بود. كمپانی نفتی سینكلر Oil Corporation Sincler ** از خرداد ۱۳۰۰ ش. مذاكره با دولت میرزا احمدخان قوام السلطنه، رقیب قدرتمند رضاخان، را برای اخذ امتیاز نفت شمال ایران آغاز كرده بود. این كمپانی به هری فورد سینكلر (۱۸۷۶-۱۹۵۶ ) ، سرمایه دار كالیفرنیایی، تعلّق داشت. سینكلر سرمایه داری زرنگ و بلندپرواز بود كه به تازگی وارد حوزۀ نفت شده و در سال ۱۹۱۶ كمپانی نفتی خود را تأسیس كرده بود. او با وارن هاردینگ، رئیس جمهور وقت آمریكا، دوست بود و به دلیل برخورداری از این رابطه تصوّر می كرد می تواند با غول های بزرگ نفتی، چون رویال داچ شل و استاندارد اویل و كمپانی نفت انگلیس- ایران، رقابت كند و حتّی به حوزه های انحصاری آنها وارد شود. ایران یكی از این مناطق ممنوعه بود. در این زمان، رویال داچ شل سهام قابل توجّهی را در كمپانی های نفتی آمریكا خریداری كرده و این اقدام اعتراض سرمایه داران نفتی كالیفرنیایی، ازجمله هری سینكلر را برانگیخته بود.
زمانی كه حكومت جدید شوروی قرار داد ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ را با ایران منعقد كرد و تمامی امتیازات روسیه تزاری در ایران را بخشید، امیدی در دل رجال وطن دوست پدید آمد. كسانی مانند احمد قوام تصوّر كردند كه می توانند استخراج نفت شمال ایران را به كمپانی های نفتی مستقل واگذار كنند و از این طریق به سلطۀ انحصاری انگلیسی ها بر نفت ایران پایان دهند. در این زمان، حسین علاء وزیر مختار ایران و علیقلی خان ضرّابی كاشی (نبیل الدوله)، كاردار سفارت ایران و مورگان شوستر، مشاور غیررسمی سفارت ایران، دلّالان نفت ایران در آ مریكا به شمار می رفتند. در این ماجرا، آنها بازی مرموز و پردسیسه ای را آغاز كردند. با دلّالی آنها دو كمپانی رویال داچ شل و استاندارد اویل وارد بازی شدند. سرانجام، دولت ایران تصمیم گرفت امتیاز استخراج نفت شمال را به كمپانی استاندارد اویل واگذار كند ولی اندكی بعد معلوم شد كه استاندارد اویل، برخلاف تمایل دولت ایران، نیمی از سهام امتیاز فوق را به كمپانی نفت انگلیس واگذار كرده است. روشن شد كه انگلیسی ها، رویال داچ شل و استاندارد اویل سه ركن اصلی یك مافیای نفتی هستند.
در خرداد ،۱۳۰۱ در دولت دوم قوام السلطنه، كابینۀ ایران تصویب كرد كه امتیازی پنجاه ساله به یك كمپانی صددرصد آمریكایی برای استخراج نفت شمال واگذار كند. سهم ایران نیمی از تمامی عواید این امتیاز نامه پیش بینی شده بود. كمپانی آمریكایی استاندارد اویل، كه با رویال داچ شل و انگلو پرشین اویل كمپانی زد و بندهای پنهان داشت، شروط ایران را نپذیرفت. در اینجا بود كه كمپانی سینكلر مغرورانه وارد بازی شد، شروط ایران را پذیرفت و حاضر شد وامی ده میلیون دلاری در اختیار ایران قرار دهد. مذاكرات برای انعقاد قرارداد با سینكلر آغاز شد كه به دلیل كارشكنی های مافیای نفتی تا اواخر سال ۱۹۲۳ ادامه یافت. در اوائل سال ۱۹۲۴ به نظر می رسید كار تمام شده است. در این زمان بود كه به ناگاه ماجرای قتل رابرت ایمبری، دلّال كمپانی سینكلر در تهران، رخ داد. اینك دوران ریاست وزرایی و یكّه تازی سردار سپه بود. رضا خان هر چند محیلانه از قرارداد با سینكلر ابراز خوشحالی می كرد ولی در واقع تمایلی به این كار نداشت.
هری سینكلر برای این «فضولی» بهای سنگینی پرداخت. كمی پس از قتل ایمبری رسوایی بزرگی در آمریكا پدید شد كه دولت هاردینگ را با بحران مواجه كرد. ادّعا شد كه هری سینكلر برای دریافت یك امتیاز دولتی به آلبرت فال، وزیر كشور دولت هاردینگ، رشوه پرداخته است. مافیای نفتی سینكلر را به دلیل ورود بی اجازه به حوزۀ انحصاری آنان، نفت ایران، به شدّت تنبیه كرد. او به جرم دروغ گویی در برابر كمیسیون مجلس سنای آمریكا شش ماه و نیم زندانی شد.در سال ،۱۹۲۵ مصادف با تأسیس سلطنت پهلوی، كمپانی سینكلر از ایران خارج شد.(3)
توضیحات و مآخذ:‏
1 -  محمدقلي مجد « از قاجار به پهلوي»،  ترجمه: رضا مرزاني، مصطفي اميري – ناشر : مؤسسه ‏مطالعات و |ژوهشهای سیاسی – 1389 – صص 300 - 294
منابع:
I ‏ - گزارش کرنفلد ، شماره 586 ، 1292 /00، 891 ، مورخ 9 جولای 1924 ‏
II‏- ‏ Majd , Oil and Kilkling of the American Consul in Tehran ‏   ، صص 243 -  ‏‏241 ‏
‏* - گزارش  ا یمیری د ، شماره 59 ، 12972 /00، 891 ، مورخ 14 جولای 1924‏
‏ ‏III‏  -  سوزان مودی 1934 – 1851  مبلغۀ بهایی متولّد شیکاگو ‏
Majd , Oil and Kilkling of the American Consul in Tehran -IV- ‏   ، صص 243 -  ‏‏241‏
V‏- گزارش موری  ، شماره 763 ، 219 /518، 891 ، مورخ 29 نوامبر 1924  ‏ ‏
VI‏- تلگرام کرنفلد ، شماره 57 ، 92 /‏Im ، 123 ، مورخ 19 جولای 1924 ‏
VII‏ - تلگرام کرنفلد ، شماره 58 ، 93 /‏Im ، 123 ، مورخ 19 جولای 1924 ‏
VIII‏ - گزارش کرنفلد و ضمائم ، شماره ‏596، 203 /‏Im ، 123 ، مورخ 20 جولای 1924 ‏
IX‏ - گزارش کرنفلد ، شماره 612 ، 1298 /00، 891 ، مورخ 11 آگوست1924 ‏
X ‏ -  گزارش موری و ضمیمه  ، شماره 650 ، 1305 /00، 891 ، مورخ 21 سپتامبر 1924  ‏
2 - حسين مكي در  كتاب «تاريخ 20ساله ایران » جلد سو‏م – نشر ناشر – 1963 - ‏107 – 92 )‏
‏ 3 -  ‏منبع: ‏عبدالله شهبازی« ماجرای قتل ماژور ایمبری»  - سایت روزنامه همشهری - دوشنبه 9 مرداد ‏‏1385‏
‏** میلسپو و مستشاران مالی آمریکایی در ایران 1927- 1922- (5)‏
دکتر محمّد قلی مجد در بارۀ ‏« امتیاز نفت سینکلر و رشوه گیری» به این بررسی رسیده است: در سال 1922 مجلس به دولت ایران اجازه داد تا امتیاز پنج استان شمالی را که مشمول امتیاز ‏دارسی نمی شدند، به یک شرکت آمریکایی واگذار کند. نهایتاً، در دسامبر 1923، یعنی تقریباً دو ‏ماه پس از ریاست رضا خان بر کابینه، امتیازی به شرکت اکتشافات سینکلر در نیویورک اعطا شد. ‏از همین روز پرداخت رشوه هم به منظور دریافت امتیاز های اقتصادی و معدنی به رضاخان و ‏وزرایش (نظیر تیمور تاش و فروغی) شروع شد؛ درست مثل رشوه های کلانی که بابت امتیاز ‏شیلات دریای خزر پرداخت می شد. بر نارد گوتلیب، کنسول آمریکا، در این باره گزارش می دهد: ‏از اظهارت محرمانه ی نمایندگان شرکت سینکلر چنین بر می آید که رئیس الوزراء به احتمال خیلی ‏قوی امتیاز سینکلر را ظرف چند روز آینده امضاء خواهد کرد. اگر رضا خان این امتیاز را امضاء ‏کند، تصویب مجلس هم که باید طیّ یک ماه آینده تشکیل جلسه بدهد تقریباً حتمی است، زیرا ‏مجلس کاملاً مطیع رضا خان است.» (1)‏
دو هفته بعد، گوتلیب در تلگرامی می نویسد: «امروز بعد از ظهر شخصاً شاهد امضای امتیاز ‏نفت شمال ایران از طرف رضا خان، رئیس الوزرا ء و آر.سپر، نماینده ی شرکت اکتشافات سینکلر ‏بودم.»(2) گوتلیب متعاقب این تلگرام در گزارشش می نویسد: «نکته ای که در ارتباط به امتیاز ‏نفت شمال قدری عجیب، ولی بسیار مهم است، این گونه طبق اظهارت شخصی وزرای امور خارجه ‏و مالیه به نماینده ی شرکت سینکلر، دکتر میلسپو، مدیر کل مالیه های ایران، تا قبل از امضای ‏امتیاز توسّط رضا خان از مذاکرات مربوط به آن کاملاً بی خبر بود.» (3)‏
دلیل بی خبر گذاشتن میلسپو از همان روزهای اوّل مذاکرات مشخّص بود. آلن دالس درباره ی دیدار ‏یکی از اعضای سفارت بریتانیا در واشنگتن می نویسد: «آقای کریگی از سفارت بریتانیا به دیدنم ‏آمد و گفت که گزارش هایی از سفارت به او داده اند که شرکت نفت سینکلر به منظور جلب حمایت ‏برخی از ایرانی های متنفّذ
به آن ها رشوه داده است. گفتم که شایعاتی با همین مضمون به گوش ما هم رسیده است، که ‏احتمالاً منبع شان همان است که سفارت بریتانیا از آن شنیده ولی هیچ اطّلاع موثّقی دالّ بر تأیید این ‏شایعات در دست نداریم.» (4)‏
کمی پس از اعطای امتیاز گزارش هایی دالّ بر پرداخت رشوه های کلان به رضا خان و وزیر امور ‏خارجه اش، فروغی، در مطبوعات آمریکا به چاپ رسید. هیوز، وزیر امور خارجه آمریکا، طیّ ‏تلگرامی به سفارت آمریکا در تهران نوشته: «واشنگتن هرالد در شماره 7 فوریه اش نوشته است ‏که «می گویند یک آمریکایی در رقابت سخت گروه های نفتی برای تصاحب امتیاز میدان های بزرگ ‏نفت شمال ایران مبلغ یکصد هزار دلار به وزیر امور خارجۀ ایران رشوه داده است.» در این مقاله ‏هم چنین آمده است که «می گویند خود وزیر امور خارجۀ ایران که از زیرکی اش در گرفتن این ‏پول خیلی به خود می بالد به شایعه ی رشوه ی 100 هزار دلاری دامن زده است. همه ی روزنامه ‏های شرق مدیترانه مطالبی در ایران در این باره چاپ کرده اند.» (5) یک روزنامه ی تهرانی به ‏نام ناصر الملّه مقاله ای به چاپ رسانده، در آن مدّعی شده بود که شرکت نفت سینکلر مبلغ 300 ‏هزار تومان ( معادل 300 هزار دلار) به رضا خان و فروغی پرداخت کرده که از این مبلغ 100 ‏هزار تومان سهم فروغی بوده است. (6) کورنفلد، وزیر مختار آمریکا، که از این اتّهامات شرمنده ‏و خشمگین شده بود تلگرام زیر را برای امور خارجه فرستاد: «وزیر امور خارجه انسانی بسیار ‏شریف و درست کاراست. ناصر الملّه روزنامه ایست که به طور مرتّب چاپ نمی شود و آن چه ‏درباره ی پرداخت 300.000 تومان از طرف سینکلر به رییس الوزراء نوشته کاملاً بی پایه و بی ‏اساس است. هیچ کس در اینجا این مقاله را جدّی نگرفته است. همین روزنامه در 24 ژانویه ‏حرفش را کاملاًپس گرفت.» (7)‏
در همین اثنا، به حسین علائی، وزیر مختار ایران در واشنگتن، دستور داده بودند که پاسخ ‏مناسبی به این شایعات بدهد. علائی نیز با دالس، رییس بخش امور خاور نزدیک در وزارت امور ‏خارجۀ آمریکا، ملاقات و گفت و گو کرد. دالس در یادداشتی در این باره می نویسد:‏
وزیر مختار ایران از مقاله ای که درباره ی ادعای رشوه گیری مقامات ایرانی بر سر اعطای امتیاز ‏نفت شمال به شرکت سینکلر در شماره 7 فوریه واشنگتن هرالد به چاپ رسیده بود ابراز نا ‏خشنودی کرد. او مقاله ی فوق را افترا آمیز، کاملا بی پایه و اساس، و بسیار ناراحت کننده خواند، ‏و گفت که این مقاله مسلّماً به حیثیّت و اعتبار ایران در آمریکا لطمه می زند، آن هم کاملا غیر ‏منصفانه، زیرا کوچک ترین نشانی از حقیقت در این گزارش وجود ندارد. او گفت که طیّ ارسال ‏بیانیه ای به خبر گزاری آسوشیتدپرس این گزارش را تکذیب کرده، ولی تا آن جا که می داند این ‏خبر گذاری بیانیه اش را منتشر نکرده است. علائی گفت که درک می کند که این مسایل به وزارت ‏امور خارجه مربوط نمی شود، ولی سپاسگزار خواهد بود اگر بتوانیم برای خنثی کردن تأثیرات ‏بدی که این مقاله ممکن است در آمریکا داشته باشد به او توصیه ای بکنم. آیا باید نامه ای به سر ‏دبیر بنویسد؟ [از نظر او] این مقاله واقعاً دروغی بیش نبود. چه کاری باید بکند؟ به وزیر مختار ‏گفتم که مقاله را دیده ام و می فهمم که چه احساسی دارد. با وجود این، فکر نمی کنم در موقعیتی ‏باشم که توصیه ای به او بکنم. گاه بهتر است که اصلاً به مقالات جنجالی مطبوعات نکنیم، ولی به ‏هر حال او خودش بهتر از هر کس دیگری می داند چه کاری باید انجام بدهد. (8)‏
ایرانی ها به کورنفلد، وزیر مختار آمریکا در تهران، هم فشار آورده بودند. او در گزارشی می ‏نویسد: «احترماً ترجمه ی نامه ذکاء الملک، وزیر امور خارجۀ ایران، به پیوست ارسال می گردد. ‏ایشان در این نامه آزردگی خاطر شدید خود را از چاپ مقاله ای در مطبوعات آمریکا که درآن ادّعا ‏شده بود او برای اعطای امتیاز نفت شمال از شرکت اکتشافات سینکلر 100.000 دلار رشوه ‏گرفته، ابراز کرده است. چنانکه قبلاً هم به عرض وزارت امور خارجه رسانده ام، ذکاء الملک یکی ‏از محترم ترین مقامات ایرانی است. نمی دانم وزارت امور خارجه چگونه می تواند این خبط و خطا ‏را جبران کند، ولی احتراماً پیشنهاد می کنم که با انتشار بیانه ای این اتّهام کاملاً بی پایه و اساس را ‏شدیداً تکذیب کند.» (9) سه روز بعد کورنقلد تلگرام زیر را ارسال کرد:«متأسّفانه باید به اطّلاع ‏برسانم که طبق گزارش تلگرافی روز گذشته ی آقای علائی، مطبوعات آمریکا از چاپ تکذیبیه ‏ایشان در ارتباط با خبری که چندی پیش به چاپ رسیده بود خود داری کرده اند. بنابراین، تقاضا ‏دارد اقدام لازم و فوری جهت پذیرش و انتشار تکذیبیه ی رسمی ایشان از سوی مطبوعات مبذول ‏بفرمایید.» (10)‏
پاسخ مورخ 16 فوریه ی هیوز می تواند هم چون مطلبی درسی درباره ی دولت و رویه های ‏سیاسی ایالات متّحده تلقّی شود: «انتظار دارد توجّه وزیر امور خارجۀ ایران را به این نکته جلب ‏بفرمایید که قوۀ مجریۀ [آمریکا] هیچ کنترلی بر مطبوعات این کشور ندارد. چنانکه آن وزیر محترم ‏بدون شک اطلاع ندارد، در مواردی که بیانات دروغ و افترا آمیزی عنوان شود به موجب قانون ‏می توانند برای اعاده ی حیثیّت به دادگاه های آمریکا شکایت ببرند.» (11)‏
با وجود این، رضاخان و فروغی برای اعاده ی حیثیّت شان از این کانال های حقوقی استفاده ‏نکردند. کاملاً مشخّص بود که این دو بر سر اعطای امتیاز سینکلر رشوه های کلانی گرفته اند. ‏میلسپو در نامه ای محرمانه در 21 سپتامبر 1924، به دالس اطّلاع داده بود که بر اساس ‏اطّلاعات موثّق رضا خان چند ماه پیش مبلغ 200.000 دلار را که ظاهراً همان رشوه ی شرکت ‏سینکلر بود، به اروپا انتقال داده است. صد هزار دلار بقیه هم که طبق گزارش روزنامه ها به جیب ‏فروغی رفته بود. ولی این که مشهور بود فروغی فرد با شرافتی است، هارت، وزیر مختار ‏آمریکا، وقتی با شواهد متقن رشوه گیری و فساد او مواجه شد، نوشت که در کلّکسیون شیّادان و ‏کلاهبرداران «هر کسی فروغی را نداشته باشد، کلّکسیونش ناقص است».‏
البتّه رشوه ی کلانی که سینکلر پرداخته بود، به کارش نیامد. پس از قتل رابرت دبلیو ایمبری، ‏کنسولیار آمریکا در تهران، شرکت سینکلر نیز امتیازش را پس داد. همین اتّفاق موری را بر آن ‏داشت که از نبود شرکت های نفتی آمریکایی در ایران ابراز تأسّف کند:‏
واقعاً جای تأسّف است که هیچ شرکت نفتی آمریکایی هم اکنون در تهران نماینده ای ندارد. امروزه ‏نوعی اضطراب و بلاتکلیفی در محافل سیاسی ایران سایه انداخته است که به هیچ وجه دلگرم ‏کننده نیست. می گویند رییس الوزراء می خواهد رژیم سیاسی را طوری تغییر بدهد که خودش ‏نایب السلطنه یا شاه بشود. شاید برای تحقّق نقشه هایش مجبور به جلب حمایت انگلیسی ها باشد. ‏متأسّفانه باید بگویم که اگر نهایتاً این کودتا با حمایت انگلیسی ها انجام بشود، بخت شرکت های ‏آمریکایی برای به دست آوردن امتیاز نفت شمال ایران، از نظر من، بسیار کمتر خواهد شد. (12)‏
پیش بینی موری خیلی دقیق از آب در آمد. شرکت های آمریکایی در 30 سال آینده از گردونۀ ‏رقابت بر سر نفت ایران بیرون رانده شدند، و تا زمان امضای قرار داد کنسرسیوم نفتی در سال ‏‏1954 از قرار دادهای نفتی ایران محروم ماندند.‏
  * دکتر محمد قلی مجد -‏ « امتیاز نفت سینکلر و رشوه گیری »  (  ‏1927-   1922‏)  ترجمه: مصطفی امیری
پی نوشت ها :‏
‏*فصل سوم کتاب: «‏Great Britain & Rezashah: The Plunder of Iran, 1921-‎‎1941 C 2003
‏1- گوتلیب، گزارش شمـ (312/ 6363، 891)، مورخ 5 دسامبر 1923.‏
‏2- گوتلیب، تلگرام شمـ (318/ 6363 ،891)، مورخ 20 دسامبر 1923.‏
‏3- گوتلیپ، گزارش شمـ (321/ 6363، 891)، مورخ 27 دسامبر 1923‏
‏4- دالس، تلگرام شمـ (274/ 6363، 891)، مورخ 23 ژانویه 1923‏
‏5- هیوز، تلگرام شمـ (6363 ,‏A/ 335 891‏ )، مورخ 7 فوریه 1924‏
‏6- همان
‏7- کورنفلد، تلگرام شمـ (337/ 63636، 891)، مورخ 9 فوریه 1924‏
‏8- وزارت امور خارجه، یادداشت شمـ (338 /6363، 891) مورخ 9 فوریه 1924‏
‏9- کورنفلد، گزارش شمـ 373(340/ 6363، 891)، مورخ 12 فوریه 1924‏
‏10- کورنفلد، تلگرام شمـ (344/ 6363، 891)، مورخ 15 فوریه 1924‏
‏11-هیوز، تلگرام شمـ (345/ 6363، 891)، مورخ 19 فوریه 1924‏
‏12- موری، گزارش شمـ 854 (582/ 6363، 891) ، مورخ 20 ژانویه 1925.‏
منبع: مطالعات تاریخی شماره 27‏

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire