mercredi 27 février 2013

محمد جعفری : مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار، قسمت ششم

مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار(6)


 6- مصدق و بختیار و فرصت بدست آمده

 مصدق از هر فرصتی که بدست می آمد به نفع ملت ایران آن را بکار گرفت. متأسفانه بختیار در زمان نخست وزیری ظاهریِ خویش، از طریق امضای یادداشت  تفاهم  قراردادهای نظامی که پول آن پرداخت شده بود را لغو کرد و در حقیقت به آمریکائی ها بخشید.(169) قبل از پرداختن به لغو قراردادها از طریق یادداشت تفاهم، در اینجا لازم است که به مسئله ژنرال هویزر که بختیار مدعی است که او را ندیده و نمی شناسد ومأموریتش هم چیز ساده ای بوده است بپردازم. و سپس به مسئله اصلی باز گردم  .

هویزر و بختیار

 بختیار در مورد ژنرال هایزر می گوید: « در اوایل ماه ژانویه خبر دار شدم که یک ژنرال آمریکائی به نام هویزر Huyser  در تهران است. او را نه ملاقات کردم و نه در هیچ لحظه ای با او تماسی داشتم، فقط می دانستم که هویزر افسر نیروی هوائی و معاون ژنرال الساندر هیگ است که در آن زمان فرمانده کل نیروهای پیمان اتلانتیک بود. نه اعلیحضرت و نه رئیس ستاد بزرگ، هیچکدام حضور این ژنرال آمریکائی را به من اطلاع نداده بودند...قره باغی فقط به من گفت که با هویزر مذاکراتی داشته است. در این مطلب هم مسئله ای غیر عادی وجود نداشت.» (170)

وی در مصاحبه با صدقی ، باز در این مورد می گوید: « فقط به من گزارش دادند که یک همچین ژنرالی آمده است و من هم با پوزخند گفتم مگر اینها کم بودند که این هم آمده است؟ این برای چه آمده است؟ به قره باغی گفتم. گفتم آقای قره باغی جنابعالی می روید و حرفهای حسابی آنها را  می شنوید و اگر می خواهد دخالتی بکند باید بگوئید که دولت سابق نیست. هیچوقت من با او صحبت نکردم. شنیدم که در آمریکا کنفرانسی داده و یک مصاحبه ای کرده اخیراً، هویزر.» (171)

کسی که می گوید، نه او رادیده ونه با او صحبت کرده نه  شاه و نه رئیس ستاد بزرگ، هیچکدام حضور این ژنرال را به او اطلاع نداده اند، چطور در مورد بیانیه بی طرفی ارتش که به وسیلۀ فرماندهان ارتش صادر شد، می گوید: « ...ولی من اطمینان دارم که این مدرک، چهار روز قبلا از اینکه صادر بشود، پیش نویس آن را ژنرال هویزر نوشته بود و گذاشته بود و از ایران رفته بود.»

(172)

شما که به قول خود « نه او را ملاقات کردم و نه در هیچ لحظه ای با او تماسی داشتم »، پس از کجا به ضرس قاطع می گوئید که این مدرک 4 روز قبل ژنرال هویزر نوشته بود ؟ کم و کیف این مسئله کمی دیرتر روشن خواهد شد.

    مأموریت هویزر در تهران

 در خلال مراجعه به گزارشهای مختلفی که در مطبوعات آن دوران، در مورد هویزر  منتشر شده است هم مأموریت هویزر در تهران و هم ادعای بختیار که نه او را ملاقات کرده و نه در هیچ لحظه ای با او تماسی داشته و نه می داند برای چه به تهران آمده  آشکار و برملا  می شود:

  روزنامه اطلاعات 17/ دیماه/ 57

« منابع رسمی امروز اعلام داشتند، معاون فرماندهی نیروهای مسلح آمریکا در اروپا، برای مذاکره با رهبران نظامی ایران و بحث در باره گرایش آنان به یک دولت غیر نظامی وارد تهران می شود. این منابع گفتند ژنرال ربرت هویزر، ژنرال نیروی هوائی که دیروز وارد تهران شده ممکن است در باره امنیت سلاح های پیشرفته آمریکائی که دولتهای قبلی شاه خریداری کرده اند مذاکره نماید، از جمله این سلاحها موشک فونیکس است که با هواپیمای دی- 14 حمل می شود و 200کیلو متر برد دارد. اما این منابع گفتند مهمترین هدف ژنرال هویزر مذاکره با نظامیان ایران و ارزیابی نحوه گرایش و تمایل آنان به دولت شاپور بختیار است.» (173) 

روزنامه اطلاعات 17 دیماه 1357 

« واشنگتن ، رویتر- مقامهای آمریکائی عقیده دارند که شاه ایران در زیر فشار مخالفان برای ترک ایران و برای آن که حکومت غیر نظامی فرصت بازگرداندن نظم را بیابد، به زودی از ایران خارج خواهد شد.» (174) 

روزنامه اطلاعات 19 دی 57

« واشنگتن – خبرگزاری فرانسه – سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا امروز گفت ژنرال ربرت هویزر معاون فرماندهی نیروهای آمرریکا در اروپا، مدت اقامت خود را در تهران تمدید کرده است که ارتش ایران را به پشتیبانی از شاپور بختیار ترغیب کند. ژنرال آمریکائی پنجشنبه گذشته[ یعنی 14 دی 57، ن.] در چهار چوب تلاشهای آمریکا برای پشتیبانی از دولت جدید بختیار و همکاری با وی وارد تهران شده است. سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا امروز بار دیگر پشتیبانی کامل  ایالات متحده را از کابینه جدید ایران تأکید کرد» (175)

روزنامه اطلاعات 20 دی 57

« واشنگتن – خبرگزاری فرانسه – مشکلاتی که نخست وزیر ایران برای پیداکردن یک وزیر دفاع با آن روبرو شده، واشنگتن را سخت مضطرب می کند و وزارت امور خارجه آمریکا آمریکا پنهان نمی کند که مأموریت ژنرال ربرت هویزر در ایران برای پیدا کردن راه حلی، تمدید شده است. ژنرال آمریکائی به تهران فرستاده شده است تا برخی جنبه های نظامی بحران و سرنوشت برخی قراردادهای فروش سلاحهای آمریکائی به ایران و ارزیابی مجدد نقش ایران را بعنوان ژاندارم خلیج فارس که از جانب خود بختیار نیز محکوم شده است مورد بررسی قرار دهد. ژنرال آمریکائی اکنون بیشتر وقت خود راصرف می کند تا همتایان ایرانی خود را به پشتیبانی از بختیار و یا شرکت در دولت غیر نظامی وی قانع کند.» (176) 

روزنامه اطلاعات 20 دیماه 1357 

« واشنگتن – خبرگزاری فرانسه – یک منبع آگاه دولتی در واشنگتن اظهار داشت که آمریکا به شاه توصیه کرده است که ایران را ترک کند چرا که حضور او مانع از برقراری آرامش در کشور است. این تصمیم به منظور تلاش برای تقویت دولت غیر نظامی شاپور بختیار و قبولاندن آن به پارلمان گرفته شده است.» (177)

روزنامه اطلاعات 21 دی 57

« واشنگتن – خبرگزاری فرانسه- ...در پی موافقت ضمنی دولت آمریکا با خروج شاه از کشور نا آرام ایران اینک در آمریکا این پرسش مطح است که در صورت خروج شاه از ایران – حتی برای چند هفته مرخصی و استراحت – ارتش ایران چه واکنشی نشان خواهد داد... ژنرال آمریکائی ربرت هویزر می کوشد احساسات نظامیان ایران را کنترل کند و ژنرالها را به حمایت از بختیار و یا دست کم به عدم مخالفت با او ترغیب نماید و این در حالی است که از 40 هزار آمریکائی هنوز 12 هزار نفرشان در ایران باقی مانده اند.» (178)

روزنامه اطلاعات  23 دی 57 

« واشنگتن – خبرگزاری آسوشیتدپرس، رویتر و فرانسه سایروس وانس وزیر امور خارجه آمریکا، حمایت خود را از مساعی شاپور بختیار در مورد تشکیل یک کابینه غیر نظامی اعلام کرد و از ارتش و گروه های دیگر خواست که راهی برای همکاری با یکدیگر بیابند... در همین احوال، توماس راس سخنگوی وزارت دفاع آمریکا گفت : " هنوز هیچ پیام رسمی در باره لغو موافقت نامه های خرید تسلیحات آمریکائی، از مقام های ایرانی دریافت نکرده ایم. ایران بزرگترین مشتری تسلیحات آمریکائی است. ایران تا کنون حدود 20 میلیارد دلار اسلحه از آمریکا خریده است. اما بین 10 تا 12 میلیارد از این تسلیحات که از مدرن ترین سلاحها هستند هنوز تحویل ایران نشده است.» (179)

روزنامه اطلاعات 23 دی 57 

« شاه ایران که زمانی به خاطر کوشش هایش برای حفظ وضع خود از حمایت بی دریغ کارتر برخوردار بود، اعلام کرده است که در نظر دارد برای گذراندن یک دوران استراحت و مرخصی از کشور خارج شود.» (180) 

روزنامه اطلاعات  18  بهمن  57

« واشنگتن – خبرگزاری  فرانسه -  روز دوشنبه کارتر به اتفاق سایروس وانس وزیر امور خارجه و هارولد براون وزیر دفاع با ژنرال  ربرت هویزر که پس از یک ماه اقامت در تهران به واشنگتن باز گشت گفتگو و تبادل نظر کردند. ژنرال آمریکائی در این مدت با شاپور بختیار و فرماندهان نظامی ایران دیدار و گفتگو کرده است. 

سخنگوی وزارت خارج آمریکا پس از این دیدار به خبرنگاران اظهار داشت احمقانه است اگر بگویم مأموریت ژنرال هویزر در تهران کاملاً رضایت بخش بوده است.» (181)

با توجه به گزارشهای فوق، مأموریت هویزر در تهران عبارتند از:

1- تأمین امنیت سلاحهای پیشرفته آمریکائی در ایران

2- ترغیب ارتش به پشتیبانی از شاپور بختیار

3- تعیین سرنوشت و لغو برخی از قرادادهای فروش نظامی آمریکا

4- فشار بر خروج شاه به منظور تقویت دولت بختیار

5-  کنترل احساسات نظامیان ایران و حمایت ژنرالها از بختیار

6- گفتگو با ژنرالهای ایران و جلب حمایت آنان از دولت غیر نظامی بختیار

تمامی نکات فوق که جزء ماموریت ژنر ال هویزر در تهران بوده،  در گزارشها روزانه منتشر شده است. با توجه به گزارشهای منتشره، بسی جای شگفتی و تعجب است که وقتی مطبوعات کشور بارها از ورود ژنرال هویز و مآموریتها یش به تفصیل که یکی از آن ها حمایت  و پشتیبانی از دولت بختیار و وادارکردن ارتش به حمایت از دولت بختیار است، اطلاع رسانی کرده اند، اما خود بختیار از آن اطلاع نداشته باشد؟  این اطلاعات فاش می گویند که این گفته بختیار 4 سال بعد از وقوع فقط برای فرار از عواقب اعمالی است که مرتکب شده است. در اینجا به طور قطع حق با ژنرال قره باغی است که می گوید: « با توجه به مدارک مذکور مسلم می شود، گفته آقای بختیار در مورد هویزر مانند بقیه اظهارات وی دروغ محض بوده» (182) 

از همه مهتر اینکه دقیقاً گزارشی که در واشنگتن منتشر شده، در 15 بهمن که دولت ایران «تصمیم گرفته است که قراردادهای خرید جنگ افزار از آمریکا را به میزان 10 میلیارد دلار لغو کند.» درست همان تاریخی است که بختیار از طریق امضاء  یاداشت تفاهم نامه ای قرار دادها نظامی را لغو کرده است. ابتداء خبر آسوشیتدپرس و سپس لغو قراردادهای نظامی خواهد آمد.

روزنامه اطلاعات  15  بهمن 57

 « واشنگتن – آسوشیتدپرس – بنا به گزارشی که در واشنگتن انتشار یافته است دولت ایران که از نظر مالی به دلیل از  دست دادن درآمد  فروش نفت آسیب دیده تصمیم گرفته است که قراردادهای خرید جنگ افزار از آمریکا را به میزان 10 میلیارد دلار لغو کند. روزنامه واشنگتن پست در شماره  یکشنبه (امروز) گزارش داده است که توافق در باره فسخ سفارشهای خرید اسلحه آمریکائی از طرف ایران روز شنبه بین ارش فن مابرود فرستاده نظامی آمریکا و فرماندهان نظامی ایران حاصل شده است و ارزش قراردادهائی که کان لم یکن شناخته خواهند شد بین 9 تا 10 میلیاد دلار است.

تامس راس سخنگوی پنتاگون اخیراً گفته بود مذاکرات فن مابرود در ایران احتمالاًسبب خواهد شد که کاهش های قابل ملاحظه ای در سفارشهای ایران برای خرید هواپیما ها و کشتی ها و سایر اقلام جنگ افزارهای آمریکائی حادث شود. اینها سفارشهائی بودند که بوسیله شاه ایران  و قبل از آن که وقوع اعتصابات و آشوب های داخلی در این کشور منجر به تعطیل تولید نفت نفت و بیرون رفتن شخص  شاه از کشورش شود به آمریکا داده شده بود. سخنگوی وزارت دفاع آمریکا قبلاً اظهار داشته بود که ارزش کل سفارشهای ایران برای خرید جنگ افزار آمریکائی بالغ بر  12 میلیارد دلار بوده است. کاهشهائی که اکنون در این سفارشها پیشنهاد شده با دشواری های جاری وضع مالی ایران ارتباط دارد... طبق گزارش واشنگتن پست سفارشهای عمده ای که اکنون تصمیم به فسخ آن ها گرفته شده است شامل موارد مربوط به خرید 160 فروند جت اف 16 ساخت جنرال دینامیکز به ارزش 5/2 میلیارد دلار، 7 فروند هواپیمای پیچیده اخطار هوابرد از محصولات بوئینگ به ارزش 2/1 میلیاد دلار، 2فروند ناو شکن به ارزش 4/1 میلیاد دلار، حدود 20 فروند هواپیمای جنگنده و شناسائی مک دونل داگلاس به ارزش تقریباً 500 ملیون دلارو 400 فروندموشکهای فونیکس به ارزش تقریباً 1 میلیارد دلار است. » (183)

قبل از اینکه به لغو قراردادهای نظامی بوسیلۀ امضاء یادداشت تفاهم نامه بپردازم دو نکته دیگر در این قسمت برای روشن شدن وجود دارد:

یکم -بر عکس آنچه که دکتر بختیار عنوان کرده است: که این اوست که به شاه گفته، « اعلیحضرت باید مدتی کشور خارج شوند» کاملاً نادرست است زیرا وقتی شاه تصمیم گرفت که با توصیه آمریکائی ها دکتر بختیار را به نخست وزیر منصوب کند، تصمیم به خروج از کشور گرفته بود و علت اساسی که دکتر صدیقی از پذیرش نخست وزیری شاه سر باز زد این بود که شرط صدیقی برای نخست وزیری، ماندنِ شاه در کشور بود، و شاه آن را نپذیرفت. شاه خود می گوید: « اما باید بگویم که دکتر صدیقی تنها ساستمدار مخالفی بود که مصراً از من خواست ایران را ترک نکنم» (184)  . شاه خود بوضوح گفته است « ژنرال هویزر را به اتفاق سفیر آمریکا، آقای سالیوان ملاقات کردم. تنها چیزی که مورد علاقه هر دوی آنها بود، دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.» (185)  

و در جای دیگر عنوان کرده که، به توصیه  و دستورجرج لرد براون و هویزر تصمیم به خروج از کشور گرفته است. و در خبر ها هم  کاملاً و به طور واضح آمده بود که یکی از مأموریتهای هویزر آماده کردن شاه برای خروج از کشور است.

این جمله سپهبد ربیعی که « هویزر شاه را مثل یک موش به خارج از کشور پرتاب کرد» (186)، در دفاعیتش در دادگاه مشهور است و شاه خود نیز آن را در کتاب پاسخ به تاریخ  می گوید اینکه مأموریت هویزر چه بود؟ « تنها چیزی که می توانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی " محاکمه" اش به "قضات" گفت: " ژنرال هویزر شاه را مثل یک موش به خارج از کشور پرتاب کرد » (187) 

دوم -  وقتی در تاریخ 28 دی ماه 1357 از دکتر بختیار سئوال می شود که: « تا چه اندازه تصمیمات فرماندهان نظامی و در شهرهای مختلف با صلاحدید شما گرفته شده است؟»  وی چنین پاسخ می دهد: «احدی در ارتش از فرماندهان  داخلی و خارجی بدون نظر من حق تصمیم گیری ندارد.» (188) « احدی در ارتش از فرماندهان داخلی و خارجی بدون نظر من حق تصمیم گیری ندارد.». این جمله کاملاً معنادار است. اگر دکتر بختیار ارتش ایران را مستقل می دانست و اگر در ارتش ایران فرماندهان خارجی نبودند، چه نیازی به گفتنِ « از فرماندهان  داخلی و خارجی »  داشت؟ این جمله دقیقاً ناظر بر وجود فرماندهان آمریکائی و ژنرال هویزر است که از دهان دکتر بختیار جاری شده، و اطمینان به ارتشیان و دیگران که بدانند وظیفه هویزر از جمله جلب حمایت ارتشیان و حمایت آنها از نخست وزیری بختیار، است.  

   گرچه دکتر بختیار در مورد هویزر خود را به تجاهل زده و می گوید. «.. او را نه ملاقات کردم و نه در هیچ لحظه ای با او تماسی داشتم، فقط می دانستم که هویزر افسر نیروی هوائی و معاون ژنرال الساندر هیگ است که در آن زمان فرمانده کل نیروهای پیمان اتلانتیک بود. نه اعلیحضرت و نه رئیس ستاد بزرگ، هیچکدام حضور این ژنرال آمریکائی را به من اطلاع نداده بودند.» (189)  یا « فقط به من گزارش دادند که یک همچین ژنرالی آمده است و من هم با پوزخند گفتم مگر اینها کم بودند که این هم آمده است؟ این برای چه آمده است؟ به قره باغی گفتم. گفتم آقای قره باغی جنابعالی می روید و حرفهای حسابی آنها را  می شنوید و اگر می خواهد دخالتی بکند باید بگوئید که دولت سابق نیست. هیچوقت من با او صحبت نکردم.» (190)  

شاه بر عکس بختیار،می گوید: «... ژنرال هویز ، شخصیت کوچکی نبود،...مسافرتهای ژنرال هویز به ایران جنبه تشریفاتی نداشت و او برای دیدار با فرماندهان قوای مسلح ایران که یکی از کشورهای عضو پیمان مرکزی بود، به ایران می آمد.
رفت و آمد ژنرال هویزر همواره از چند هفته قبل برنامه ریزی می شد. ولی این بار جنبه ای اسرار آمیز داشت » (191). در ارتش ایران اداره مستشاری، مستشاران نظامی وجود داشت که در تاریخی که هویزر به ایران آمد، 12 هزار نفر بودند. و در هر یک از نیروهای سه گانه زمینی، هوائی، و دریائی ایران یک ژنرال که سمت مستشاری و در حقیقت سمت فرماندهی داشتند، وجود داشت و فرماندهان ایرانی از آنها شنوائی داشتند  و الا اگر به غیر از این بود، چرا باید، ژنرال هویزرمستقماً  و بدون اطلاع قبلی و فرمانده کل قوا، با ژنرالهای ایران کمیته تشکیل دهد و بدون خبر دادن به شاه که سمت فرمادهی کل قوا را داشت با آن ها به رتق و فتق مسائل بپردازد.     

« علاوه بر اینکه دولت ایران عضو پیمان مرکزی ( سنتو) (192) بود، یک قراداد دو جانبۀ جداگانه نیز با دولت آمریکا داشت، که به موجب آن دولت آمریکا متعهد شده بود، در مقابل هر نوع خطر و تهدید کمونیسم در منطقه به کشور ایران کمک، و از استقلال و تمامیت ایران دفاع نماید؛ اعم از اینکه خطر خارجی باشد یا داخلی.» (193) ایران از یکطرف از طریق سنتو به پیمان آتلانتیک شمالی وصل می شد و از طرف دیگر با آمریکا قرارداد دفاعی دو جانبه داشت. و نظامیان آمریکائی در ایران از مصونیت قضائی برخوردار بودند. و بی جهت نبود که ربیعی  گفت، « هویزر شاه را مثل یک موش به خارج از کشور پرتاب کرد» .  و اینکه بختیار در مورد ژنرال هویزر خود را به تجاهل زده  شاید می خواهد این مسئله را بپوشاند، که « آمریکا با تغییر بزرگی در سیاست خود نسبت به شاه ایران، آشکارا اعلام کرد که شاه ایران باید  هرچه زودتر کشور را ترک کند تا به حکومت غیر نظامیان شانس پایان بحران داده شود. آمریکا همچنین از نیروهای مسلح ایران خواست از حکومت غیر نظامی ایران حمایت کنند .» (194) و نیز بتواند   وانمود کند که شاه به صرفِ شخصیتِ خودِ وی، او را نخست وزیر کرده است و نه توصیه آمریکائی ها.  

 لغو قرارداد اسلحه

 متأسفانه بختیار در زمان نخست وزیری ظاهریِ خویش، از طریق امضای یادداشت  تفاهم  قراردادهای نظامی که پول آن پرداخت شده بود را لغو کرد و در حقیقت به آمریکائی ها بخشید. وی در هیچ جا و حتی در سه  مطلبِ « یکرنگی، مصاحبه با ضیاء صدقی و 37 روز پس از 37 سال»، به خیال اینکه  این قراردادها و لغو آن آفتابی نخواهد شد، چیزی از آن بروز نداده است. تنها در « 37 روز پس از 37 سال»، وقتی از او سئوال می شود که آیا در مدت نخست وزیری با سفیر آمریکا ملاقاتی داشته است ؟ به سختی و غیر مستقیم به لغو قراردادهای اسلحه  اشاره می کند و می گوید: «... وقتی من با صراحت و قاطعیت این صحبت را کردم، سفیر آمریکا گفت مسئله این است که اگر شما خودتان بتوانید راهی با آنها برای حل مشکلات پیدا بکنید البته مفید خواهد بود.   بعد صحبت از این جریان منحرف شد و مسائل عادی مثل تعداد آمریکائی ها که در ایران بوده اند، چند نفر رفته اند، چند نفر مانده اند و مسائلی مربوط به اسلحه هائی که ما سفارش داده ایم که شاید  به نظر من دیگر برای ما قابل پرداخت نباشد و بعضی قرادادهائی که قطعی نشده شاید من تأیید نکنم. از این قبیل مسائل با هم صحبت کردیم.» (195)

اسناد سفارت آمریکا در مورد کم و کیف قراردادهای فسخ شده اسلحه های آمریکا چنین گزارش می کند:

1- «تقریباٌ قراردادهای 7 میلیارد دلاری برای خرید سلاح توسط دولت بختیار فسخ شد...قرادادهای مهمی که منحل شدند شامل قراداد جنگنده های F/16 ، هواپیماهای پیشرفته آواکس و.. ایران اساساً بایستی بجرم فسخ و انحلال  قراردادهایش مقادیری پول را متناوباً بپردازد...» (196) 

2- «قرارداد های پایگاه های هسته ای برق به ارزش 2/5 میلیارد تا 3 میلیارد دلار اخیراً توسط دولت بختیار فسخ شد.» (197) 

آقای دکتر یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت، به هنگام بحث در مورد حل مسئله گروگانهای آمرکائی در مجلس در سال 59، برای اولین بار از فسخ قرادادها پرده برداشت.و اعلان کرد:

  « آمريکايی ها در همان ‏روزيکه آقای خمينی، مرحوم مهندس بازرگان را به نخست وزيری منصوب کرد، با آقای بختيار طی امضاء ياد داشت تفاهم نامه ای، ‏بعضی از قراردادهای نظامی را لغو می کنند و می گويند که در آن حساب تنخواه گردان  ٩ ميليارد دلار بوده است و آقای دکتر يزدی می ‏گويد معلوم نيست ٩ ميليارد دلار مابقی را چگونه سمبل کرده اند.» (198) وی توضیح می دهد: « تازه تکليف آن ٩ ميليارد دلار که خودشان گفته اند در آن حساب است مشخص نشده است.»  (199)   

‏ به گزارش دکتر يزدی آمريکايی ها چهار ناو شکن به ايران فروخته اند به مبلغ ٣ ميليارد و خورده ای که پولش پرداخت شده، اما ‏ناوشکنها به ايران تحويل نشده است. علاوه بر ناوشکنها، هواپيماهای اف - 16 و هواپيمای ردياب آواکس ايران خريداری کرده بود که آن ‏را هم تحويل ندادند.‏(200)  

از طريق امضاء يادداشت تفاهم قراردادها را لغوکرده اند و در حقيقت قراردادها يک طرفه لغو شده است چون دولتی و يا مجلسی که ‏قانونا ً نمايندگی ملت را داشته باشد در روز ١٤ و‏١۵‏ بهمن وجود نداشته است و تمام جهان بر اين امر واقف و به لحاظ حقوقی چنين ‏يادداشت تفاهم فاقد مشروعيت حقوقی و بين المللی است و حتی طبق عهدنامه ١٩٦٩ وين : «چنانچه قراردادهای بين المللی تحت فشار ‏منعقد شوند، بي اعتبار می باشند.» تا چه رسد به امضاء يادداشت تفاهمی که در حالت خلع و نبود هيچ دولتی امضاء می شود با وجود همه ‏اينها بنا به گفته آقای دکتر يزدی پولهائي که بابت قراردادهايی که آمريکايی ها يکجانبه لغو کرده اند، داده شده است نه تنها بر نگردانده ‏بلکه بابت لغو قرارداد - چهار ناو شکن ذکر شده که مبلغ ٣ ميليارد و خورده ای پولش پرداخت شده- مبلغ ‏۵00 مليون دلار ايران را جريمه ‏کرده اند.‏(201)

با وجودی که بختیار برخی از قرادادهای فروش نظامی را طی امضاء یادداشت تفاهمی با همان ژنرال هویزری که قسمتی از مأموریتش لغو برخی از قرادادهای نظامی است، امضاء کرده، به شجاعت و جسارت، 4 سال بعد از وقوع می گوید:  نه ملاقات کرده و نه در هیچ لحظه ای با او تماسی داشته، و نه اعلیحضرت و نه رئیس ستاد بزرگ، هیچکدام حضور این ژنرال آمریکائی را به وی اطلاع نداده بودند.(202) البته بختیار، خود می گوید : «... که ایرانی، یک خاصیتی دارد که خیلی بی انصاف است و یک خاصیت دیگر هم دارد که خیلی پررو است.» (203)

با این همه ضد و نقیض گوئی و خلاف حقیقت گفتن  فکر نمی کنید که جمله فوق برازنده شخص بختیار می تواند باشد. ؟ وقتی بختیار برای عوام فریبی و اغوای دیگران وانمود می کند که پیرو سیاست دکتر محمد مصدق است، آیا در جائی سراغ می توان گرفت که مصدق چنین گفتار و اعمالی داشته و یا دروغی به ملت ایران گفته باشد ؟

نمایه یادداشت:

  169- گروگان گیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری،ص291-290 و اطلاعات، یکشنبه 15 بهمن 1357، ص2.

 170- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 204و205 .

 171-   در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 11.  

172- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 58.

 173- اطلاعات، 17 دیماه 1357،شماره 15753، ص8 مذاکرات سران نظامی ایران و آمریکا در تهران شروع شد.

174- اطلاعات، 17 دیماه 1357،شماره 15753، ص8 مذاکرات سران نظامی ایران و آمریکا در تهران شروع شد

  175- اطلاعات، 19 دیماه 1357، شماره 15755، ص اول و8، ژنرال آمریکائی برای جلب حمایت فرماندهان نظامی از بختیار تلاش می کند.

176 - اطلاعات، 20 دیماه 1357، شماره 15756، ص 8،  مشکل تعیین وزیر دفاع ایران، آمریکا را مضطرب کرده است.

177 - اطلاعات، 20 دیماه 1357، شماره 15756، ص 2، موافقت آمریکا با خروج شاه.

 178- اطلاعات، 21 دیماه 1357، شماره 15757، ص 2. 

 179- اطلاعات، 23 دیماه 1357، شماره 15758، ص 8.  آمریکا از ارتش خواست از بختیار حمایت کند.

180 - اطلاعات، 23 دیماه 1357، شماره 15758، ص 8.  آمریکا از ارتش خواست از بختیار حمایت کند.

 181-  اطلاعات، 18  بهمن1357، شماره 15779، ص 8. آمریکا بختیار را دولت می شناسد.

  182- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد قره باغی، ص 135.

  183- اطلاعات، یکشنبه 15 بهمن 1357، شماره 15776، ص 2. لغو قراردادهای خرید اسلحه از ایران. 

184- پاسخ به تارخ، محمد رضا پهلوی، ص 267.

 185- پاسخ به تارخ، محمد رضا پهلوی، ص  273. 

 186- روزنامه اطالاعات، شماره 15828، 23 فروردین 58.

  187- پاسخ به تارخ، محمد رضا پهلوی، ص 274 .

 188- اطلاعات، 28 دی، شماره 15763،ص8.  

 189- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 204و205 .

190-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 11.   

191- پاسخ به تارخ، محمد رضا پهلوی، ص 272.

  192- پیمان سنتو: قرار داد نظامی بین ایران، پاکستان، ترکیه، انگلستان با شرکت آمریکا است.

193- اعترافات ژنرال قره باغی، خاطرات ارتشبد عباس قره باقی، ص 138.

194- اعترافات ژنرال قره باغی، خاطرات ارتشبد عباس قره باقی، ص 139.

 195-  سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 47.

 196- اسناد لانۀ جاسوسی آمریکا شمارۀ 1تا6، ص  462، سند شمارۀ  9، تاریخ 16 فوریه 1979 برابر 27/11/57  ، متن انگلیسی همین سند، در همین کتاب، ص551. توجه با متن انگلیسی در کتاب مقابله شود.

 197- همان سند، ص 465، متن انگلیسی همین سند، در همین کتاب، ص548و547.  

 198- گروگانگیری و جانشینان انقلاب، از: محمد جعفری، ص 289و2290؛ به نقل از‏ کيهان، سه شنبه ١٣ آبان ‏59، شماره ١١١٣٣، ص٣ گزارش مجلس. ‏

  199-  همان سند‏

   200- همان سند‏

‏ 201- همان سند‏  ‏

  202- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 204و205 .

 203-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 18. 

منبع: تارنمای انقلاب اسلامی در هجرت

محمد جعفری: مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار، قسمت پنجم

مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار(5)

  

5- مصدق، بختیار و قدرتهای خارجی    

 مصدق همیشه و در تمام طول عمر مستقل و با تکیه بر مردم خویش عمل کرد. در حالی که بختیار با تکیه بر قدرتهای خارجی و ضد ایرانی  کوشش بیهوده ای کرد که حکومت خود را نگهدارد. هم در انقلاب و هم بعد از انقلاب. بنا به گفته بختیار ارتش از دولت پشتیبانی و حمایت کرده و برابر با خواسته بختیار عمل می کرده است. بختیار در تاریخ 28 دی ماه 1357 در پاسخ به این سئوال که: « تا چه اندازه تصمیمات فرماندهان نظامی و در شهرهای مختلف با صلاحدید شما گرفته شده است؟» چنین پاسخ می دهد:  «احدی در ارتش از فرماندهان  داخلی و خارجی بدون نظر من حق تصمیم گیری ندارد. ممکن است در یک نقطه دور افتاده ای یک عمل بر خلاف قانون و یا سهو انجام بدهد ولی وقتی من دستور به ارتش می دهم راجع به تمام اقدامات در تمام نقاط کشور به عنوان یک نخست وزیر مسئول انجام وظیفه می کنم نه به عنوان آن افرادی که اسم نخست وزیری داشتند.» (148) 

باز در مورد فرمانبری و حمایت ارتش از دولت بختیار، در رابطه با این سئوال « این روزها شایعات داغ است و یکی از شایعات این است که ارتش در اختیار دولت نیست و شما آن قدرتی را که باید و شاید روی ارتش ندارید، در این زمینه نظرتان چیست؟» بختیار پاسخ می دهد: « ...شاید از وقتی که من نخست وزیر شدم تا حال بیش از ده مرتبه این را تکرار کردم، انضباط ارتش و نیروهای ارتش یکی از عوامل بسیار مؤثر وحدت، یگانگی و استقلال کشور است، این موضوع را من می توانم اطمینان بدهم که کمتر دولتی این قدر ارتش را در اختیار نداشت و من هیچ چیز و هیچ تصمیمی را بی مشاورت سران ارتش نمی گیرم» (149)

 در 14 بهمن 57، نخست وزیر در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه در باره ارتش گفت: «... ارتش از 50 سال  پیش سابقه نداشته است که ارتش اینچنین از یک نخست وزیری  پیروی کند ...» (150). مهم است بدانید که باز نخست وزیر در 18 بهمن 57، یعنی 3 روز مانده به پیروزی کامل انقلاب، در مصاحبه با رادیو لندن در مورد ارتش تأکید کرد : «...ارتش از 50 سال گذشته هر گز تا این حد از یک نخست وزیراطاعت نداشته است ولی با این وجود نمی خواهد از ارتش علیه مردم استفاده کند. » (151) 

 با توجه به اعترافات صریح خود که ارتش به فرمان ودر اختیارش بوده است، بخشی از آمار کشته شدگان در زیر خواهد آمد:

8 بهمن 57

 « میلیونها نفر در 48 ساعت گذشته به راه پیمائی پرداختند...  31نفر در تظاهرات شهرستانها و 9 نفر در واقعه اطراف دانشگاه تهران شهید شدند » (152)  و جبهه ملی در تاریخ 9 بهمن 57، 

 « کشتار مردم را بشدت محکوم کرد . دلایل دولت برای کشتار مردم بی  اساس است.» (153) 

9 بهمن 57 

 « بعد از کشتار- اینجا میدان 24 اسفند. رگبار مسلسلها گروهی را بر زمین ریخته است. شهدا بر جا مانده اند. زخمی ها خود را بر زمین می کشند. آنها که زنده اند خمیده و سینه خیز از مهلکه می گریزند تا آنچه را شهدا بخاطرش جان سپردند حفظ کنند.» (154) دلایل بختیار در مورد کشتار به اندازه ای آبکی است که شاید خودش را هم به خنده وا داشت؟، وی در حالیکه می گوید:  « ارتش در اختیار کامل دولت است.» می افزاید:  « از حوادث دیروز همانطوری که گفتم مدارکی در دست است که افراد حتی نارنجک حمل می کردند. حتی یکی از قوای انتظامی با گلوله مضروب شد...متأسفانه ما دیروز 9  نفر کشته داشتیم و در حدود 22 یا 23 نفر زخمی در بیمارستان داشتیم.» (155) 

  بختیار در مورد بخشی از کشتارها اعتراف می کند : « شنیدم در رادیو ها صحبت از صدها و گاهی هزار ها کشته در تهران شده بود. من امروز می توانم با قاطعیت به شما عرض کنم که بیش از 27 نفر کشته نشد و بیش از 45 نفر زخمی نداشتیم.» (156). افزون بر این بختیار در جای دیگر می افزاید که وقتی در 18 دی  جبهه ملی به عنوان اعتراض به تشکیل کابینه بختیار عزای عمومی اعلام کرد. « آن روز به قیمت جان چند نفر به شب رسید» (157)    

 رقم کشته ها باید خیلی بیش از اینها باشد اما چون من  رقم دقیق آن را احصاء نکرده ام، ذکری از آن به میان نمی آورم - البته آقای عمادالدین باقی رقم شهدا در سال 56-57، یعنی تا پیروز انقلاب را در تمام کشور 2781 نفر ذکر کرده است.(158) - وبه همین گفته بختیار بسنده می کنم. اما در فکر و ذهن بختیار، جان 27 نفر انسان چندان ارزشی ندارد، و زمانی ارزش پیدا می کند که رقم به صدها و هزارها برسد. البته اگر بنا به قول خودش فرمان بمبارانی که داده بود اجرا شده بود، کشته ها به رقم های بالا می رسید.

دستور بمباران 

بختیار حتی فرمان بمباران محله شرق تهران و منطقه نیروی هوائی را به قول خودش صادر می کند، ولی فرماندهان ارتش از اطاعت و اجرای فرمان او سر باز می زنند

«اگر ارتش،که طبق  قانون می بایست از دولت اطاعت می کرد، تا اندازه ای در اختیار من بود، می توانستم با سلاح قانونی، که خود ضامن و نماینده اش بودم، با خمینی طرف شوم...» (159)

وقتی هما فران از اطاعت نیروی هوائی به در آمده و به انقلاب پیوسته بودند، بختیار می نویسد که من به سپهبد ربیعی تلفن کردم و گفتم: « دولت فعلی قانونی است. ما دیکتاتور نیستیم ولی باید اقتدار و قاطع عمل کنیم... محله شرق تهران، یعنی محل سکونت همافران، صحنۀ تظاهرات مداوم مجاهدین شده بود و از این بدتر به من خبر دادند که این عده حتی به انبارهای اسلحه هم دسترسی پیدا کرده اند که در آنها از مسلسل سبک و نارنجک و تفنگ های مختلف گرفته تا مسلسل سنگین وجود دارد.

من بار دیگر شورای امنیت تشکیل دادم و این اطلاعات را عنوان کردم و دستور دادم انبارهای اسلحه را بمباران کنند. این دستور را صریح و کتباً صادر کردم. – به وسیلۀ هواپیما و یا وسائل دیگر در آن منطقه اعلامیه پخش کنید و از جمعیت بخواهید که ظرف یکساعت متفرق شوند. پس از اخطارهای متعارف، در رأس ساعت 8 بمبارن را آغاز کنید» که آن ها آن را اجراء نکردند.(160) و باز در جای دیگر حرف خود را تکرار می کند، «   دستوری آخری که من دادم کتبی بود و دستور بمبارن منطقه تسلیحات در مسلسل سازی بود. در این منطقه همافران و یک عده ای آخوند و یک عده ای رجّاله جمع شده بودند و روز به روز و ساعت به ساعت تعداد اینها اضافه می شد... من می گفتم اینجا باید بمباران بشود. جهنم که ما ده میلیون دلار از دست می دادیم» (161). به زعم بختیار مردمان شرق تهران و نیروی هوائی چون در آنجا « عده ای رجّاله جمع شده اند»، کشتنشان بلامانع است، او فقط برای « ده میلیون دلار »، ناراحت است.

حقیقت این است که ارتشی ها از سیاستمدارانی نظیر بختیار بهتر فهمیده بودند که در آن شرایط و زمان دیگر این ملت عقب نخواهد نشست و بمباران فقط به کشتار وسیع مردم می انجامد. و این لکه ننگ هر گز از دامن ارتش و دولت بختیار پاک نخواهد شد. حتی شاه هم بنا به قول بختیار حاضر به کشتار تا حدی که بختیار دستور بمباران منطقه شرق تهران و نیروی هوائی را داده بود، نبوده است. شاه « خود گفته بود من حاضر نیستم سی هزار نفر ایرانی را بکشم. این را من می توانم تأیید بکنم برای ضبط در تاریخ معاصر». او گفته بود: «حاضر نیستم سی هزار ایرانی را بکشم برای اینکه پادشاه بمانم.»، «گفت نمی کنم و این را من از قول گزارشی که به گوادلپ رفته بود باید بگویم » (162) اگر چه این گفته بختیار جای سئوال جدی است؟ ولی ما  نقل قول او را راست و درست فرض می کنیم در این صورت، پس شاه بهتر از بختیارحقیقت را فهمیده است که منظور از رفتن شاه یعنی از بین رفتن سیستم پادشاهی؟ و حاضر نمی شود که برای ماندنش به قول بختیار دست به این کشتار بزند، گرچه او منتظر بود که دستور کشتار بوسیلۀ آمریکائیان برایش صادر شود ولی به هر حال  به قول بختیار  شاه حاضر به کشتار نشده است ولی بختیار فرمان بمبارن منطقه شرق تهران و نیروی هوائی را صادر می کند، و حاضر می شود که با کشتار وسیع، رژیم شاه را بر سر پا نگهدارد. که اگر ارتش دست به یک چنین عملی زده بود، در آن حالت و وضعیت، جنگ خانگی در می گرفت که حد اقل هزاران نفر کشته می شدند. 

البته ژنرال قره باغی، درصص 344- 312 خاطرات خود، مشروح به وضعیت 21و22 بهمن می پردازد و  تمام گفته های بختیار را در مورد بمباران دروغ محض می شمارد و توضیح می دهد که «ساعت در حدود 6 صبح (22 بهمن 57) بود که سپهبد ربیعی تلفن کرده، اظهار داشت:

نخست وزیر تلفن می زند و می گوید: « مرکز آموزش هوائی دوشان تپه و مسلسل سازی اداره تسلیحات را بمباران کنید » من در جواب گفتم: با این وضعیت پرسنل نیروی هوائی و به خصوص همافران که به عنوان اعتراض علیه افراد گارد که تماماً مسلح شده و در پشت بام های مرکز آموزش هوائی و ساختمان پست فرماندهی موضع گرفته اند، نیروی هوائی قادر به هیچگونه عملی نیست" سئوال کردم: آقای بختیار چه جواب داد؟ اظهار داشت: " خود آقای بختیار می دانست که بمباران شهر در این وضعیت به هیچوجه مقدور نمی باشد » (163)

و حق در اینجا با ربیعی و قره باغی است، زیرا حتی برابر گزارش جراید کشور، روز 21و22 بهمن بسیاری از کلانتری ها بوسیله نیروهای مردمی خلع سلاح شده و بخشی دیگر خود به مردم پیوسته بودند و عملاً امکان عمل از ارتش در روز 21 و22 بهمن گرفته شده بود.(164) 

اطلاعات در 21 بهمن در صفحه اول خود، چنین گزارش کرده است، « تا ظهر امروز: 63 کشته به دو بیمارستان جرجانی و بوعلی انتقال داده شد عده کشته ها و زخمی ها از نظر کثرت هنوز نمی توان تعیین کرد.»، « در وقایع خونین شهرستانها 28 نفر کشته شدند»؛  « منطقه فرح آباد تا تهران نو به اشغال همافران مسلح در آمد»، «گروهی از افراد گارد خلع سلاح شدند»، « سیل جمعیت از نقاط مختلف تهران برای مدافعان پایگاه هوائی سرازیر شده است» (165). با ذکر این نکته به این بخش خاتمه می دهم.  ژنرال قره باغی می گوید که آقای بختیار در صفحه 218 کتاب «یکرنگی» می نویسد: « من به ارتشیان دستور دادم که فوراً تمام وزاری " کابینه کاذب" را که می شناسید بازداشت کنید»  اولا وزرای «کابینه کاذب» تا بعد از ظهر روز 22 بهمن ماه که آقای بختیار ناپدید گردید تعیین نشده بودند، تا ایشان بتواند چنین دستوری را بدهد،... نکته جالب اینکه آقای بختیار در باره وزرای « تعیین نشده» آقای بازرگان می گوید، دستور داده ام ارتشیان وزرای کابینه کاذب را بازداشت کنند! ولی نمی گوید چرا دستور بازداشت خود آقای بازرگان نخست وزیر « تعیین شده» را صادر نکرده است؟ » (166) نکته دقیقی است که قره باغی مطرح کرده است. با توجه به تمام اطلاعاتم و مطالعه گفته ها و نوشته های بختیار، به این استنباط رسیده ام که بختیار همان زمانی که برای مشایعت شاه به فرودگاه رفته بود، و حتی زمانی که حکم نخست وزیری گرفت، می دانست که همه چیر از دست رفته است، اما چون او عزم خود را بر نخست وزیر شدن قرار داده بود و هیچ امیدی بعد از این برایش متصور نبود، نخست وزیری را به این امید که شاید بتواند به دست خود رژیم را عوض کند و بنا به قول سلیوان « او با هیجان در مورد نقشه اش که دزدیدن انقلاب از دست آیت الله بود سخن می گفت.  او بر این نظر بود که با خروج شاه می تواند رهبری ایرانیان را در تسخیر خود در آورد» (167)  و حتی آماده بود که رژیم را تغییر دهد وخود رئیس جمهور و یا نخست وزیر دولت انقلاب شود. 

 آقای بنی صدر در مصاحبه ای با اینجانب نقل کرد: آقای دکتر بختیار آقای عباسقلی بختیار که منسوب او و وزیر صنایع او بود را نزد من فرستاده بود. بعد از انتقاد و... به او گفتم پیشنهادی به نظر من می رسد و آن این که به آقای خمینی پیشنهاد کنیم آقای دکتر بختیار از نخست وزیری شاه استعفاء کند و آقای خمینی او را به نخست وزیری انقلاب برگزیند. او پرسید شدنی است؟ گفتم نمی دانم اما سخت بعید است بپذیرد. قرار شد روز بعد بیاید و جواب خمینی را دریافت کند. نزد آقای خمینی رفتم و ماجرا را به او گفتم. او پیشنهاد را پذیرفت. روزبعد آقای عباسقلی آمد و گفتم : پاسخ آقای خمینی مثبت است. بسیار تعجب کرد و گفت: ولی ایشان می گوید نمی شود. زیرا نظامی ها کودتا می کنند. گفتم : ارتشی ها خود با آقای خمینی در ارتباط هستند کودتا نمی کنند

     ولی بعداً معلوم شد که کارتر به او گفته بود که بایست و استعفا نده و او روی حرف کارتر حساب کرده بود. (168) البته امروز که بعد از وقوع است، من یقین دارم که اگر بختیار هم قول آقای خمینی را قبول کرده و استعفا داده بود، آقای خمینی کسی نبود که بر قول و قرارش وفادار بماند، همچنانکه به ارتشیانی که بوسیله شهید فروهر امان نامه داده بود،  بعد از پیروزی فوری نقض عهد کرد. ولی در هرحال اگر بختیار استعفا داده بود قطعاً برای خود بختیار، مردم و جبهه ملی بهتر بود وهم جلو کشتارمردم  گرفته شده بود. اسلحه های ارتش هم به دست مردم و بویژه گروهایی که قدرت را در لوله تفنگ می دیدند، و مشی مسلحانه را رسیدن به قدرت می شناختند، در تهران و بعضی از شهرستانها بدست آنها نمی افتاد و معضل بعدی را نمی آفرید و افزون بر اینها از اعدام عده ای از ژنرالها جلوگیری بعمل می آورد. بطوری که از آقای بنی صدر نقل شده است: گویا مرحوم بازرگان با آقای خمینی قرار گذاشته بود که 100 نفر از افسران ارشد را بعد از پیروزی بازنشسته کنند و نه اینکه متعرض آنها شوند ویا آنها را به جوخه اعدام بسپارند.



نمایه و یادداشت:

  148- روزنامه اطلاعات، 28 دی، شماره 15763،ص8.

  149- روزنامه اطلاعات، یکشنبه 8 بهمن، 1357، شماره 15770.

 150- اطلاعات، یکشنبه 8 بهمن، 1357، شماره 15770.

  151- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، ص276؛ به نقل از کیهان هوائی هفتگی، شماره 305، چهارشنبه 18 بهمن 1357.

  152- روزنامه اطلاعات، 8 بهمن 1357، شماره 15770، ص اول . 

 153- کیهان 9 بهمن 1357، شماره 10624، ص اول. 

  154-  کیهان 9 بهمن 1357، شماره 10624، ص اول.

  155- روزنامه اطلاعات، 8 بهمن 1357، شماره  15770،ص 7.

156-- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 68.

157- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 179؛ روزنامه  اطلاعات کشتار آن روز را فقط در تهران  5 نفر که با نام  مشخص شده اند گزارش کرده است.( اطلاعات سه شنبه 19 دیماه 57، شماره 15755، ص 2.)  

 158- بررسی انقلاب اسلامی، عمادالدین باقی، ص 430.

   159- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 226 .

  160- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 228و229 .

  161-  سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 55.

   162-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 14. 

   163-  اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، ص 342.

 164-  نگاه کنید به روزنامه اطلاعات و کیهان 21 و 22 بهمن 57.

 165- به منظور آگاهی از وضعیت دقیق روزها ی، 21و22 بهمن که امکان عملیات از ارتش گرفته شده بود، به اطلاعات و کیهان آن روزها  مراجعه کنید.

   166- روزنامه اطلاعات، 21بهمن 1357، شماره 15781،ص اول؛ برای اطلاع از تیترهای صفحه اول به 2و3 مراجعه کنید.

  167- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، ص 303.

   168- m_delkhasteh@yahoo.co.uk m_delkhasteh@yahoo.co.uk "> m_delkhasteh@yahoo.co.uk m_delkhasteh@yahoo.co.uk ؛ به نقل از: 

William Sullivan, Mission to Iran (New York and London: W. W. Norton, 1981).p. 235-6

به نقل از سايت انقلاب اسلامی:
http://www.enghelabe-eslami.com/مقالات/19677--5.html

محمد جعفری: مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار، قسمت چهارم

مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار (4)



4- بختیار وانجام مقایسه ای صوری و جبر تاریخ

ج- بختیار وانجام مقایسه ای صوری و بهره گیری از فرصت به دست آمده.

بختیار که با خود در جنگ و گریز بوده که نخست وزیری شاه را بپذیرد، یا نپذیرد، بعد از شکست، نخست وزیر شدن خود را جبر تاریخ معرفی می کند: «  نخست وزیری من مولود جبر تاریخ بود، نه چیز دیگر. در مدت 25 سال یعنی بعد از کودتای 28 مرداد 1332، همانطوری که همه می دانند، من در حال مبارزۀ مستمر برای استقرار یک حکومت مشروطه بر طبق قانون اساسی بودم و وقتی که وضعی پیش آمد که امکان نخست وزیری برای من میسر شد، دیدم که اگر در آن شرایط مخصوصاً شانه خالی بکنم، این بیشتر شبیه به یک خیانت است.» (117) باز به این مسئله باز خواهم گشت.

بختیار با انجام یک مقایسه صوری، شاهِ زمان مصدق و زمان نخست وزیری خود و نیز  شرایطِ زمان مصدق را با  شرایطِ زمان خود یکی فرض کرده و بعد از شکست و رفتن به خارج، وهمدستی با بیگانگان و پول آنها و همدستی با صدام حسین در جنگ با ایران و موفق نشدن، برای کاستن از فشارهای عصبی و پاسخ به تاریخ و طرفدارانش چند سال بعد از وقوع، می گوید: « وقتی من قبول  مسئولیت کردم برای بکرسی نشاندن حکومت قانون بود. وقتی دکتر مصدق قبول کرد که نخست وزیر همان پادشاه بشود، برای یک دگرگونی عظیم در مملکت بود، برای انتخابات آزاد بود، برای ملی کردن صنعت نفت بود و برای رفرمهای اساسی دیگر بود.» (118)

برای هر انسان ساده و غیر سیاسی به سادگی قابل درک است، که نه شاهِ دوران مصدق،شاهِ دوران بختیار ، و نه مجلس آن دوران، مجلس این دوران و نه آن زمان، زمان دوران مصدق بود، زیرا:  

1- اولا مجلس دوران مصدق، مجلسی بود که حد اقل عده ای نماینده اقلیت که نمایندگان واقعی مردم بودند، در آن شرکت داشتند. و همان مجلس به مصدق رأی به نخست وزیری داد و شاه این رأی را علیرغم خواست خودش که سید ضیاء در دبار منتظر بود که نخست وزیر شود، با ناراحتی توشیح کرد. و بعد گفت : قرارمان این نبود. خود بختیار کاملاً واقف بود که وکلای این دوران اصلاً وکلای مرد م نبودند و شاه و ساواک همه آنها را بر کرسی مجلس نشانده است:

  « در ذهنم دوباره جلسه مجلس را، که یک بار دیگر با اکثریت قاطع به من رأی داده بود، مرور کردم. نمی توانستم به ابتذال این جمع، که همگی به برکت ساواک در آن محل بودند و همه ناگهان دموکرات و ناسیونالیست شده بودند، عادت کنم. » (119) و یا مجلسیان را « ابلیس هائی» معرفی می کند که شاه، خود به مجلس فرستاده است. (120)  یا « این معنا متأسفانه واقعیت است. اینها وکیل مردم نبودند و این را بنده فعلاً عرض کردم.» (121)

برای روشنائی انداختن بیشتر به این نکته که نه شرایط و نه مجلس، و نه شاه،زمان مصدق، با مجلس، شاه و زمان بختیار یکسان نبود و بختیار با یک مقایسه صوری جهت رسیدن به هدفش که نخست وزیر شدن بود،هر دو مورد را یکسان فرض کرده است، وضعیت را از زبان مصدق نقل می کنم: « شنبه 8 اردیبهشت 1330 که روز جلسه مجلس نبود بمجلس شورای ملی احضار شدم. اکثریت نمایندگان هم آمده بودند و می خواستند در جلسه ی خصوصی بشور و مشورت بپردازند و تمایل خود را برای تعیین نخست وزیر بعرض شاهنشاه برسانند. از اینکه گفته می شد آقای حسین اعلاء استعفا داده است تعجب کردم چونکه روز ششم اردیبهشت که به منزل من آمده بودند و می خواستند در یک موضوعی با من مشورت کنند هیچ از این بابت صحبتی نکردند و چون قبل از این ملاقات من در کمیسیون نفت مجلس شورای ملی بودم که طرح 9 ماده ای جمعی از نمایندگان که برای ملی شدن صنعت نفت تنظیم شده بود از تصویب کمیسیون گذشت نخست وزیر را از جریان مطلع کردم و تقاضا نمودم که روز یکشنبه نهم اردیبهشت در جلسۀ رسمی مجلس حضور یابند و موافقت دولت را در خصوص طرح مزبور اظهار نمایند و بعد هم در همان جلسه راجع بموضوعی که می خواستند مشورت کنند وارد مذاکره شویم که مورد موافقت قرار گرفت  و از خانه ی من رفتند.

  علت استعفای نخست وزیر را که از بعضی از نمایندگان سئوال کردم یکی از دوستان گفت حضرات که مقصود انگلیسیها بود چنین تصور کرده اند از این نخست وزیر و امثال او کاری ساخته نیست و می خواهند آقای سید ضیاء الدین طباطبائی را که هم اکنون بحضور شاهنشاه آمده و بانتظار رأی تمایل در آنجا نشسته است وارد کار کنند. جلسه تشکیل شد، بمشورت پرداختند و چون اکثریت نمایندگان اینطور تصور می نمودند تصدی آقای سید ضیاء سبب خواهد شد که همان بگیر و ببند کودتای 1299 تجدید شود نه جرأت می کردند از شخص دیگری برای تصدی این مقام اسم ببرند نه مقتضیات روز اجازه می داد بکاندیدای سیاست بیگانه رأی بدهند که چون صحبت درگرفت و مذاکرات بطول انجامید برای تسریع در کار و خاتمه دادن بمذاکرات یکی از نمایندگان که چند روز قبل از کشته شدن رزم آرا نخست وزیر بخانه ی من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود و هیچ تصور نمی کرد برای قبول کار حاضر شوم اسمی از من برد که بلا تأمل موافقت کردم و این پیش آمد سبب شد که نمایندگان از محظور درآیند و همه بالاتفاق کف زدند و بمن تبریک گفتند .

موافقت من هم روی این نظر بود که طرح نمایندگان راجع به ملی شدن صنعت نفت از بین نرود و در مجلس تصویب شود. چنانچه آقای سید ضیاء الدین  نخست وزیر می شد دیگر نمی گذاشت تا من بتوانم موضوع را تعقیب کنم. مرا هم با یک عده توقیف و یا تبعید می کرد... چنانچه شخص دیگری هم متصدی این مقام می شد باز من نمی توانستم صنعت نفت را ملی کنم.» (122)

مصدق با توجه به مقتضیات آن زمان و زیرکی ویژۀ خود، وقتی جمال امامی برای اینکه کار را تمام کند و بگوید که کسی بغیر از سید ضیاء حاضر به قبول نخست وزیری نیست و بهانه را از  نمایندگان و دیگران بگیرد و چون قبلاً مصدق گفته است که حاضر به قبول این مقام نیست وهیچ تصور نمی کرد که مصدق حاضر بکار شود، به مصدق گفت حال که خود طرح صنعت نفت را به تصویب کمیسیون نفت رسانده اید، نخست وزیری را هم بپذیرید و خود آن را اجراء کنید که مصدق بدون تأمل  و فوت وقت موافقت کرد و نمایندگان را در عمل انجام شده قرار داد. باز در زیر مقایسه صوری دکتر بختیار و هردو زمان و مقتضیات روز یکی تصور کردن، روشنتر خواهد شد.  

2- شاهی که حکم نخست وزیری مصدق را صادر کرد، همان شاهی نبود که به بختیار حکم نخست وزیری داد زیرا: 

الف-  در زمان مصدق طبق سنت  مشروطه ومجلس، ابتدء مجلس به مصدق رأی تمایل داد و در حقیقت شاه، رأی مجلس را توشیح کرد. بر عکس زمان بختیار که شاه اول او را به نخست وزیر منصوب کرد و بعد مجلسی که از همه بهتر، خود بختیار آن را توصیف کرده است، رأی تمایل به او داد.

 ب- شاه تا آن روز هنوزمطلق العنان نشده وهنوز نسبتاً، شاه مشروطه بود و هنوز به ظاهر هم که شده، حرف ادز قانون و مجلس می زد و به دیکتاتور مطلق العنان تبدیل نشده  که  بگوید "امر ما و شهبانو ما فوق قانون است".

 ج- آمریکا و انگلیس با هعمیاری و همکاری شاه، برای   به زیر کشیدن حکومت ملی دکتر مصدق  و مطلق العنانی شاه کودتا نکرده بودند. و شاه هنوز حقوق بگیر آمریکا نشده بود. توضیح اینکه بعد از کودتای 28 مرداد 1332، شاه حقوق بگیر آمریکا بوده و سالانه مبلغ یک میلیون دلار از صندوق محرمانه «سیا» در  یافت می کرده است.(123)

  د- شاه با کودتای 28 مرداد 32، حکومت را به دست نگرفته بود که هم سلطنت و هم حکومت کند و آخرین میخ را به تابوت مشروطیت بکوبد.

  ه- شاه هنوز دست به کشتار ملیون و یاران مصدق و مردم طرفدار مصدق و به آتش کشیدن کریم پور شیرازی و کشتار 9 نفر زندانی محکوم شده در دادگاههای در بسته خود و... نشده بود   

  و- شاه هنوز به آمریکائی ها مصونیت سیاسی نداده  و با  دست خود  کاپیتولاسیون را بر کشور تحمیل نکرده  و دست آمریکائیها را در تمام امور کشور باز نگذاشته بود.  

   ز- شاه هنوز به ژاندارم منطقه، برای حفظ منافع آمریکا و غرب تبدیل نشده بود.

  ح- هنوز وارد پیمان مرکزی (سنتو) و پیمان دو جانبه دفاعی با آمریکا و در نتیجه آمریکا را بر ارتش ایران و سایر مقدرات کشور مسلط نکرده بود و...

    زمان مصدق، زمان دوران بختیار و سال 57 نبود، که با یک کودتای آبکی حکومت ملی دکتر صدق را ساقط کردند، در دوران انقلاب تمامی  ملتی به پا خاسته و در جوش و خروش بود.

مشاهده می کنید، شاهی که بختیار از دست او فرمان نخست وزیری گرفت، همان شاه زمان مصدق نبود، و هنوز  تمامی  مشروعیتهای نظام سلطنتی را، خود شاه از بین نبرده بود.

بختیار به اندازه ای عصبی است که دلایل شکست خود را به گردن دیگران و بویژه فروهر و سنجابی با رکیک ترین لفظی می اندازد. 

در  مصاحبه با صدقی، می گوید: « این را اضافه می کنم که مسئله خمینی در اینجا را پس از رفتن شاه من می خواستم خودم روی همان سیاستی که عر ض کردم این را مشغول بکنم  تا مردم همین طور که شروع شده بود آرام آرام البته می آمدند به طرف من و اگر این سم پاشی این پست فطرتان فروهر و سنجابی و این کثافت ها نبود باور کنید کار من خیلی آسان تر می شد. » (124) بختیار بعد از آن که همه چیز را از دست رفته می بیند، و حتی « حمایت کلی جبهۀ ملی را از دست داده » (125) بود، خود را از  عملِ خطا   مبرا  می کند و آن را به گردن جبر تاریخ می اندازد. 

  مبرا کردن خود از عمل

بختیار بعد از قبول پست نخست وزیری و کوشش برای به عقب اندختن آمدن خمینی به ایران بوسیله نامه ای که توسط مهندس مرزبان برای آقای خمینی فرستاد، برای اینکه به ایشان نشان دهد که کارش جبر تاریخی بوده،که بایستی چنین عمل می کرده است، در فرازی از نامه چنین می نویسد: 

« حضرت آیت الله، از  خدا دان خلاف دشمن و دوست، که دلِ هردو در تصرف اوست.» (126) چند سال بعد  باز وقتی  وی مورد  سئوال قرار گرفت که « شما در آن وضع آشفته و بحرانی چرا نخست وزیری را قبول کردید؟» پاسخ می دهد: « می توانم بعد از گذشت سه سال عرض کنم نخست وزیری من مولود جبر تاریخ بود، نه چیز دیگر. » (127)

اولاً،  از سال 42 که جبهه ملی دوم تعطیل شد و همه در خانه نشستند  کسی از احدی و از جمله بختیار عملی ندید، و طبق گفته خودش از سال 42 تا 1356-1357 یعنی تا انتشار نامه سه امضائی کسی از او مبارزه ای ندیده و همه در خانه ها نشسته بودند.

ثانیاً، از کی آقای بختیار چپ شده و به دترمینیسم تاریخی و جبر تاریخ معتقد گشته است؟  توده ای ها برای مبرا کردن خود از هر عمل نادرستی می گفتند که این جبر تاریخ است. و شما نیز مخالف آن ها بودید، از کی با آنها موافق جبر تاریخ شدید. و طبیعی است که اعتقاد به جبر تاریخ یعنی اینکه انسان خودش به عنوان مهره عمل می کند، در این صورت باید پرسید، چه کسانی شما را تشویق و حمایت کردند که نخست وزیر شوید، و در صورت پذیرفتن،  از نخست وزیری شما پشتیبانی وحمایت خواهند کرد.؟ حقیقت این است که سیاسیون ما به علت دو عاضه ی

الف- انتقاد از  کردار و رفتار غلط خود را شکستی برای خود  تلقی می کنند و

ب-   سیاست در ایران هیچگاه و در هیچ سنی بازنشستگی نداشته و ندارد، 

  دچارش هستند، کسانی که در ایران وارد سیاست می شوند، هیچگاه و در هیچ سنی به فکر بازنشستگی سیاسی خود نیستند. بنابراین، انتقاد به کردار و رفتار غلط خود - از ترس اینکه مردم آن را نکات ضعفی برایشان بشمارند و از گردشان پراکنده شوند - را شکستی برای خود محسوب می دارند.

 با توجه به دو نکته ذکر شده، بختیار هم کسی نبود که تفاوت بین دوران خود و مصدق را نفهمیده و نمی دانسته است، بلکه به علت دو عاضه ای که او هم دچارش بوده، چنان وانمود کرده است.  این نکته  از خلال گفته هایش که بختیار و شاه  و مجلس همه با هم بازی می کرده اند، کاملاً آشکار می شود و معلوم می کند که بختیار خوب وضعیت و موقعیت مختلف دو زمان و مکان و دو شاه را می شناخته است.

بختیار و شاه  و مجلس همه با هم بازی می کرده اند  

بر اساس مطالب منتشره، نه شاه به بختیار اعتماد داشته و نه بختیار به قول و قرار شاه. و حتی بختیار مجلسی را که از آن رأی اعتماد نخست وزیری گرفت، قانونی نمی داند.  بختیار در روزی که برای گرفتن نخست وزیری در حضور شاه بود، با خود زمزمه می کرده است:« آیا دولتی هم به نام بختیار تشکیل خواهد شد؟ باید اوضاع سخت نابسامان باشد و اعلیحضرت محمد رضا پهلوی آگاه به میزان نابسامانی، تا چنین فکر دور از ذهنی از خاطرش خطور کند.» (128)

و باز، وقتی بختیار کاخ شاه را ترک می کند، به خود می گوید: « آه، اگر اوضاع آرام بود و چرخها می گردید کسی از من نمی خواست که کابینه تشکیل دهم.» (129) 

بنا به قول خودش، دلیل اینکه می خواهد به شاه بگوید از مملکت خارج شود را این طور بیان می کند: « از طرف دیگر اصرار داشتم که برای ادارۀ مملکت طبق اصولی که همیشه به آنها پایبند بوده ام، دست باز داشته باشم. حضور اعلیحضرت بدون شک مانع از اجرای این اصول می شد. اگر موفق می شدم نظمی نسبی در مملکت برقرار کنم پادشاه با دسیسه های متعارف آن را بلافاصله برهم می زد، با این و آن وزیر کابینه می ساخت تا نظارت خود را بر مجریان امور دوباره به دست آورد.» (130) بختیار با اینکه وفاداری خودش را به شاه در حد کمال می داند، اما در مقابل به شاه اعتماد ندارد « وفا داری من نسبت به پادشاه به کمال بود، نه به دلایل علایق شخصی، بلکه به دلیل آن که این وفا داری با اصولی که به آنها معتقد بودم و با یکرنگی ذاتی من منطبق بود. ولی من بیش از هر چیز از دسیسه ها هراس داشتم و می دانستم من در هر حال از مصدق قوی تر نیستم و او تا لحظۀ سقوطش با آنها دست بگریبان بود.» (131) باز تأکید می کند:

« اگر من می توانستم کمترین اطمینان را داشته باشم که اعلیحضرت قانون اساسی را محترم خواهد داشت به هر قیمت که بود با خروج او از کشور مخالفت می کردم...من می دانستم که نمی توانم به او اعتماد کنم افسوس! چقدر دلم می خواست که می توانستم» (132) 

باز خود اعتراف می کند که وقتی نخست وزیری را پذیرفته،  و در موقع عزیمت شاه از هوا پیمای شاه که به بدرقه اش رفته بود پیاده شده، کار از کار گذشته بوده است: « وقتی طیاره پرواز کرد من هم سوار هلی کوپترم شدم که به نخست وزیری بروم. خیالم کمی آسوده شده بود، حالا دستم برای ادارۀ مملکت باز بود و احتمال داشت که عزیمت اعلیحضرت تب سوزانی که سراسر ایران را فراگرفته بود پائین آورد. از این لحظه به بعد باید بر وطن پرستی هموطنان تکیه می کردم. ولی بسیار دیر شده بود.» (133) باوجودی که  بنا به  اظهارات  شاه دولتی در کار نیست و همه چیز پاشیده شده است، در یک چنین حالتی برای خود بزرگ کردن، چند طعنه به مصدق می زند و می گوید: « روز اول هفته  یعنی  16 دی ماه ما به کاخ رفتیم. ...اعضای دولت را معرفی کردم. اعلیحضرت حرفهائی را که با هم در نظر گرفته بودیم در خطابه اش ایراد کرد و تأیید نمود که بر طبق قانون اساسی دولت مسئول است و دولت است که تصمیم می گیرد و در آینده نیز از این عدول نخواهد شد. هرگز مصدق نتوانست از او اظهاراتی چنین روشن بشنود، هر گز از زمان رسیدنش به تاج و تخت این جملات را به این نحو ادا نکرده بود.» (134)  و بختیار فراموش می کند که شاه  زمانی که همه چیز از هم پاشیده  و امیدی برای شاه باقی نمانده، چنین سخنانی را بر زبان می آورد و با وجود چنین سخنانی بختیار به آن سخنان اعتماد ندارد. حتی در آن لحظات هم شاه به طوری که خواهید دید، بعضی امور را بدون مشورت بختیار انجام می دهد:   

« اعلحضرت بدون مشورت با من ارتشبد قره باغی را به ریاست ستاد انتخاب کرده بود و در 22 بهمن روزی که ارتش میدان را برای آیت الله خالی کرد  دیدیم که این شخص تا چه حد شاه دوست  و تا چه اندازه پایبند قانون است!» (135) نه تنها شاه رئیس ستاد مشترک و فرماندهان نیروهای نظامی را خودش انتخاب کرده بود، بلکه فرماندهی کل قوا را هم حاضر نشد به احدی واگذار کند. و بختیار مطلع از این امر از شاه می خواهد که فرماندهان نظامی را  با او به  حضور بطلبد و در حضور او به آنها سفارش کند که از نخست وزیر حمایت و اطاعت کنند. شاه هم به این خواست بختیار پاسخ مثبت گفته و در حضور بختیار به فرماندهان نیروها می گوید: «... چون تصمیم گرفته ام سفری به خارج بکنم باید بدانید که همه شما تحت نظارت او هستید. اگر مسئله ای پیش بیاید که حلش فقط در صلاحیت من باشد او می تواند با اعضای شورای سلطنت به شور بنشیند و با من موضوع را در میان بگذارد و نتیجه را به شما اطلاع دهد. ولی در مورد تمام مسائل دولتی شخص بختیار است که تصمیم می گیرد.» (136)

در متنی که بختیار از زبان شاه، خود مرقوم داشته، کاملاً گویا است که شاه با زیرکی خاصی، مسائل دولتی را از مسائل نیروهای مسلح کاملاً جدا می دانسته است. و شاه  حتی در واپسین روزها، نه تنها  رئیس ستاد مشترک و فرماندهان نیروهای نظامی را بدون مشورت با نخست وزیر انتخاب کرده بود، بلکه فرماندهی کل قوا را هم حاضر نشد به احدی واگذار کند. و بختیار هم که مسئله را درک کرده، اما برای اینکه سوء ظن شاه را نسبت به خود ایجاد نکند، سکوت اختیار می کند.

« شاه شخصاً همان روزهای اول نخست وزیری من، برای قره باغی فرمان صادر کرد، و اگر من همان وقت می گفتم که این آقا به این دلیل چنین است یا چنان است، سوء ظن شروع می شد وهمان بازی که در زمان دولت دکتر مصدق پیشآمد در مورد من هم پیش می آمد.»(137) دکتر بختیار مثل اینکه اصلاً متوجه نیست که در کشور انقلاب شده و شاه مستأصلی که همه پلهای پشت سرش را خراب کرده، و هیچ امیدی به بازگشت خود ندارد، چه سوء ظنی شروع می شد؟ و گویا  کشور در یک وضعیت عادی و آرام و همه چیز سر جای خودش است. من فکر می کنم  با وجودی که بختیار می داند در بعضی امور آزادی ندارد، تنها می تواند از ترس از دست دادن مقام نخست وزیری، حرفی نزده باشد، غافل از اینکه کس دیگری برای شاه باقی نمانده بود و قبل از بختیار هم به 5 نفر دیگر مراجعه شده بود و آنها از قبول آن سرباز زده بودند. 

« من گفتم که اختیار انتخاب آزادانه وزرایم را داشتم  ولی این آزادی در مورد انتخاب  رئیس ستاد بزرگ به من داده نشد. قبل از معرفی کابینۀ من، مسئول این مقام توسط خود شاه تعیین شد» (138)

از خلال گفته های مختلف بختیار جای شک باقی نمی ماند که، بختیار به شاه اعتماد نداشته است و متقابلاً شاه به او. در مورد مجلس هم مسئله همینطور است.

بختیار و مجلس

بختیار پس از بدرقه شاه وقتی با هلی کوپتر برمی گردد، مسائل را در ذهنش مرور می کند: « سفر من بین مجلس و فرودگاه با هلی کوپتر بیش از چند دقیقه طول نکشید. در این فاصله در ذهنم دوباره جلسه مجلس را، که یک بار دیگر با اکثریت قاطع به من رأی داده بود، مرور کردم. نمی توانستم به ابتذال این جمع، که همگی به برکت ساواک در آن محل بودند و همه ناگهان دموکرات و ناسیونالیست شده بودند، عادت کنم. همین نمایندگان به من می گفتند: اگر بدانید ساواک چه بلاهائی بر سر مملکت آورده است. وحشتناک است!» (139) 

بختیار 20 دقیقه از وقت مقرر برای بدرقه شاه  دیرتر به فرودگاه می رسد. شاه از او می پرسد: « من 20 دقیقه است منتظر شما هستم.» بختیار پاسخ می دهد:« امیدوارم اعلیحضرت مرا ببخشند، در مجلس و در انتظار گرفتن رأی اعتماد بودم. مقصودم را [شاه] دریافت با ابلیس هائی که خود او به مجلس فرستاده بود جز این چاره نبود... باید اعتراف کنم که لایحۀ انحلال مجلس را حاضر و آماده در جیب داشتم و اگر در اقلیت قرار می گرفتم از آن استفاده می کردم. دهنۀ آن آقایان را ناگزیر بودم محکم به دست بگیرم» (140)

بختیار در مورد  این سئوال که « بسیاری از نمایندگانی که چگونگی وابستگیشان به رژیم شاه معلوم است، به دستور خمینی استعفاء دادند» وی پاسخ می دهد که : « این معنا متأسفانه واقعیت است. اینها وکیل مردم نبودند و این را بنده فعلاً عرض کردم.» (141)

خوب! اگر اینها به زعم شما وکیل مردم نبودند، چطور شما برای قانونیت پیدا کردن حکم نخست وزیری خود، آن را  به تأیید و تصویب چنین وکلائی رساندید، و باز آن را قانونی می دایند؟

بختیار در مورد نخست وزیری شریف امامی و خود او می گوید:

« سه ماه قبل از من شریف امامی نخست وزیر بود. من قصد انتقاد ندارم. بخصوص از مردی که اینجا نیست و از خودش نمی تواند دفاع بکند. همه می دانیم که شریف امامی 25 سال گل سر سبد آن دستگاهی بود که آن دستگاه را من غیر قانونی و فاسد می دانستم ومی دانم. نخست وزیری که خودش 25 سال در تمام شئون مملکت دخالت داشته است» (142) 

اگر به زعم شما آن مجلسین وآن دستگاه غیر قانونی و فاسد بوده و شما آن دستگاه را غیر قانونی می دانید؟ چطور وقتی شما از همان دستگاه حکم نخست وزیری می گیرید، آن دستگاه قانونی و صالح می شود؟ این حرف متضمن چنین معنائی است: که وقتی شریف امامی بوسیلۀ آن دستگاه نخست وزیر می شود، آن دستگاه غیر قانونی و فاسد است ولی وقتی همان دستگاه رأی اعتماد به بختیار می دهد، صالح و قانونی می شود. 

افزون بر آنچه در مورد بی اعتمادی بختیار نسبت به شاه بیان شد، وقتی همه چیز از هم پاشیده شده بود و بختیار هنوز حکم نخست وزیری اش را نگرفته است و خود هم بدان معترف است، شاه به او دستور می دهد: « قبل از آنکه به من اجازۀ مرخصی دهد گفت: " حال ازهاری خوب نیست، اگر قصد سفر دارد به او گذرنامه بدهید . من گفتم: من که در این زمینه اختیاری ندارم! شاه گفت: نخست وزیری وجود ندارد. دیگران هم نظامی اند. قبول می کنید که این دستورات را تلفنی صادر کنید؟ من هم از این طرف دستور لازم را می دهم که پروندۀ مسائلی که فوریت دارد در اختیار شما گذاشته شود و مطالب با شما مورد شور قرار گیرد. این شتابزدگی به یک معنی مرا در مقابل عمل انجام شده قرار می داد . من هنوز می توانستم بپذیرم یا رد کنم.» (143) 

هنوز فرمان نخست وزیری بختیار رسماً صادر نشده، به طوری که بعداً آشکار شد، شاه به بختیار دستور می دهد، که اجازه خروج سپهبد اظهاری را بدهد وسفارت اردشیر زاهدی را هم برای انجام کارهای شاه برای آمریکا صادر کند. و او هم چنین می کند. تازه شاه به او می گوید، که من هم « دستور لازم را می دهم که پروندۀ مسائلی که فوریت دارد در اختیار شما گذاشته شود» آن مسائلی که از نظر شاه فوریت داشته - جز مورد زاهدی و اظهاری- و بختیار پذیرفته که آن را انجام دهد، کدام ها بوده است؟ هنوز بر احدی معلوم نگشته است.

با وجودی که بختیار بارها، در گذشته گفته بود که سپهبد زاهدی و پسرش اردشیر زاهدی با پشتیبانی آمریکا علیه مصدیق کودتا کردند، اما حالا که نخست وزیر شده، در همان روزی که در مصاحبه مطبوعاتی می گوید: «گروه کثیری ار مقامات عالیه ممنوع الخروج شدند» ، در همان روز دستور کتبی میدهد که اردشیر زاهدی و ارتشبد ازهاری از ایران خارج شوند. گویا این دو نفر جزء مقامات عالیه کشور نبوده اند؟ توجه کنید:

در مورد سئوال خبرنگار اطلاعات در مورد ممنوع الخروج شدن سه هزار تن از مقامات عالیه کشور چنین پاسخ می دهد: «...شاید نتوان تعداد را به این دقت مشخص کرد، ولی گروه کثیری از مقامات گذشته که در رده های عالیه کشور قرار دارند، ممنوع الخروج شده اند و باید در بارۀ آنها تحقیق شود. چون فسادی که در 25 سال گذشته و به دنبال کودتای 28 مرداد علیه حکومت ملی دکتر مصدق، در سراسر شئونات ما به چشم می خورد، باید ریشه کن گردد. من نمی گذارم عاملان این فساد از کشور بگریزند» (144) 

 وی در همان زمانی که چنین سخنانی را برای مردم به خبرنگار می گوید، در همان زمان طی نامه ای محرمانه دستور خروج اردشیر زاهدی و تیمسار ارتشبد اظهاری را صادر می کند. (145) بعد از اینکه این مسئله فاش می شود که بختیار دستور خروج اردشیر زاهدی  یکی از عوامل کودتای 28 مرداد را صادر کرده است، برای فرار از عواقب آن، می گوید: «...  نتوانستند با این دستگاه  با تمام عرض و طول، یک مدرک راجع به من پیدا کنند و یقین بدانید خیلی هم کوشش کرده اند. فقط یک مدرک پیدا کردند که من به عنوان نخست وزیر به وزیر خارجه دستور داده ام که گذرنامه اردشیر زاهدی را باو بدهند که شرش را بکند و از اینجا برود. که آن هم باز حرمتی به قانون بود. اردشیر زاهدی هر که هست یک ایرانی است و حق دارد به ایران بیاید و برود. » (146) 

و نمی داند که اگر به خاطر حرمت به قانون، اجازه خروج زاهدی و اظهاری را صادر کرده است چون « ایرانی است و حق دارد به ایران بیاید و برود.» بنابر این آن «گروه کثیری از مقامات عالیه » که به دستور او «ممنوع الخروج» شدند، یا ایرانی نبوده و نیستند و یا برای خاموش کردن صدای مردم، در مصاحبه اش چنین گفته ولی عملاً دستوری صادر نکرده است؟ مضافاً بر اینکه اردشیر زاهدی نه تنها با مجوز بختیار از کشور خارج شده، بلکه به عنوان سفیر کبیر ایران در آمریکا  از ایران خارج شده است: « اردشیر زاهدی سفیر ایران در ممالک متحده آمریکا پس از چند هفته اقامت در تهران دیروز عازم آمریکا شد. گفته می شود زاهدی هنگام اقامت در تهران از مقام سفارت استعفا داده است ولی فعلاً با استعفای ایشان موافقت نشده است. زاهدی حدود یکسال و چند ماه قبل دوره سفارتش در آمریکا پایان یافته بود ولی یکی دو بار  بطور موقت تجدید شد.» (147)

بختیار در آن زمان فکر نمی کرده که خاطرات، کارتر، سلیوان، برژینسکی،و... نوشته می شود و تصور هم  نمی کرده که روزی اسناد سفارت آمریکا و انگلیس در رابطه با آن دوران منتشر می شود و در مورد او هم اسناد و مطالب زیادی آفتابی می شود. 

نمایه و یادداشت:

  117- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 7.

  118- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 8.

 119- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 186 .

  120- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 187 .

 121-  سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 122و 123. 

 122- خاطرات و تألمات مصدق، بقلم دکتر محمد مصدق،ص 177و178.

  123- در کنار پدرم مصدق،ص 175، به نقل از جنبش ملی شده صنعتت نفت و کودتای 28 مرداد، صفحات 485-484 و سند شماره 11 در صفحه 615 همان کتاب.

124-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار دوم، ص 13.

 125- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 157 .

126-  کیهان، یکشنبه 8 بهمن 57، شماره 10623، ص2؛ نامه بختیار به امام خمینی؛ و همین تحقیق ص...

 127- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 7. 

 128- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 7.

 129- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 158 .

 130- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 160 .

  131- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 161 .

  132- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 182و183 .

  133- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 189و190 .

  134- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 169 .

135- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 181 .

  136-  یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 181 .

 137- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپوربختیار،انتشارت رادیو ایران، ص  55.

 138- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 227 .

  139- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 186 .

140- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 187 .

  141 - سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 122و 123.

   142- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 15. 

  143- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 159.

 144- روزنامه اطلاعات چهارشنبه، 20 دیماه 1357، شماره 15756، ص 2.

  145- قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، ص  167و168؛متن دستور چنین است:

« خیلی محرمانه – شماره 40/242. م – 19/10/1357- جناب آقای یحیی صدق وزیری وزیر دادگستری- خواهشمند است  دستور فرمائید خروج تیمسار ارتشبد غلامرضا ازهاری و جناب آقای اردشیر زاهدی به مراجع مربوطه بلامانع اعلام گردد. نخست وزیر- دکتر شاپور بختیار ». این نامه محرمانه به تاریخ همان روز 19/10/57 به شماره م/3564 در دفتر وزارت دادگستری ثبت و به همان تاریخ صادق وزیری آن را بدون هیچ اظهار نظر و دستور به «آقای مدرس دادستان تهران» احاله می کند و بدین ترتیب اردشیر زاهدی وازهاری از مملکت خارج می شوند.  

  146- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 133. 

 147- روزنامه اطلاعات شنبه، 23 دیماه 1357،شماره  15758، ص 2.

به نقل از سايت انقلاب اسلامی

http://enghelabe-eslami.com/مقالات/19676-----------4.html

محمد جعفری: مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار، قسمت سوم

مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار(3)


 3- مصدق و حرکت با جمع

 مصدق با جمع حرکت می کرد و از فرصتها به نفع کشور بهترین بهره برداری را می کرد. در حالی که بختیار بر خلاف جمع عمل می کرد و فرصتهای بدست آمده را می سوزاند. به دو نمونه از این فرصتها اشاره می کنم:

 یکم - فرصت بدست آمده در سال 1340 که با سخنرانی خود در میتینگ  میدان جلالیه، بر خلاف نظر جمع، آن را بر باد داد. توضیح اینکه: قبل از برگزاری میتینگ در شورای جبهه قرار گذاشته می شود تا سه نفر سخنرانان میتینگ قبل از برگزاری، متن سخنرانی خود را به جمع ارائه دهند تا شورا نظر بدهد. دو نفر دیگر قبول می کنند ولی دکتر بختیار می گوید: من می خواهم بدون نوشته و فی البداهه صحبت کنم. می گویند حال که چنین است پس شما در مورد آمریکا و نفت صحبت نکنید. ایشان هم می پذیرد. اما در هنگام سخنرانی در میتینگ درست در همین مورد سخن می گوید و بدینطریق قرار و مدارها بر باد می رود. اما قبل از ذکر مسئله زیر قول و قرار زدن لازم است که مختصر در مورد این می تینگ توضیح داده شود:

میتینگ جبهه ملی

میتینگ جبهه ملی در   روز پنجشنبه 28 اردیبهشت  1340 در میدان جلالیه برگزار شد 

معلمین در روز سه شنبه 12 اردبیهشت 1340  برای مطالبه حقوق خود درمیدان بهارستان اجتماع کردند.  نیروی انتظامی برای متفرق کردن معلمین با جمعیت در گیر شد. در این درگیری  دکتر ابوالحسن خانعلی، با گلوله ای که سرگرد ناصر شهرستانی، رئیس کلانتری 2، شلیک کرد، نقش بر زمین و اندکی بعد در بیمارستان درگذشت. روز چهارشنبه 13 اردیبهشت 1340، هزاران معلم در خیابان اسکندری در حالی که تابوت دکتر خانعلی را تشییع می کردند، خواستار استعفای شریف امامی و محاکمه ی قاتل دکتر خانعلی شدند. روز  پنجشنبه 14 اردبهشت، مهندس شریف امامی در مجلس و پس از برخوردی که با وی شد، بعد ار ظهر همان روز استعفایش را به وسیله ی وزیر دربار به پادشاه تقدیم داشت. (64) 

پنجشنبه شب به دکتر امینی اطلاع داده شده که فردا به حضور شاه برسد. در شرفیابی که روز جمعه ( 15 اردیبهشت 40) و مذاکراتی که انجام شد، امینی با موافقت انحلال مجلسین مأمور تشکیل کابینه شد. (65)

جبهه ملی ازمردم دعوت کرد که برای اطلا ع از حقایق و نظرات جبهه ملی  و استماع سخنان دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر کریم سنجابی و دکتر شاپور بختیار روز پنجشنبه 28 اردیبهشت 40 در میدان جلالیه حضور بهمرسانند.(66) در این میتینگ که گروه کثیری از مردم در  آن شرکت کرده بودند، از پیش شورای مرکزی جبهه ملی مشخص کرده بود که  سخنرانان در مورد مسئله نفت، پیمان های دفاعی و دکتر مصدق باید سکوت اختیار کنند. آقایان صدیقی و سنجابی طبق قرار تعیین شده صحبت کردند، اما بختیار بر خلاف تصمیم جمع شورای مرکزی جبهه  در مورد کودتای 28 مرداد و نفت و اینکه جبهه ملی «از شرکت در بلوکهای نظامی بیزار است»، سخن گفت. (67) 

همانطور که گفته شد، قبل از برگزاری میتینگ در شورای جبهه قرار گذاشته می شود که  سخنرانان در مورد مسئله نفت، پیمان های دفاعی و دکتر مصدق باید سکوت اختیار کنند.  و سخنرانان قبل از برگزاری میتینگ متن سخنرانی خود را برای بررسی به به هیئت اجرائیه بدهند. تا شورا نظر بدهد. دکتر سنجابی و دکتر صدیقی متن سخنرانی شان را به هیئت اجرائیه دادند و کمیسیون سیاسی آن را بررسی کرد. اما دکتر بختیار می گوید: من می خواهم بدون نوشته و فی البداهه صحبت کنم. می گویند حال که چنین است پس شما در مورد آمریکا و نفت و پیمانهای خارجی صحبت نکنید. ایشان هم می پذیرد. اما در هنگام سخنرانی در میتینگ  زیر قول و قرار با جمع زده و درست در همین موارد سخن می گوید و مخالف نظر جمع عمل می کند.  از بین افراد متعددی از جبهه ملی که خود شاهد چگونگی مسئله بوده  و آن را  به روشنی بیان کرده اند، چند نظر آورده می شود:    

مهندس بازرگان در  مورد سخنرانان می تینگ می گوید:

روز میتینگ، طبق برنامه دو نفر سخنرانان اولی، آقایان سنجابی و صدیقی، به ترتیبی که مقرر شده بود پیرامون مسائل داخلی، لزوم تأمین آزادی و رعایت قانون اساسی و آزادی انتخابات صحبت کردند. ولی دکتر بختیار برخلاف قرار و توافق شورای مرکزی، بحث در بارۀ سیاست خارجی دولت امینی و روابط آن با دول غربی را مطرح کرد و گفت: « سیاست جبهه ملی، پیروی از سیاست مصدق است، یعنی سیاست "  بی طرفی منفی" و افزود " ملت  ایران قراردادهای تحمیلی را قبول ندارد..." » (68) 

آقای حسین شاه حسینی، از بنیانگذاران نهضت مقاوت ملی، نیز در بارۀ سخنان بختیار در میدان جلالیه  گزارش می کند :

« در میتینگ میدان جلالیه قرار بود که سخنرانان جبهه ملی در مورد سیاست خارجی سخن نگویند. اما متأسفانه دکتر بختیار در مورد سیاست خارجی سخن گفت...ما نمی خواستیم در آن میتینگ در مورد پیمانهای ایران با کشورهای خارجی به خصوص پیمان سنتو حرفی زده شود. آقایان دکتر سنجابی و دکتر صدیقی متن سخنرانی شان را به هیئت اجرائیه دادند و کمیسیون سیاسی آن را بررسی کرد. ولی دکتر بختیار تا زمانی که از پله ها برای سخنرانی بالا می رفت متن سخنرانی اش را به کسی نداد....مرحوم الهیار صالح همان روز گفت که " بختیار بر خلاف تعهدی که به ما سپرده بود عمل کرد". و خیلی از این موضوع ناراحت شد.» (69) 

سفارت آمریکا نیز در این مورد چنین گزارش می کند:       

 « 20/9/1340 ...از چهار رهبری که در بالا به آنها اشاره شد(70) بنظر می رسد که شاپور بختیار فعال گروه است. او از همکارانش متمایل بنظر می رسد که از موضوعات ضد غربی مایه بگیرد. برای مثال در تظاهرات 28 اردیبهشت جبهه ملی شور و حرارت بیشتری از سنجابی یا صدیقی بوسیله تقاضای تحریک آمیزش که سیاست خارجی ایران در تهران شکل داده شود تا در واشنگتن، لندن یا مسکو، بوجود آمد....او احساسی برای حرکات پر زرق و برق دارد و زمانی گفت که اگر نخست وزیر شود اولین اقدام او این است که سفری به خانه مصدق خواهد نمود. او یک فرصت طلب سیاسی است....» (71)

در اینکه جبهه ملی دوم با دکتر علی امینی نخست وزیر صحبت کرده و با هم قرار و مداری گذاشته بودند، جای شک نیست و خود دکتر بختیار هم حد اقل به ملاقات و گفتگو با وی معترف است. « ما دو مرتبه رفتیم نزد ایشان که هر دو مرتبه بنده خودم بودم و اتفاقاً آقای دکتر آذر بود، آقای مهندس خلیلی بود و یکی دیگر از آقایان ولی صالح و صدیقی هیچوقت نبودند. صحبت کردیم و گفتیم آقا قانون را اجرا بکن، بسیار کار خوبی  کردید این مجلس خب معلوم بود که از چه قماشی از مردم در آن هستند حالا ما بتو قول می دهیم که در آر امش در صلح و صفا انتخابات را هم نمی خواهیم ببریم، ما نمی خواهیم بگوئیم که از 135 وکیل 132 تای آن را می خواهیم، نه. ما فقط در حدود شهرهای بزرگ فعالیت می کنیم. البته این کافی بود. کافی بود که ما تهران را ببریم . » (72)

در اینجا بحث از محتوای سخنان دکتر بختیار و ارزیابی آن نیست، بحث بر سر خلاف قول و قرار جمع عمل کردن و تک روی است. و الا از نظر من  روشن است که چه آنها از مصدق و کودتا حرف می زدند و چه نمی زدند، شاه جبهه ملی را دشمن شماره یک خود تلقی می کرد و ابداً با آنها کنار نمی آمد و جبهه اگر روی خط مصدق می ایستاد و به جای کوشش به کنار آمدن با شاه، به مردم روی می آورد و به سازماندهی مردم می پرداخت و همان خط «نهضت مقاومت ملی» را ادامه می داد، و«نهضت مقاومت ملی»  را در جبهه ملی دوم مضمحل نمی کرد، و جوانانی که از بی عملی سیاسیون به تنگ آمده و دست به مبارزه مسلحانه زده و به سازمانهای فدائیان و مجاهدین خلق و... روی آورده بودند، روی نمی آوردند و آن ها را در خود جذب و فعال می نمودند، قطعاً به نتیجه بهتری می رسیدند ویحتمل، حتی مصدق را هم از زندان احمد آباد نجات می دادند.



دوم پذیرش نخست وزیری شاه

در اوج گیری انقلاب و نزدیک به پیروزی آن، و در موقعی که شاه از هر جهت مستأصل و بی یارویاور شده و کسی برایش باقی نمانده بود، به بختیار آن هم در زمانی که پیش از او به بازرگان، صدیقی و سنجابی متوصل شده  و آنها شرایط شاه را نپذیرفتند، به بختیار متوصل شد و او نیز پذیرفت و بلا فاصله از جبهه ملی اخراج گردید. (73) 

 بختیار با پذیرش نخست وزیری شاه بدون موافقت و حتی اطلاع دوستان حزبی و غیر حزبی جبهه ملی، در آن بحران که با اتفاق می توانستند نقشی ایفاء کنند، موجب اختلاف و جدائی گردید. اما در مقابل مصدق که برای خرد جمعی ارزش قائل بود، زمانی که در جبهه ملی دوم اختلافات بروز کرد وی در رابطه با اختلافات میان اعضای جبهه ملی به الهیار صالح نوشت:«... نظریات خود را که  چند روز قبل عرض شد باز تکرار می کنم و این است اگر به اتفاق نتوانید به وطن عزیز خدمتی بکنید با اختلاف حتی تصور آن هم مقدور نیست امیدوارم موقع را از دست ندهید و با کمال صمیمیت همکاری فرمائید و نتایج خوبی برای خیر خواهان مملکت بدست آورید... »(74)  اگر بختیار به همین یک مورد از تجربه و آموزه مصدق عمل کرده بود، نه سرانجام کار خودش به جاهائی که رسید، می رسید و جبهه هم  دچار تشتت و اختلاف نمی شد ومی توانست نقش دیگری در آن بحران بازی کند.  

شاه استیصالی را که به دست خود و عملکردش دچارش شده بود و زمانی که همۀ درها به رویش بسته گردید، در حال نومیدی به بختیار مراجعه کرد. شاهِ واقف از این مسئله، در ديدار دوم ژانويه (۱۲ دی) به ويليام سوليوان سفير آمريکا آشکارا گفت، «در عين بدبينی نسبت به موفقيت دولت بختيار، مجبور به انتخاب اوست، چرا که برگ برنده ديگری در آستين خود ندارد.» (75) 

 البته بختیار هم به طوری که قبلاً آمد وبعداً نیز خواهید خواند، می دانست که اگر شاه در وضعیتی به غیر از این قرار داشت به او روی نمی آورد، زیرا بختیار همچنانکه سفیر بریتانیا هم که برای خداحافظی به ديدار نخست وزير جديد ايران  رفت، عنوان می کند که  در اين ديدار، «بختيار بدون ذکر نام به پارسونز گوشزد کرد  که شاه پيشنهاد نخست وزيری را دست کم به پنج نفر ديگر پيشنهاد کرده بود، ولی همه آن ها از پذيرش اين سمت خودداری کرده بودند، ولی او فکر کرده که در اين شرايط بغرنج وظيفه دارد که با وجود مشکلات اين مسئوليت را بپذيرد.» (76) 

بنابر این بختیار که خود واقف بود که اگر شاه در آن وضعیت استیصال قرار نداشت و آن پنج نفر نخست وزیری شاه را پذیرفته بودند، هر گز شاه به بختیار مراجعه نمی کرده است.روی همین آگاهی وقتی که بختیار مأمور تشکیل کابینه می شود و به هنگام خروج از کاخ شاه  با خود  زمزمه می کند : « آه، اگر اوضاع آرام بود و چرخها می گردید کسی از من نمی خواست که کابینه تشکیل دهم.» (77) 

 حال چرا بختیار بدون موافقت رهبر انقلاب - که چه بختیار آن را قبول داشت و چه نداشت،خمینی رهبر بلامنازع انقلاب شده بود – و حتی بدون موافقت و اطلاع جبهه ملی در لباس « وظیفه»،  دست به چنین عملی زد و موجب اختلاف و تفرقه گردید، کمی دیر تر مطالعه خواهید کرد.

با وجود اعلامیه سه ماده ای که دکتر سنجابی در پاریس امضاء کرده و مورد قبول سایر اعضای جبهه قرار گرفته بود  و سایر اعلامیه های مختلف جبهه ملی ، شاپور بختیار کاملاً آگاه بود که جبهه ملی با وجود بقای نظام سلطنتی غیر قانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد.

دربخشی از اعلامیه پنجشنبه 30/ آذر/ 1357 جبهه ملی  چنین آمده است:

«همچنانکه بارها اعلام گردیده ، جبهۀ ملی ایران با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد...» (78) و در پلنوم حزب ایران (یعنی حزبی که شاپور بختیار عضو آن بود) در جلسه پنجشنبه 7/ دیماه/ 1357 که وی به دبیر کلی آن انتخاب گردید، تصمیم گرفته شد که  «... مشی سیاسی حزب ایران در جبهه ملی، اصول سه گانه اعلامیه چهاردهم آبان پاریس می باشد، کادر حزب همواره باید در چهارچوب آن عمل نماید » (79) و بنابراین طبق اعلامیه سه ماده ای، هیچکس کس حق ندارد، به عنوان عضوی از جبهه ملی فرمان نخست وزیری از شاه دریافت کند. اما او که خصوصیت تکروی داشت به همین علت تمامی کوشش خود را به کار برد تا یاران «جبهۀ ملی» قبل از گرفتن پست نخست وزیری از ماجرا با خبر نشوند. 



چگونگی گرفتن فرمان نخست وزیری  از شاه

با توجه به اسناد و شواهد صریحی که در دست است، شکی باقی نمی ماند که بختیار در همان لحظاتی که در منزلش، با همفکران حزب ایران، در عصر روز پنجشنبه هفتم دیماه «پلنوم» داشتند، و او را به دبیر کلی حزب انتخاب کردند (80)  در واقع جسم بختیار، در جلسه ولی روحش در کاخ نیاوران بود. آن شب در مذاکره بین شاه و بختیار، که بعد ها  در خاطراتش به نام «یکرنگی»، منتشر شد، تلویحی عنوان کرد که او رسماً نخست وزیری شاه را پذیرفت ولی به یاران خود حتی بعد از دیدار شاه سخنی نگفت، تا اینکه خبر رسمی آن از خبرگزاریها پخش شد. و به همین علت « جبهه ملی به عنوان اعتراض به تشکیل کابینه بختیار « روز 18 دی را عزای عمومی اعلام کرد. آن روز به قیمت جان چند نفر به شب رسید»(81)   

البته بختیار در دیگر نوشته ها و گفته هایش، مطلبی گفته و نوشته دال بر اینکه جریان قبول نخست وزیری را به اطلاع آن ها رسانده است. اما هم علی اردلان و هم دیگر اعضای جبهۀ ملی و حزب ایران، متفق القولند که او به آنان دروغ گفته است. دکتر بختیار، پس از پایان جلسه «پلنوم» در هفتم دیماه 57 طبق قرار قبلی اش نزد شاه رفت و همان شب سمت نخست وزیری را پذیرفت.(82)

در هشتم دیماه 57 خبر پذیرفتن نخست وزیری بختیار توسط خبرگزاریها اعلان شد و بلافاصله «شورای مرکزی جبهه ملی طی بیانیه نهم دیماه و هیأت اجرائیه حزب ایران طی بیانیه دهم دیماه به ترتیب از عضویت جبهه ملی و حزب ایران برکنار  شد» (83) 

  سر انجام بعد ار اطلاع جبهه ملی از پذرش نخست وزیری شاه، در مورد  وی در شورای جبهه ملی رأی گیری به عمل آمد و در موقع رأی گیری در شورای جبهه ملی، در  مورد دکتر بختیار، باتفاق آراء، رأی به اخراج او داده شد و فقط دو نفر یکی ابوالفضل قاسمی بود که رأی مخالف و تیمسار مدنی که رأی ممتنع داد.  کاتم، ایران شناس و استاد هاروارد در تاریخ 18/10/57 این موضوع را چنین گزارش می کند: " مخالفین میانه رو...از بختیار به عنوان یک شخصیت متزلزل که نتوانسته در برابر پیشنهادات شاه برای نخست وزیری مقاومت کند، حال مهم نیست که به چه قیمتی برای ایران تمام شود، یاد می کنند. (84) 

به علت همین تک روی است که بعد از شکست اذعان می کند که بعد از قبول نخست وزیر حمایت جبهه ملی را از دست داده است:

« اوضاع سیاسی از دو ماه پیش به این طرف دستخوش تحولات مهمی شده بود. من حمایت کلی جبهۀ ملی را از دست داده بودم، فشار عمومی از حد و مرز قابل تحمل گذشته بود.»(85) 



بختیار نخست وزیر کدام زمان  

بختیار در زمانی که کشور به پا خاسته بود، و راه باز گشتی وجود نداشت،  به  علت «تک روی»  و «خود بزرگ بینی» بی اندازه و به هدف نخست وزیر شدن،  به دنبال مشروطه سلطنتی که  اسدالله علم دوست صمیمی و مشاور اصلی شاه، 8 سال قبل از انقلاب یاد آور شد ، «اگر شاهنشاه بتوانند اصول دموكراسى را 1970 - 1980 برقرار سازند، به آينده و به سلطنت وليعهد انشاءالله مى‏توان اميدوار بود... در دنیار امروز حکومت فردی نه قابل دوام است و نه قابل قبول» (86) و علاوه بر آن معترف است که شاه  فعال مایشائی را بجائی رساند و گفت "امر ما و شهبانو ما فوق قانون است"(87)، آخرین میخ  را به تابوت مشروطه زد.   " عصری هم به مجلس سنا، بمناسبت شروع شصت و چهارمین سال مشروطیت رفتم. اگر غلط نکنم مجلس فاتحه!" (88). 

در سال 54 وقتی در روزنامه، به اساسنامه حزب واحد انتقادی شده بود،  شاه به علم می گوید: « به آنها تفهیم کن که تکلیف تعیین دولت و عزل و نصب وزراء با شخص پادشاه است و شاه ریاست فائقه قوه مجریه را دارد، دیگر اینها فضولی است» (89)

در پایان سال 54، علم  در ملاقاتی که با عبد المجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشته، از هدر دادن درآمدهای نفتی سخن می گوید و علم به قدری از شنیدن این گزارش ناراحت می شود که در یادداشتهای روزانه خود می نویسد: «  وضع طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بیانجامد.» (90) 

بختیار با وجودی که خود اقرار می کند که وقتی پای انقلاب به میان می آید ماندن در سیستم رژیم گذشته معنا نخواهد داشت و  بختیار هم که به این امر واقف است، آنرا این طور بیان می کند: 

« انقلاب سفیدی که در سال 1342 توسط او آغاز شد، حتی عنوانش نیز گول زننده بود. اگر پادشاهی تصمیم بگیرد انقلاب کند باید انقلابش را با استعفای از تاج و تخت آغاز نماید، تغییر و تحول، اعم از سطحی یا عمقی از طرف شاه قبول، ولی انقلاب، حتی از نوع سفیدش، خیر!» (91) 

 بختیار باز حرف شاه را که « صدای انقلاب مردمش را شنیده است »  اینچنین به سخره گرفته :

« اعلیحضرت در یک سخنر انی بسیار حساب شده، می گوید که صدای انقلاب مردمش را شنیده است و وعده می دهد که تغییرات اساسی ایجاد خواهد شد. چگونه؟ با یک تیمسار چهار ستاره» (92) بنابر این خوب می دانسته است که در حال انقلاب بازگشت به سیستم گذشته غیر ممکن و سالبه به انتفای موضوع است، چرا که اگر آن سیستم جواب داده بود دیگر چه نیازی به انقلاب بود؟ با توجه به نکاتی که در فوق گفته شد و واقف بودن بختیار از شرایط انقلابی که در آن زمان پذیرش نخست وزیری شاه حکم خود کشی را داشت، سئوال اساسی این است که چرا بختیار دست به چنین عملی زد؟ پاسخ به این سئوال، از لابلای گفته های خود دکتر بختیار و سه نکته: 

الف- در جستجوی نخست وزیری به هر قیمت  

 ب- از دیگران برای نخست وزیر تواناتر و محقتر و

 ج-بختیار و انجام مقایسه ای صوری و بهره گیری از فرصت به دست آمده 

قابل درک و استنباط است. 

الف - در جستجوی نخست وزیری به هر قیمت

از اسناد قبل از انقلاب یعنی از همان سالهای بعد از کودتای 28مرداد 1332  و هم  نوشته و گفته های بعد از انقلاب دکتر بختیار به روشنی بر می آید که هدفش را رسیدن به نخست وزیری قرار داده است. ابتداء به چند نمونه  قبل از انقلاب و سپس به بعد از انقلاب پرداخته می شود:  

1- اسناد قبل از انقلاب

در اسناد سفارت آمریکا، از قول مقامات سیاسی سفارت باره ها عنوان شده است، که بختیار گفته :

« اگر من نخست وزیر باشم »، « اگر وی به نخست وزیری منصوب شود »، « اگر وی نخست وزیر شود » ، « بختیار گفت که او با دکتر مصدق سمبل ملی گرائی مخالفت نخواهد » تمام اینها نشان از این دارد که بختیار از همان سالهای بعد از کودتا هدفش را نخست وزیر شدن قرار داده است :

1/1- در تاریخ 11/3/1340، سفارت آمریکا گزارش می کند: "بختیار گفت زمان محمد مصدق به عنوان یک رهبر گذشته است ولی همیشه سمبل روح ملی گرائی کشور خواهد بود. او گفت اگر وی به نخست وزیری منصوب شود اولین اقدام او این خواهد بود که احترامات شخصیش را به مصدق در دهکده اش ابلاغ کند. مصدق متعلق به دورۀ دیگری بود و هیچ نقش فعالی در ادارۀ مجدد کشور نخواهد داشت." (93)  

2/1- بختیار ونخست وزیری، تاریخ گزارش 12/  تیر/ 1340

« ... اگر من نخست وزیر باشم، در عرض یکروز، یک هفته، یک ماه، یا یکسال بر طبق شرایط از سنتو خارج خواهم شد.» (94)

  3/1- تاریخ 20 /9/1340 

« او احساسی برای حرکات پر زرق و برق دارد و زمانی گفت که اگر وی نخست وزیر شود، اولین اقدام او این است که سفری به خانه مصدق خواهد نمود. او یک فرصت طلب سیاسی است که از هیچ کوششی برای بوجود آوردن تصویر خودش [به عنوان رهبر] در میان طبقه کارگر مضایقه نکرده است.» (95) 

 4/1- 26/2/1343  " بختیار گفت که او با دکتر مصدق سمبل ملی گرائی مخالفت نخواهد کرد ولی تلاش خواهد کرد که از او و برنامه هایش به نفع خود استفاده نماید. بختیار مصدق را یک خود پرست بزرگ توصیف نمود که نمی تواند موافقت نماید جبهه ملی در دست هر مرد دیگری بجز خودش سپرده شود. بختیار گفت که به جز برکناری رهبری محافظه کار جبهۀ ملی، هیچ اقدامی در مورد پیشنهادات اخیر مصدق تحقق نیافته است. " (96) 

از نظر کارشناسان سفارت آمریکا بختیار قبل از انقلاب، « یک فرصت طلب سیاسی   » و« جاه طلب سیاسی » است. (97)  درحین اوج گیری انقلاب و بعد از پیروزی هم چنین نسبتهائی از طرف سفارت آمریکا و انگلیس به وی داده شده است .   

2- از خلال کتاب « یکرنگی»، « 37 روز بعد از 37 سال» و« مصاحبه با ضیاء صدقی» کاملاً آشکار است که دکتر بختیارهدف وعزم خود را بدون اینکه با دوستان جبهه ای خود آن را در میان بگذارد، بر نخست وزیر شدن قرار داده است.  دکتر بختیار نقل می کند:

« پس از آمدن به فرانسه به د یدار او [انورسادات.ن.] رفتم، لبخند و صراحت لهجه اش را بسیار نافذ یافتم. این مرد تا سرحد امکان، صمیمی بود؛ صمیمیتی که آدم را خلع سلاح می کرد. دست هایش را به طرفم دراز کرد و گفت: " حقیقتاً از دیدارت خوشحالم. و دیدم که راست می گوید و این حرف را صمیمانه می زند. در طول عمرم هرگز سیاستمداری از من چنین استقبال نکرده بود. من هم به او واقعیتی را گفتم که خشنودش کرد. گفتم: " شما یکی از رؤسای نادر دول دنیائید که تقریباً تمام ایرانیان را به خود جلب کرده اید.» (98) تنها این بیان  نشان می دهد که تا چه اندازه مشتاق استقبال از خود بوده و وقتی انور سادات از او استقبالی را که در انتظارش بوده،بعمل آورده است، بختیار هم در مقابل او را یکی از رؤسای نادر دول دنیا که تقریباً تمام ایرانیان را به خود جلب کرده  است می نامد. دقیقاً اینگونه تعارفات، تعارفاتی است که رؤسای دو دولتی در موقع دیدار رسمی به یکدیگر خطاب می کنند.

بختیار بدون اینکه توجه داشته باشد که خود به روشنی بیان کرده است که از سال 42 تا نیمه سال 56 در خانه نشسته و به دنبال کارو بار زندگی بوده اند، و زندان و شکنجه و مبارزه را  در این دوران جوانان و دیگرانی در دست داشته که سنخیتی با طرز تفکر بختیار و  سیاست « صبر و انتظار» (99) جبهه ملی دوم را نداشتند، به پیش می بردند «... وقتی که بنده از آن جلسه بیرون آمدم[منظور آخرین جلسه جبهه ملی دوم در سال 42 است.] در عرض دو ماه و نیم الی سه ماه بکلی دیگر آن جلسات تعطیل شد که شد که شد. تا اینکه در سال 1357-1356 ما باز جمع و جورش کردیم.» (100) آقای بختیار که نمی خواسته حقایق را ببیند، به قول خودش که تصریح دارد: « در مقابل این جوش و خروش، جبهه ملی فعالتی نداشت به دلیل آنکه دولت فلجش کرده بود. از مختصر آزادی زمان آموزگار هم نتوانست بهره لازم را ببرد، در حالی که طی آن نفوذ ملایان به طرز سرسام آوری وسعت گرفت.  » (101) وحتی خود معترف است که  در تظاهرات مردم شرکتی نداشته است وقتی اعلیحضرت از من پرسید: «شما در تظاهراتی که این روزهای اخیر در خیابانها به راه افتاده، شرکت نکردید؟ - اعلیحضرت من نمی توانم با جمعی که ایده آل و مشی سیاستش با اید ه آل و مشی سیاسی من منطبق نیست، بیامیزم و با آنها فریاد بردارم. من به اصول خود وفادارم.

-پس چرا سنجابی رفته بود؟

-بهتر است اعلیحضرت از خود او این سئوال را بفرمایند»(102) 

حال از گرد را نرسیده و حتی بدون داشتن عدِه و عُده و مردم، می خواهد سوار بر انقلاب و آن را به سمت دلخواه خود برگرداند. اما بدون توجه به شرایط جدیدی که در اثر انقلاب بوجود آمده است و باز بدون توجه به اینکه خود در خطاب به شاه، می نویسد: «اگر پادشاهی تصمیم بگیرد انقلاب کند باید انقلابش را با استعفای از تاج و تخت آغاز نماید » (103)، حال که  مردم انقلاب کرده اند، گفته خود را فراموش کرده، و آن را «امکان نخست وزیری »برای خود می داند و با تکیه بر پست نخست وزیری، می خواهد مشروطه سلطنتی را استمرار بخشد. اما وی بدون توجه به گفته خود، می گوید: 

«همانطوری که همه می دانند، من در حال مبارزۀ مستمر برای استقرار یک حکومت مشروطه بر طبق قانون اساسی بودم و وقتی که وضعی پیش آمد که امکان نخست وزیری برای من میسر شد، دیدم که اگر در آن شرایط مخصوصاً شانه خالی بکنم، این بیشتر شبیه به یک خیانت است.» (104)

وقتی از او سئوال می شود: « من دقیقاً می خواستم این سئوال را از شما بکنم که در آن شرایط ایران آیا فکر می کردید که سوسیال دموکراسی بازاری خواهد داشت؟ شما روی چه نیروئی حساب می کردید وقتی نخست وزیر شدید؟

 پاسخ می دهد.« بنده باید از شما  بپرسم چرا قبول نکنم نخست وزیر بشوم. یک مردی که بیست و پنج سال یا سی سال مبارزه کرده است و می خواهد نخست وزیر بشود و می گوید که من راه مصدق را خواهم رفت و من قانون اساسی را قبول دارم. من اصلاً این آخوند بازی را قبول ندارم یک آدمی است که به نظر من خیلی تر و تمیز تر است.» (105) ، در حقیقت هدف خود را نخست وزیر شدن قرار داده بوده است.

باز وقتی سئوال کننده، دقیق می پرسد: « من عرض نکردم که چرا شما قبول کردید که نخست وزیر بشوید. عرض کردم که شما روی چه نیروئی حساب می کردید؟ فکر می کردید چه نیروئی در مملکت از شما پشتیبانی خواهند کرد؟

ج- بنده معتقد هستم که باز در کتابم مفصل گفته ام. اگر شاه سه ماه پیش یک آدمی را آورده بود، یک آدم که غیر از آن کارت های دائمی خودش بود، من گمان می کنم که وضعش این طور نمی شد و مردم بی حیا و هرزه نمی شدند  مثل روزهای آخر حکومتش...حالا روی چه نیروئی حساب می کردم. اولاً به نیروی ایمان من حساب می کردم... من دیدم To be or not to be[یعنی بود و نبود. ن.] است. باید  این مبارزه را بکنیم و اگر موفق شدیم بهتر و اگر نشدیم من پیش بینی می کنم ای مردم ایران شما پدرتان در خواهد آمد.» (106) 

این سخنان فاش می گویند که چون هدف نخست وزیر شدن است، حال که به خیال خود فرصت دست داده است، باید محکم آن را بچسبد، و انقلاب  ومردم و دیگران و حتی دوستان خود را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد. چون نیک در یافته است که اگر از این آخرین فرصت استفاده نکند، دیگر هرگز نوبت به او نخواهد رسید و به این آزوی دیرینه خود دست نخواهد یافت.

آنتنی پارسون، سفیر انگلیس مدتی قبل از این هدف بختیار آگاه می شود و آن را بدین صورت گزارش می کند: «... روز 18 دسامبر(27 آذر) من برای اولین بار متوجه شدم که شاپور بختیار یکی از رهبران جبهه ملی که تحصیل کردۀ فرانسه و از مخالفان قدیمی شاه بوده در اندیشه نخست وزیری است. آن روز من و بختیار در خانه دوست مشترکی با هم ناهار می خوردیم و در بارۀ اوضاع نابسامان ایران بحث می کردیم. بختیار نسبت به اوضاع بدبین بود، ولی مشکلات را غیر قابل حل نمی دانست. او معتقد بود که خمینی را می توان تضعیف کرد و نیروهای طرفدار او را بتدریج از اطرافش پاکند. ولی شاه باید در بارۀ رفتار و کردار آیندۀ خود تضمین محکمی بدهد تا یک سیاستمدار جدی و مصمم بتواند مسئولیت تشکیل دولت را بر عهده بگیرد... بختیار بصراحت این موضوع را عنوان نکرد که اگر پست نخست وزیری به او پیشنهاد شود خواهد پذیرفت، ولی من احساس کردم که چنین فکری در سر دارد. »  (107)  

ب- از دیگران برای نخست وزیر تواناتر و محقتر 

بختیار خودش را از مابقی اعضای جبهه جدا کرده و می گوید: «   این آقایان...این آقایان[منظور سران جبهه ملی است.ن.] بنظر بنده لیاقت جانشینی مصدق را نداشتند و مصدق هم در نامه هائی که برای آن ها نوشت برای آنها کاملاً روشن کرد.» (108) 

در اینجا خودش را تافته جدا بافته از سران جبهه  ملی قرار داده و مثل اینکه خودش «لیاقت جانشینی مصدق » شدن را داشته و نامه هم به او راجع نمی شده است. و « هیجده سال تحمل بیعرضگی »الهیار صالح را می کرده است ( 109)

بازرگان را هم کسی معرفی می کند که از یک درد بزرگ رنج می برد: «او هم بلد نبود بگوید، نه»(110)  بختیار که نمی توانسته، توانائی های  بازرگان را نادیده بگیرد، علاوه بر اینکه می گوید، وی نه گفتن بلد نیست، در مقابل تعریفی از بازگان تهمتی هم  نثار او کرده است :« آن مرد "اکول سانترال" دیده، رئیس دانشکده فنی و مدیر عامل اسبق شرکت ملی نفت ایران از جنم دیگری بود و نمی توانست طرز دید خمینی را داشته باشد. ناسیونالیست بود ولی از یک درد بزرگ رنج می برد: او هم بلد نبود بگوید "خیر!" ...عمیقاً مذهبی بود و ذهنش مداوماً به مسائل دینی مشغول بود، با این حال در دوره ای ریاست مجمع حقوق بشر را در ایران پذیرفت، در حالی که این دو موضوع با هم متنافرند. آدم نمی تواند هم چادر به زنان تحمیل کند و هم از حقوق بشر دفاع نماید.» (111)   

تا جائی که من اطلاع دارم، خانم بازرگان چادر به سر نداشت. وقتی خانم آن مرحوم و نزدیکانش چادر به سر نداشتند، نباید پرسید، مرحوم بازرگان کی و کجا چادر به زنان  دیگرتحمیل کرد؟ 

دکتر صدیقی را هم کسی می داند که نباید وارد سیاست شود  « مردی است دانشمند و وطن دوست. بنده مبالغه نمی خواهم  بکنم ولی یک آدمی است که گاهی می تواند بگوید نه. اصولاً مرد سیاستمداری که بلد نیست نه بگوید نباید وارد سیاست بشود.» (112)

از دکتر سنجابی و فروهر هم که نگو و نپرس که در نظر بختیار «پست فطرتان فروهر و سنجابی و این کثافت ها » هستند و افزون بر این، دکتر سنجابی هم علاوه بر ضعفهای  دیگر، شخصی است که می شود دائماً او را کوک کرد.»(113)و فروهر هم  پست فطرت و سمپاش است. (114)   

  حسین شاه حسینی  و « دیگران که سنجابی می جست و ، اینها ارزش نداشتند..» (115) 

 و کارتر را هم، لابد چون نتوانسته بود بیش از این، رو در روی انقلاب بایستد  و او را بر اریکه قدرت نگاه دارد، آدمی  « با حسن نیت بدون اراده »، معرفی می کند.(116) البته بختیارمصدق را هم بی نصیب نگذاشته است که در جای خود  مسقلاً خواهد آمد.

  نمایه و یادداشت:

64- بر بال بحران، زندگی سیاسی علی امینی، نوشته:  ایرج امینی، نشر ماهی تهران 1388، ص 257-254.

 65- شاه در تاریخ 16 اردیبهشت 1340، فرمان نخست وزیری امینی را صادر کرد و وی در تاریخ 19 اردیبهشت هیئت وزیران خود را به شاه معرفی کرد و بعد از ظهر همان روز شاه فرمان انحلال مجلسین شورای ملی و سنا از رادیو ایران پخش شد. ( بر بال بحران، زندگی سیاسی علی امینی، نوشته:  ایرج امینی، نشر ماهی تهران 1388، ص 298-254).

 66-  کیهان، 26 اردیبهشت 1340 و بر بال بحران، زندگی سیاسی علی امینی، نوشته:  ایرج امینی، نشر ماهی تهران 1388، ص  299.

 67- بر بال بحران، زندگی سیاسی علی امینی، نوشته:  ایرج امینی، نشر ماهی تهران 1388، ص   328-326.

 68- شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس مهدی بازرگان، جلد اول،ص 356.

 69-  بر بال بحران، زندگی سیاسی علی امینی، نوشته:  ایرج امینی، نشر ماهی تهران 1388، ص 329؛ به نقل از گفتگوی آقای لطف الله میثمی با آقای حسین شاه حسینی، چشم انداز ایران، شماره 24، بهمن و اسفند 1382.

70 -  منظور از چهار نفر بالا که بدان اشاره شد، الهیار صالح،غلامحسین صدیقی،کریم سنجابی و شاپور بختیار است.

 71- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ترجمه ص 144 و متن انگلیسی ص  62 در همین کتاب.

  72- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار  دوم، ص 5.

 73-  در موقع رأی گیری در شورای جبهه ملی، در  مورد دکتر بختیار، باتفاق آراء، رأی به اخراج اوداده شد و فقط دو نفر یکی ابوالفضل قاسمی بود که رأی مخالف و تیمسار مدنی که رأی ممتنع داد.  کاتم، ایران شناس و استاد هاروارد در تاریخ 18/10/57 این موضوع را چنین گزارش می کند: " مخالفین میانه رو...از بختیار به عنوان یک شخصیت متزلزل که نتوانسته در برابر پیشنهادات شاه برای نخست وزیری مقاومت کند، حال بسود ایران باشد یا نباشد، یاد می کنند."( اسناد سفارت شماره 10،ص6.)

 74- پرونده صالح ( در باره الهیار صالح)، ایرج افشار، کتاب یا انتشارات؟ روشن وابسته به نشر روشن 1384،تهران؟  ص 329 . مصدق در 16 آذر 1341، این نامه را به الهیار صالح نوشته است.

 75-   William Sullivan, Mission to Iran (New York and London: W. W. Norton, 1981  .

 76-  وزارت خارج انگلیس، فایل: FCO 8/     

 77- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 158 .

 78- قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4،  147.

 79- قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، 230.

 80- قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، 230. 

 81- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 179؛ برای اطلاع بیشتر به چگونگی پذیرفتن نخست وزیری بختیار بدون اطلاع دوستان حزبی و جبهه ای اش به کتاب قلم و سیاست، از محمد علی سفری،جلد 4، 147 تا 163 مراجعه کنید.   

 82- قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، ص  158- 155 مشرح مطلب آمده است . 

 83- قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، ص 162؛ متن بیانیه نهم دی ماه جبهه ملی و بیانیه دهم دی ماه 1357، حزب ایران را به ترتیب در ص 231و232 همین سند آمده 

است.  

84- اسناد لانۀ جاسوسی، شماره 10، سند 8 ژانویه1979، نکته چهارم از گزارش کاتم.

Bahtiar was regarded as a weak personality, unable to resist the shah,s offer of the prime ministership no matter what the cost to Iran.

85- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 157 .

86-  یادداشتهای علم، جلد اول، ص 337، پنجشنبه 11/10/48.

 87- پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد، محمد جعفری، چاپ اول 1383، ص 102.   

   88- یاد داشتهای علم، جلد اول، ص 229.  

 89- یادداشتهای علم، جلد پنجم، ص 43، یادداشت 25/1/54.

90- یادداشتهای علم، جلد پنجم، ص 404، یادداشت  3/ 11/54.

 91- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 104 .

92- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 130.

 93- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 117-116 و ص 47 متن انگلیسی آن  در همین کتاب.  

94 -  اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 121 ؛ 

 95- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 144؛  

 96-  همان سند ، ص   169-168 وص  75 متن انگلیسی آن در همین کتاب.

 97-  اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 144و همان سند، ص  107 .

 98-  یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 279.

99- منظور سیاستی است که جبهه ملی دوم در پیش گرفت و به سیاست « صبر و انتظار»، مشهور گردید.و با بالا گرفتن اختلافات درون جبهه  و رو در رو قرار گرفتن سران جبهه با دکتر مصدق، سر انجام الهیار صالح به دکتر مصدق نوشت، که از ادامه کار معذور است و جبهه ملی دوم عملاً منحل گردید. کسانی که مایل به اطلاعات دقیقتر هستند می تواند به کتاب « قلم و سیاست» از: محمد علی سفری، جلد 4، صص 610-549 و یا مکاتبات مصدق، انتشارات مصدق شماره 10 مراجع کنند، مشرح مطلب آمده است . 

  100-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار سوم، ص  5و6. 

101- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 137.

102- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 156.

103- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 104 .

 104- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 7. 

 105-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 7. 

 106-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 7و8. 

107 - قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، ص 151 .

  108-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار سوم، ص  5و6.   

  109- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار دوم، ص 18.  

  110- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 138.

111- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 138.

 112- سی وهفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص35.  

  113- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 34و35. 

 114-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار دوم، ص 13.  

  115- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار سوم، ص 8. 

 116-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار سوم، ص 6.