vendredi 7 septembre 2012

جمال صفری : زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت پنجاهم

جمال صفری :
مرام و اهداف جنبش جنگل

26 خرداد، بمناسبت صد و بیست ونهمین سالگرد تولد دکتر محمد مصدق

jamale safarei 1 801
ملك‏الشعراي بهاردرمورد پيوستن ميرزا كوچك ‏خان به اتحاد اسلام چنين مي‏نويسد: «ميرزا با اردوي احرارازگيلان به قزوين وازآنجا به تهران آمد ودردورۀ افتتاح دوره دوم مجلس درطهران جزء مجاهدین اطراف سردارمحیی وسپهسالاربشمارمی رفت درواقع جزء حزب اعتداليون محسوب مي‏گرديد ودرجرگۀ هواداران آن حزب محسوب می گردید وبعد ازآنکه ناصرالملک نایب السلطنه اولتیماتوم روس را در1329 قمری هجری پذیرفت ودرمجلس را بست و دموکراتها را به قم وغیره تبعیدکرد - جمعی هم ازاعتدالیون را که از«جمله مرحوم سردارمحیی ومیرزا کریمخان وناصر الاسلام ندامانی باشند بقم فرستادند وآنجا محترمانه توقیف شدند ومیرزا کوچک خان دراین سفربا سردارمحیی ویاران اوهمراه بود وپس ازچندی این جماعت به تهران بازگشتند ومرخص شدند، دراین اثنا دونفرازدعات ترك «بها بيك و روشني بيگ» به عنوان دعوت به «اتحاد اسلام» وارد تهران شدند وبا دمكراتها كه ازدولت وقت ناراضي بودند با هم ساخته و... مردم را جلب نموده ودرآن منقطه با چشم بسته حاضرکرده، به اتحاد اسلام وفداكاري دراين راه دعوت مي‏كردند مؤسس دونفرترك ومرحوم سيد محمدرضا مساوات بود وميرزا كوچك خان هم جزء اعضا مؤسس اين جمعيت داخل كارگرديد…از سردارمحیی وحزب اعتدال جدا شد و دعوت اتحاد اسلام را پذیرفت.
این حزب بعدها بهم خورد و درایران... نکرد وباردیگردموکراتها تشکیلات سیاسی را ازسر گرفتند ودرجنگ بین الملل نقش های تازه چنانکه اشاره کردیم بازی کردند تا کاربه مهاجرت کشید. اما ميرزا كوچك‏خان با عقيدۀ «اتحاد اسلام» به گيلان رفت ودرجنگ بين‏الملل تشكيلاتي در شهروجنگل فومن به نام «اتحاد اسلام» راه انداخت.(1 )
يحيي ديوسالاردرمورد تاريخچۀ تشكيل اتحاد اسلام بعد از«قرارداد 1907 که علاوه برتقسیم ایران بدو منطقه درحقیقت حل مسائل مختلف راجع بمنافع قاره آسیا را دربرداشت. مأمورین روس وانگلیس در کلیۀ شئون اجتماعی ایران دست اندازی نموده ونفرت عمومی نسبت بروس وانگلیس بحد اعلا رسیده بود، چنين بيان مي‏كند:«احرار وآزاديخواهان ازدمكرات واعتدال ـــ تندروها وكندروها گرد هم جمع شده جمعيتي به نام اتحاد اسلام تشكيل دادند و ايجاد قدرتي درمردم نمودند اين جمعيت كه با علمای نجف وسايرمراكزديني ارتباط به هم زده بود ومرحوم مستوفي‏الممالك آن را رهبري مي‏نمود با دودولت آلمان وعثماني كه با روس و انگليس درجنگ بودند متحد گرديده واز آنها اسلحه دريافت مي‏نمودند درهمين ايام پس ازجلسۀ شوري قراربراين شد كه عده‏اي ازمردان فداكاروبا سابقه داوطلب رفتن به شمال گردند تا با اقدامات مقتضي جلوي پيشروي قشون تزاري روس را بگيرند. درنتيجه 46 تن از مجاهدین معروف خود را معرفی نمودند و نواحی شمال ( آستارا تا بندرگز) به پنج قسمت وتحت نظرپنج تن از افراد زیر قراتر گرفت:
1- اسماعیل خان مجاهد قسمت آستارا و اردبیل
2 – میرزا کوچک خان گیلان و طوالش.
3 - دکتر حشمت طالقانی و جوادخان تنکابنی لاهیجان و رنکوه و دیلمان.
4 – میرزا علی خان دیوسالار معروف به سالار فاتح محل ثلاث (تنکابن، کلارستان وکجور).
5 - اسماعیل خان امیرمؤید سواد کوه (ساری) بارفروش وبابل.
طرفداران دولت تزاری روس نیزبیکارننشسته برعلیه دسته های مزبور دست بکار شدند چنانکه اسماعیل خان مجاهد بمحض ورود به اردبیل حکومت دست نشانده روس ها او را دستگیر و اعدام نمود.
دکتر حشمت با وسایل وسوابقی که داشت به لاهیجان رسید وجواد خان چون به شهرستانک رسید مریض گردید و به تهران عودت ومرحوم شد... » . (2)
اسماعیل رائین در مقدمه ای که به کتاب: «قیام جنگل، یادداشتهای میرزا اسماعیل جنگلی، خواهرزاده میرزا کوچک خان»، نگاشته درمورد سابقۀ تشكيلات اتحاد اسلام در تهران چنين مي‏نويسد: «دو نفر از نمايندگان سلطان محمد پادشاه عثماني، براي اتحاد مسلمين شرق ميانه و الحاق ايران به تشكيلات اتحاد اسلام (كه از اكثر ممالك سني تشكيل شده و سلطان عثماني سردمدار آن بود) فعاليت مي‏كردند اين دو نفر از جانب سلطان سني عثماني ماموريت داشتند تا به هر وسيله شده، دربار قاجاريه و نيز مردم ايران را كه پيرو مذهب شيعۀ جعفري اثني عشري بودند، واداركنند تا وارد جرگه «اتحاد اسلام» و پايه‏هاي «خلافت اسلامي» را براي پادشاه عثماني مستحكم كنند ولي دربار قاجاريه و هيچ يك از رجال و بزرگان مملكت و بخصوص علماي شيعۀ ايران و بين‏النهرين پيشنهاد آنها را نپذيرفتند. نمايندگان كه دست خالي وبدون اخذ نتيجه به اسلامبول بازمي‏گشتند به دربار ايران اخطار كردند كه پس از مراجعت به پايتخت عثماني، به همۀ مسلمين جهان خواهيم گفت كه ايرانيان به مذهب اسلام عقيده‏‏اي ندارند. دربارقاجاريه براي اينكه نمايندگان اعزامي شاه عثماني را خوشحال كرده باشند مخفيانه به حاج معين بوشهري، حاج محتشم السلطنه و مساوات دستور داد تا تشكيلات سري «اتحاد اسلام» را در تهران داير و عده‏اي را وارد جمعيت سري «اتحاد اسلام» نمايند. این سه نفر تشکیلات پنهانی مخصوصی ترتیب دادند و در یک زیر زمین مخفی، داوطلبان ورود به این جمعیت پهنانی را طی مراسمی با چشمان بسته بجلسات خود می بردند.
تازه وارد قبل از ورود به محل مخفی کفن می پوشید و چشمان او تا در جلسه بود همچنان بسته می ماند. وقتی وارد زیر زمین می شدند، چند نفر کفن پوش و سیاه پوش که روی خود را بسته بودند، تازه وارد را قسم می داند که اسرار آنها را فاش نکننند. سپس یکی از آنها مطلبی در بارۀ عظمت اسلام و مسلمین و انحطاط و بدبختی مسلمانان جهان - که بیشتر آنها تحت سیطره دولت استعماری و اروپائی بودند بیان می کرد. در بین کسانیکه وارد این تشکیلات شدند از جمله ميرزا كوچك‏خان، حسن روشني و بها بيك بودند که با کمک حاج محتشم السلطنه وارد تشکیلات مخفی « اتحادد اسلام» شدند، بدون اینکه بدانند، چرا و چگونه تشکیلات مخفی بوجود آمده است. اين سه نفر با داشتن تعصب مذهبي در راه پیشبرد هدف هائ « اتحاد اسلام» كوشا بودند و بدین سبب وقتي ميرزا در جنگل پيشرفت كرد، نام تشكيلات خود را «اتحاد اسلام» گذاشت.
در مدتی که میرزا کوچک در شهر رشت بود یک تشکیلات مخفی ترتیب داد. کمیته مرکزی مرکب از هفت نفر از رفقایش را که تا کنون رسماً شناخته نشده اند، تشکیل داد. افراد این کمیته مجالسی که هدف آن به ظاهر بیش تر عیش و عشرت و خوش گذرانی بود، ترتیب می دادند و دراین گونه مجالس در حالی که رقاص ها و ساز زن ها مشغول پای کوبی و دست افشانی بودند، افراد کمیته اصلی با آزادیخواهان رشت مذاکره می کردند و آنها را برای پیوستن به تشکیلات آماده می ساختند.
در یکی از روزهای شهریورسال 1293 ( 1914 م) برای اولین بارجلسۀ کمیتۀ اصلی وکسانیکه خود را برای مبارزه آماده کرده بودند در« قلمستان » رشت تشکیل شد. پس از مذاکرات مفصل، قرار شد میرزا کوچک ویارانی که انتخاب شده اند به جنگل « تولم» که ملک شخصی میرزا احمد مدنی بود، بروند. در همین جلسه بود که برای نخستین باراز طرف میرزا کوچک خان «اتحاد اسلام » عنوان شد وقرارگذاشتند بعدها نام تشکیلات پارتیزانی خود را بهمین نام بخوانند. هم چنین قرار شد کمیتۀ اصلی درشهررشت مستقرشده واخبارواطلاعات شهری را جمع آوری کند ونفرات ، اسلحه ومهمات برای میرزا بفرستند. وروز بعد ازجلسۀ قلمستان کربلائی ابراهیم بزاز(برادرحاج احمد کسمائی)، سید حسین یا سیدی، محمد توکلی، عبدالسلام عرب، رجب خان دهی وعبدالواحد نیزبطرف«خردمحله» حرکت کردند. و شاید آنان از پایه گذاران اولیۀ این تشکیلات بوده اند.
میرزا کوچک و یارانش با زحمت فراوان چهار قبضه تفنگ تهیه کردند که بوسیلۀ شهبندری عثمانی که نمایندۀ سیاسی دولت عثمانی و رقیب « انگلیس و روس» دررشت بود، برای آنها فرستاد ه شد. این تفنگها که فاقد قنداق بود، نخستین سلاح هائیست که مؤسسین جنگل دریافت داشتند. میرزا اسماعیل جنگلی تعداد سلاح اولیه را: « چهارده قبضه تفنگ ومقداری فشنگ که با طرزحیرت آوری تهیه شده » می داند.
به هر حال میرزا کوچک خان چند روز بعد ازاعزام دستۀ اول، به اتفاق میرزا احمد مدنی، دکتر حشمت، میرزا شفیع، رضا سرائی، سید عبدالکریم، میرزا یحیی اسحق زاده، میرزا ابوالقاسم (برادر سردار منصورو سراملاک میرزا احمد مدنی به قریه « تولم » رفتند، و شاید این عده جزو دسته های اولیه تشکیلات مخفی باشند. جهانگیر تیپ پورکه خود ازاحرار رشت است نیز این عده را جزو نخستین دسته های تشکیل دهندۀ جنبش جنگل و اتحاد اسلام می داند. این عده نخستین جلسۀ سری خود را تشکیل داده وتصمیم گرفتند با زدن شبیخوان به املاک سرمایه داران گیلانی – بنام راهزن - پول و اسلحه تهیه کرده، بتدریج عده ای افراد مسلح را دورخود جمع کنند. وقتی یاران مزبور به شهر رشت بازگشتند نخستین کمکی که به جنگلی ها شد، ارسال چند قبضه اسلحه از طرف « مؤید دیوان بهمنیار» و هم چنین پرداخت دویست تومان از طرف « حاج موسی جدید» طواف به آنها بود.jamale safari 2 801
کمیتۀ اصلی هفت نفری که در شهر رشت پنهانی فعالیت می کرد، بتدریج جوانان پرشوروجنگنده را بسوی خود جلب کرده به جنگل می فرستاد،....هنگامیکه چهارمین دسته به جنگل تولم رسیدند، میرزا یاران خود را به قرآن قسم داد، همه با هم عهد کردند که تا روز پیروزی« ازتراشیدن موی سروصورت خود داری کنند. میرزا کوچک، یاران خود را بدسته های کوچک تقسیم کرد ودستورداد که افراد این گروهها با بستن پارچۀ سیاه برروی چهرۀ خود، درسپیده دم هرروزبه املاک ثروتمندانی که مخالف آزادیخواهان ویا ازاتباع روسیه بودند، حمله کنند، وبا گرفتن پول واسلحه هرقدرمی توانند برتعداد نفرات خود بیفزایند»(3) ـــ اسماعيل رائين، قيام جنگل، تهران، جاويدان، 1357، ص 44.( 19 – 17 )
مرام اهداف نهضت جنگل
«هدف جنگلی ها در سنوات اولیه عبارت ازمشتی الفاظ وعبارات شیوا، حاوی افکارواندیشه های اجتماعی وسیاسی واقتصادی نبود بلکه به تبعیت ازشرایط عمومی روز، باین چند کلمه خلاصه می شد: اخراج نیروهای بیگانه – برقراری امنیت و رفع بیعدالتی – مبارزه با خود کامگی و استبداد .
آنچه خود جنگلی ها دربارۀ ایدئولوژی خود بیان کرده اند چنین است: ما قبل ازهرچیز طرفداراستقلال مملکت ایرانیم، استقلالی بتمام معنی کلمه یعنی بدون اندک مداخلۀ هیچ دولت اجنبی – اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هرچه برسرایران آمده ازفساد تشکیلات است.
ما طرفداریگانگی عموم مسلمانانیم، این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت بهم صدائی کرده و خواستارمساعدتیم.
معهذا درکنگرۀ منعقد درکما به سال 1299 شمسی روش اجتماعیون را انتخاب ومشی آیندۀ جنگل روی مقررات مدونی به مبنای اصول « سوسیالیزیم» بنیاد نهاده شد.
درکادررهبری جنگل افراد ورزیدۀ ...... که وارد به سیاست جهانی باشند کمتردیده می شد حتی خود میرزا به طوریکه قبلاگفته ایم یک مرد دینی بیش نبود که همه مظاهرانقلاب را از دریچه دیانت می نگریست درحالیکه پیروزی یک شطرنج بازمستلزم احاطه و آگاهیش به تمام حرکات ونقشه های حریف است و بگفتۀ شوپنهاور: « حوادث و پیش آمدها به تنهائی باعث خوشبختی و یا بدبختی نمی شوند بلکه طرزعکس العمل ما درمقابل حوادث است که احساسات خوب و بد ایجاد می کنند.
جنگلیها به استثناء یک عدۀ معدود که ازفلسفۀ انقلاب وطرز توسعه و تکامل وبه ثمررسیدنش اطلاع داشته اند بقیه عبارت بودند ازمشتی کاسب وزارع وخرده مالک و روشنفکر و پیشه ورکه به کلی از امورسیاسی ونقشه های جنگی واستراتژیکی بی بهره بوده اند ودرعوض تعلیمات نظامی وسیاست،   بدن، روح وقلبشان ازمحبت بهم نوع ومهین پرستی جلا و درخشندگی داشت.
می توان گفت صفت ممیزه جنگلیها، همت، شجاعت وجانبازی بود.
اینان درنخستین سالهای قیام با چوب و چماق و داس و تبر و تعدادی سلاح کهنه به جنگ دشمن می رفتند و معتقد بودند که همین وسایل ناچیز با مقداری عشق و ایمان بوطن و معتقدات مذهبی برای غلبه به خصم کافی است معهذا وقتی توانستند عملیات انقلابی را شروع کنند که در راه حمام سربازان روسی حمله ورشده مقداری تفنگ و مهمات جنگی بدست آوردند.
مجاهدین اولیۀ جنگل به نیازمندی های زندگی توجهی نداشتند و به چیزی جز دریافت اسلحه فکر نمی کردند. تنها اندیشه شان این بود که چگونه می توانند به آزادی خدمت کنند و درتأمین آسایش هموطنانشان بکوشند.
داوطلبان عضویت جنگل می بایست علاوه برنداشتن سوء شهرت، سوگند وفاداری یاد کنند، و خدا و وجدان را بشهادت بطلبند چه، توهم اینکه پای افراد بی شخصیت بداخل جنگل بازشود و پیش روی هایشان را با کارشکنی ها متوقف سازد زیاد بود.
نفاق و خودخواهی که از خصایص مسلم شرقی ها (خصوصیاتی عارضی انسانی) است ایجاب می کرد که مطامع احتمالی کوته نظران با زنجیرآهنین « سوگند» مقید گردد ومنافع فرد درمقابل مصالح اجتماع مهارشود.
حصول اعتماد بوسیله ادای «سوگند» مادام که شرط بدوی قبول داوطلب شناخته میشد جنگل ازشر بداندیشان مصونیت داشت. ازآن زمان که دررعایت این سنت اهمال رفت وشعارصوفی منشانۀ « هر که خواهد گوبیا» مدارعمل واقع شد وعناصر پلید توانستند خود را بصف یاران موافق جا بزنند صفوف متحد جنگلیها درهم شکست وجدائی درمیان سران افتاد و بطوریکه خواهیم دید درچند موقع باریک و حساس که جنگل میرفت ازنتایج زحمات و فداکاری های گذشته اش برخوردار شود نه تنها برنامه های آینده دفعتاً متوقف ماند بلکه کارهای انجام یافته نیز خنثی گشت.
تصادفاً اهم وقایع جنگل مقارن بازمانی است که از طرف عمال بیگانه ومخالفین نهضت آزادی ایران، تخم نفاق و دو گانگی افشانده شده و یک پارچگی جنگلیها را برهم زده است مثلاً یکی ازداستانهای قابل توجه به زمانی تعلق دارد که یکی ازهمین افراد منافق همچون « گربۀ عبید زاکانی » بلباس زهد و تقوی درآمد وچنین وانمود ساخت که مردی عاشق پیشه وآزاد منش است که بمنویات جنگلیها مجذوب شده وبرای پیشرفت همان منویات حاضربه همه گونه همکاری است وحتی گاهی مسافت بین «کسما» مقرفرماندهی حاجی احمد کسمائی وگوراب زرمخ «مرکزکارمیرزا کوچک » را پیاده طی می کرد لیکن فعالیت نهانیش مصروف این کاربود که دو زعیم جنگل را به یکدیگر ظنین کند ودرمقایل یکدیگر وا دارد. چه، از یک طرف برای حاجی احمد پول می فرستاد و بلافاصله پرداخت وجه را بر اثر فشار کسما باضافه شاخ و برگهای شاعرانه به میرزا گزارش میداد. گاهی بعکس، ازمراجعۀ میرزا جهت وصول حقوق نفرات بکسما شکایت میکرد. نتیجه آنکه با این تمهیدات مزورانه، این دو رهبرساده لوح را برابر یکدیگر وامیداشت. این مرد مرموز شعبده باز رضا افشار رئیس دارائی گیلان بود. نظیراین وقایع را در کشورمان زیاد دیده ایم ایادی وعمال بیگانه با سیرت ها و... وصورتهای حق به جانب بهمۀ شئون مملکت اعم ازسیاست واقتصاد وفرهنگ حتی درنهضت های اجتماعی رخنه می کردند وبا بند وبست های نهانی بدسته بندی وانشعاب ودسیسه و ایجاد اختلاف می پرداختند واین اصل کلی سیاست بیگانه را که عبارت از« جدائی انداز وحکومت کن» را بمرحله اجرا درمی آوردند.»
«... جنگلیها مصمم بودند مادام که بهدفشان نرسیده وموفق به اخراج نیروی بیگانه نشده اند به آرایش سر وصورت نپردازند وبنابراین درطول مدت اقامت درجنگل، آنها را بشکل مخلوقات ما قبل تاریخ و هیاکلی ... و رعب آوردرآورده بود که هرزمان نامی ازآنها برده می شد موجودی درذهن تجسم می یافت ... خشن با ابروان پرپشت وسینه های گشاد وچشمانی ازحدقه بیرون جسته وقیافه های عبوس و خشمناک که ریش های رستمیشان محاذی ناف رسیده وگیسوان انبوه وژولیده شان تا شانه ها فروهشته است. کلاه نمدی سیاه برسرویک نیم تنۀ ضخیم پیشمین چوخا) برتن وکفشی ازچرم گاومیش (چموش)‌به پا و کوله‌باری سنگین به پشت وچماقی ازچوب ازگیل درمشت - یک تفنگ ورندل یا حسن موسی به دوش- یک داس یا دهره آویخته به کمر و چند قطار فشنگ حمایل، که بر روی هم داستان اساطیر و پهلوانان افسانه ای را زنده می کردند. این وضع تا زمانیکه هنوز مسئلۀ تشکیلات نظامی مطرح نشده وجنگلیها دردایرۀ محدودی ازقدرت میزیستند ادامه داشت.
ازاین پس که کارنهضت بالا گرفت وافسران تعلیم یافته وآشنا بفنون نظام بخدمت جنگل درآمدند در وضع وترکیب نفرات نیزتغییراتی بروزنمود وبه فرم نظامیان متشکل شدند. معهذا جمعی ازجنگلیان قدیم بهمان لباس وهیأت پیشین باقی ماندند چه به نظرآنها توسعه وتکامل فعلی، انحراف ازعهد و میثاق گذشته را ایجاب نمی نمود. خود میرزا از کسانی بود که قیافه جنگلی را با ریش وگیسوان وکلاه بوقی نمدی و چموش ولایتی درتمام مدت نهضت حتی درموقعی که گرایش بسوی انقلاب سرخ پیش آمد رها نکرد...»
«... نهضت جنگل نیزازمخاصمت با قوای روس وانگلیس ومقابله با دولت ایران وسازش با نیروی سرخ هدفی جزطرد مداخلات نا مشروع وخانه تکانی و برانداختن کاح ستم ونیل به حقوق ملی و ساختن یک ایران آزاد و آباد (مسلماً و بطور حتم ) نداشته است جنگل می خواست همانطور که مشروطیت با انقلاب بدست آمد و زمامش بعداً بکف عمال استبداد افتاد و آثارش خنثی گردید اکنون که درحال مردن و خفه شدن است دوباره با انقلاب تجدید حیات نماید وبا این وصف اسناد صفت« تلون» ویا«یاغیگری » ویا « راهزنی » به آنها، مقرون بانصاف نیست چه آنکه ستیزبا بیگانگان متجاوز ومقاومت درمقابل زمامداران وطن فروش(نظیرحکومت وثوق الدوله وقرارداد 1919) وعدم اطاعت ازاعمال غیرقانونی آنان واعتراض به عملیات خائنانه نه تنها یاغیگری نیست بلکه نوعی دفاع ازحق محسوب می شود. مشی سیاسی وهدف اصلی جنگلیها را باید از روی مرامنامه ای که از آنها باقی مانده و بشرح زیر است شناخت:

مرامنامۀ نهضت جنگل
متن زير، مرامنامۀ ياران جنگل برای تشکيل حکومت بوده است:
آسايش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نيست مگر به تحصيل آزادی حقيقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در طول زندگانی و حاکميت اکثريت به واسطه منتخبين ملت پيشرفت اين مقاصد را فرقه «اجتماعيون» به موارد ذيل تعقيب می‌نمايند:
ماده اول:
1- حکومت عامه و قواي عاليه در دست نمايندگان ملت جمع خواهد شد.
2- قوا در مقابل منتخبين مسئول بوده و تعيين آنها از مختصات نمايندگان متناوب ملت می‌باشد.
3- کليۀ افراد بدون فرق نژاد و مذهب ازحقوق مدنيه به طور مساوی بهره‌مند خواهند بود.
4- آزادی تامه افراد انسان در استفادۀ کامل از قواي طبيعی خود.
5- الغاي کليۀ شئون وامتيازات.
مادۀ دوم-حقوق مدنيه:
6- مصونيت شخص و مسکن از هرنوع تعرض و حريّت اقامت و مسافرت.
7- آزادی فکر، عقيده، اجتماعات، مطبوعات، کار، کلام، تعطيل.
8- هريک از افراد ملت که به سن شصت‌سالگی برسد از طرف حکومت حقوق متقاعد خواهد گرفت و در مقابل آن ترويج ادبيات و اصلاح اخلاق جماعت را عهده‌دار خواهد بود.
9- تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی.
مادۀ سوم-انتخابات:
10- انتخابات بايد عمومی و متناسب و مساوی و مستقيم باشد.
11- هريک از افراد 18ساله حق انتخاب کردن و24 ساله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا هستند.
مادۀ چهارم-اقتصاد:
12- منابع ثروت از قبيل خالصجات، رودخانه‌ها، مراتع، جنگل‌ها، درياها، معادن، طرق و شوارع و کارخانجات جزء علاقۀ عمومی است.
13- مالکيت اراضی با ملاحظۀ تامين معيشت عمومی تا حدی تصديق می شود که حاصل آن عايد توليد کننده شود.
14- ممنوع بودن انحصارواحتکارارزاق و سرمايه.
15- تبديل ماليات‌های غير مستقيم به مستقيم تدريجا.
مادۀ پنجم-معارف، روحانيت، اوقاف:
16 - تعليمات ابتدايي برای کليۀ اطفال مجانی و اجباری است.
17- تحصيلات متوسطه وعاليه برای اطفاليکه استعداد داشته باشند مجانی و حتمی است.
تبصره- محصلين در انتخاب هر فنی از فنون آزادند.
18- انفکاک روحانيت از امور سياسی و معاشی.
19- ديانت چون از عواطف قلبيه است بايد مصون از تعرض باشد.
20- ضبط و ادارۀ کل اوقاف در دست عامه و تخصيص عوايد آن‌ها به مصارف عمومی و امور خيريه و صحيه و تاسيس کتابخانه‌های عمومی.
مادۀ ششم-قضاوت:
21- قضاوت بايد سريع، ساده و مجانی باشد.
22- تبديل تنبيهات به اصول تکديری.
23- حبس مقصرين به اعمال شاقه بايد به مدرسه و دار التربيه اخلاقی تبديل شود.
مادۀ هفتم-دفاع:
- 24 ورزش و مشق نظامی برای مدارس ابتدايي و متوسطه اجباری است.
25- برای تحصيل فنون نظام، مدارس عاليه تاسيس خواهد شد.
26- در مقابل تهاجمات ضد اصولی اجتماعی و تجاوزات کشورسِتانی، دفاع از وظايف عمومی و اجباری است.
مادۀ هشتم-کار:
27 - ممنوع بودن کار و مزدوری برای اطفالی که سنشان به 14 نرسيده‌است.
28- برانداختن اصول بيکاری ومفتخواری به وسيلۀ ايجاد موسسات و تشکيلاتی که توليد کاروشغل مي‌نمايند.
29- ايجاد وتکثير کارخانجات با رعايت حفظ ‌الصحۀ کارگران.
30- تجديد ساعات کار در شبانه روز تنها به هشت ساعت - استراحت عمومی و اجباری در هفته يک‌روز.
مادۀ نهم- حفظ ‌الصحه:
31 - تاسيس دارالعجزه و مريض‌خانه‌های عمومی و مجانی.
32- رعايت نظافت و حفظ‌الصحه در مجامع و منازل و مطبخ‌ها و کارخانجات وغيره.
33- انتشار قوانين صحی در بين عامه.
34- جلوگيری از امراض مسريه و مسکرات- منع استعمال افيون و ساير مواد مخدره. ( 4 )
منبع: سردار جنگل، ابراهيم فخرايی، (صص 58 – 51 )
انتشار نشریۀ جنگل
انتشارنشریۀ جنگل در روز یکشنبه 19 شعبان 1335 هجری مطابق 20 جوزا(خرداد)1296 شمسی و برابر با 10 ژوئن 1917 درهشت صفحه به قطع 22×35 سانتی متربا چاپ سنگی درکسما چاپ ودر اختیارمردم قرارمی گرفت. درسرکلیشۀ صفحه اول، این شعاربه چشم می خورد: این روزنامه فقط نگهبان حقوق ایرانیان ومنورافکاراسلامیان است. هفته نامۀ جنگل درطول مدت دوسال فعالیت خود، درسالهای ۱۳۳۵-۱۳۳۶ ه.ق در۳۵ شماره، ۳۱ شماره در سال اول و ۴ شماره در سال دوم انتشار یافت. سردبیری ومدیریت آن ازشمارۀ نخست با میرزا غلامحسین کسمایی(نویدی) برادرزاده حاج احمد بود،اما ازشمارۀ دوم مدیرمسوولی آن بنا به تصمیم کمیتۀ اتحاد اسلام، به مجاهد معروف صدرمشروطه و نهضت جنگل، میرزا حسین خان کسمایی واگذارشد. چند شماره را نیز حسین خان کسمایی، که ازمجاهدان معروف جنگل بود، سرپرستی کرد وسپس مدیریت آن را دوباره به غلامحسین کسمائی سپرد.
« جنگل که حتی در پایتخت طرفدارانی داشت وعموماً خط مشروطه خواهی را تبلیغ می کرد، دفاع ازحقوق انسان ها و اطاعت از قانون را سرلوحۀ هدف های خود قرارداد وخواستاراصلاحات بدون ارائۀ تعریف مشخصی از آن شد و اظهارامیدواری کرد که انتخابات دوره چهارم مجلس بدون تقلب وبی نظمی برگزارشود. ایرانیان دیگرفریب نخواهند خورد وآلت دست« خائنان» که باید« بلافاصله مجازات شوند.»، نخواهند شد. مردم « شبانان درستکار» را جایگزین حکام ستمگرخواهند کرد، و فقط دولتی که اصلاحات را به اجرا گذارد، امرش مطاع خواهد بود. جنگل، متن پیامی را که رهبران اتحاد اسلام برای شاه فرستادند و در آن به وی اطمینان دادند که تاج وتخت ایران را حفظ خواهند کرد، به چاپ رساند. جنگل درمقاله ای تحت عنوان «آنچه جنگلیان می خواهند» مسئله را به سادگی تمام مطرح کرد:1 ) ایران به ایرانیان تعلق دارد؛ 2 ) سلطۀ خارجی باید پایان یابد؛ 3 ) اصلاحات باید بدون دخالت خارجی تحقق یابد؛4) «تاج وتخت باستانی ایران» باید به «احمد شاه حامی آزادی «تعلق گیرد و «قلمرواقتداروی باید همچون امپراتوری بزرگ گذشتۀ ایران باشد«؛ 5 ) کابینل دولت (به رهبری «آزادیخواهان » مشروطه خواه ) نه فقط باید به سرعت همۀ زیانهای ناشی ازپیشنیان فرومایه خود را رفع کند، بلکه برای رفاه آتی ملت بکوشد؛ 6) مجلس باید بازگشایی شود؛7 ) اسلام باید درمقابل خطرانگلیس مورد حمایت قرار گیرد؛8 ) خائنان باید مجازات شوند. این هفته نامه یکبار دیگرتأکید ورزید که جنگلیان هدف دیگری، جزاینها ندارند و زمانی سلاح خود را برزمین خواهند نهاد که مردم ایران زیرسیطرۀ خارجی وستم دشمنان داخلی نباشند.
ازآنجا که رویدادهای جهانی برسیاست ایران در روزگارنو تأثیر پردامنه ای داشت، جنگلیان طبعاً به وضعیت جدید واکنش نشان دادند. از اینرو، پس ازانقلاب اکتبر، که نگرش انگلیس را سخت تر و اشتهای آن را برای سلطه برجهان بیشترکرد، موضع جنگلیان درمقابل دولت تهران تغییر یافت. پس از انقلاب، جنگل انتصاب عین الدولۀ خود کام به صدارت ازسوی شاه را به باد حمله گرفت ونوشت که این نتیجۀ دسیسه های انگلیس بود که می خواست از شر وزرای « میهن دوست » خلاص شود تا بتواند با وزرای فاسدی همچون وثوق و قوام که با رشوه و خیانت ثروتمند شده بودند، کنار آید. این نشریه تشکیل شورای مشورتی سلطنت را که در بین اعضای آن حتی یک سیاستمدار پیدا نمی شد، یک سره مردود دانست.
همین نگرش در« اعلامیۀ مرکز فدائیان برای استقلال ایران» که ظاهراً کارخود جنگلیان بود، بازتاب یافت. این مرکز، که بی تردید متأثراز رویدادهای روسیه بود، خواست های زیررا عنوان کرد:
1 ) انتصاب یک هیئت وزیران جوان، با شهامت و لایق.
2 – آزادی فوری کسانی که به عنوان اعضای « کمیتۀ مجازات » دستگیرشده بودند؛
3 ) تشکیل نهادی برای خدمت به تهیدستان با یک سرمایۀ موقوفۀ چند میلیون ریالی، که بودجۀ آن از مصادرۀ اموال ثروتمندان ودرآمد موقوفه های مذهبی تأمین می شد؛
4 ) مصادرۀ همۀ انبارهای محتکران بدون پرداخت ؛5) ساختن مدرسه برای بیسوادان با بودجۀ ثروتمندان وموقوفه های مذهبی؛6 ) تشکیل وزارت دادگستری، و دادگاه هایی برای محاکمۀ مقامات و وزرای فاسد؛7 ) ممنوعیت کامل مصرف مشروبات الکلی؛ 8 ) تقویت وگسترش نیروی ژاندارمری و پلیس ملی برای حفظ امنیت داخلی؛ 9) پرداخت وام به دهقانان برای خرید زمین؛10) احداث راه آهن؛11) اعلام برابری همۀ ملیت ها( مذهبی؟ اقلیت های قومی ایران؟)12 ) برچیدن القاب اشرافی؛ 13) برچیدن همۀ انواع حق قضاوت کنسولی اعطایی به قدرت های خارجی.
رهبران اتحاد اسلام درنامه ای خطاب به احمد شاه، درخواست های خود برای اصلاحات وبازسازی ویرانی های کشوررا تکرارکردند. « تاج وتخت باستانی ایران» وقلمروسلطنت به بازیچۀ دست انگلیسیان تبدیل شده است؛ ومالیۀ کشور، « این ثمرۀ کاردهقانان فقیر»، درکنترل مشتی بدخواه قراردارد، واین درحالی است که قحطی درکشوربیداد می کند ومردم بیش ازهرزمان دیگرنا امید هستند وآنان به نام مردم ستمدیدۀ ایران ازاعلیحضرت همایونی می خواهند که با دخالت خارجی مخالف، اصلاحات را آغاز و مجلس را بازگشایی کند.
جنگلیان که هنوزساده لوحانه امیدواربودند که وی صرفاً ازاوضاع بی اطلاع بود. « هرگزنخواهیم پذیرفت که شخص شاه از اوضاع کنونی کشور آگاه باشد، چه، درصورت فرو پاشی کشور، شاه که وابستگی بیشتری از دهقانان دارد، در نتیجه بیش از آنان درمعرض خطرقرار خواهد گرفت.»
آنان در پایان این یادداشت متین هشدار دادند که درباریان مردم را از شاه دور و جدانگاه داشته بودند. اما جنگلیان با روشن شدن حقایق و پس از رویارویی های نظامی با انگلیسیان درتابستان 1297 (1918) ایمان خود را به شاه، اگر نه سلطنت، ازدست دادند وازحق مردم دربرکناری شاه همچون در فرانسه وروسیه، یا حتی در ایران که جد پدری احمد شاه (ناصرالدین شاه) در1297( 1896 ) با گلوله ازسرراه برداشته شد، سخن به میان آوردند.
هرچند نشریۀ جنگل در ولایتی نسبتاً دوردست منتشرمی شد؛ اطلاعات بالنسبه جامعی ازسیاست جهان داشت. جنگل به ایرانیان می گفت که نتیجۀ جنگ بزرگ هرچه باشد نباید انتظارتغییرات مهمی در مصائب و نگون بختی خود را داشته باشند. مگر آنکه به پاخیزند و از« حرکت تاریخی » شاه دفاع کنند و«گذشتۀ شکوهمند » خود را بازگردانند. جنگل در پاسخ به اتهامات مرتجعان درتهران، اعلام کرد که اتحاد اسلام همیشه به قوانین مجلس ونیزقوانین مدنی ونظامی کشوراحترام می گذاشت وافزود که جنگلیان با جمع آوری مالیات هرگز قوانین ایران را نقض نکرده بودند.
این روزنامه با متهم کردن سپهدار، وزیرکشورو زمین دار قدرتمند گیلانی به اعمال فشار و دسیسه چینی علیه جنگلیان دردو سال گذشته قدرت میرزا را به یاد وی آورد، که به نوشتۀ روزنامۀ قفقازی ینی اقبال، با برانگیختن مردم سقوط کابینه ها در تهران را باعث شده بود. روزنامه به نکوهش کسانی پرداخت که این« سربازشجاع اسلام و ایران» را به تمسخرمی گرفتند، که تنها دغدغه اش«دفاع ازبنیادهای مذهبی و تمامیت ارضی کشور » بود. از اینرو، طبیعی بود که جنگلیان به ستایش از دولت « مردمی » علاء الدوله بپردازند که ازسیاسیون « میهن دوست» همچون مستوفی و مشیرالدوله در ترکیب کابینۀ خود بهره گرفته بود. این روزنامه چشم انتظارروزی بود که شورا توسط مردان «درستکار و قابل اعتماد و میهن دوست » همچون آنان اداره شود، نه خائنانی همچون سپهسالار که در24 مرداد 1295 ( 14 اوت 1916 ) ایران را درقید و بند نظامی و مالی متفقین انگلیسی و روسی گرفتارکرد.
نشریۀ جنگل با نقل شکست سیاست حزبی درمجلس دوم، سیاستمداران نالایق اما خوش نیتی را به باد تمسخرگرفت که با تشکیل جلسات کوچک حزبی دربسته هم خود را صرف منافع عمومی و اصول اقتصادی آرمانخواهانه می کردند و با این حال از اجرای طرح های خود ناتوان بودند. این سیاستمداران درتوهم توفیق مردم ایران در دگرگونی یک رژیم استبدادی به مشروطه، به دنبال گمراه کردن دیگران بودند. این روزنامه خواستارعمل و نه حرف بر پایۀ تأمل بود یک شمارۀ دیگر روزنامه به تجزیه وتحلیل احزاب سیاسی جدیدی پرداخت که با اسامی دهان پرکنی همچون «دموکرات»، « سوسیالیست» و « کارگران » مثل قارچ درپایتخت می روییدند و شمار اعضای آنها از300 تن بیشترنبود، که عمدتاً در زمرۀ نخبگان فاسد پیشین بودند وهدفی جز پیشبرد منافع شخصی خود نداشتند.
سپس، نشریۀ جنگل فساد دولتی را به باد حمله گرفت. نگون بختی مردم، ویرانی کشوروسلطۀ یک قرنی قدرتهای خارجی نتیجۀ بی توجهی رهبران به قانون، احساسات میهنی و رویکرد علمی به ادارۀ امورکشور و - مهم ترازهمه – کنار نهادن حرمت اخلاقی است. این آخری تنها عاملی بود که ریشۀ همه بیماریهای یاران در میان نخبگان و نیزمردم را تشکیل می داد. در سطح بین المللی، جنگلیان به هنگام کاهش سیطرۀ روسیان بر دربار و دولت ایران، به نحو فزاینده ای نگران نفوذ روبه رشد انگلیس بودند. آنان با اعلام این که انگلیس دشمن شماره یک ایران بود، به مداخلۀ آن در امور ایران، به ویژه نقش آن در شکل دادن وکنترل کردن یگان تفنگداران جنوب ایران، اعتراض داشتند. آنان می پرسیدند، دولت مرکزی در بارۀ نیروی نظامی ای که تهدید علیه حاکمیت ایران بودچه می کرد؟ طی یکی از اعلامیه های اتحاد اسلام، علیه طرح بسط یگان تفنگداران جنوب به دیگر بخش های کشور، به مردم و ایلات جنوب کشور هشدار داده شد.
در حالی که دولت تهران کاملاً تحت کنترل انگلیس در آمده بود، جنگلیان به این نتیجه رسیدند که دولت ایران شناسایی دولت لنین را « از مخالفت آن با منافع لندن » به تعویق انداخته بود. به همین دلیل بود که « بزرگان کشورراضی نمی شدند» نیروهای تزاری به رغم تمایل به بازگشت به میهن خود، ازایران خارج شوند. جنگل همچنین به «محاصرۀ » آرامگاه حضرت علی درنجف توسط نیروهای انگلیسی اعتراض کرد وازمسلمانان آرامگاه حضرت علی در نجف توسط نیروهای انگلیسی اعتراض کرد و ازمسلمانان خواست که در راه احقاق حق خود بمیرند، زیرا « اکنون حق تان برای زندگی نفی شده است و به زودی روزی خواهد رسید که نه ایمان و نه شرف برایتان خواهد ماند» و ملتمسانه گفت، « شرم بر شما باد ای اشراف، رنجبران، کارگران، ایلات! زیرا انگلیس نه فقط کشورتان را می بلعد بلکه به مقدسات مذهبی تان نیز اهانت می کند.»
برنامۀ جنگلیان برآن دسته ازشکاکان مذهبی که از لحاظ اجتماعی متعهد به پیشرفت، استقلال و آزادی بودند، چه تأثیری داشت؟ همه راضی نبودند. واساکنی در 1298 ( 1919) تردید داشت که کسی بداند خواستۀ جنبش چه بود، حتی نه کوچک خان ونه خود جنبش جنگل برنامۀ منسجمی داشت. با داوری از موضع واساکنی، ایرانیان غیرمسلمان معدودی نسبت به برنامۀ سیاسی جنگلیان متقاعد شده بودند.( 5 ) ( صص 101 - 97)
فخرائی می نویسد: وقایعی که اکنون آماده بیانش هستیم مقارن با زمانی آغازمی شود که نیروی تحت فرماندهی ژانرال برانف افسرتزاری روس از اولین نقطۀ سرحدی ایران ( بندر پهلوی ) تا حدود «همدان» درمقابل آلمانیها وعثمانیها گسترش یافته و جنگ جهانگیر بمنتها درجۀ شدت و حدّت رسیده است. ژنرال قونسول روس افسینکوف که فرماندار مطلق گیلان است از اینکه عده ای معدود درجنگل پدید آمده و اسلحه بدست گرفته اند ناراحت است و از فرماندار گیلان حشمت الدوله(**) تقاضا می کند این فتنه را بخواباند زیرا از آن بیم دارد که آتش جای خود را باز و بنقاط دیگر سرایت کند وهمین عدۀ معدود به پشت جبهۀ روسها حمله ورشوند و سلاح و مهماتشان را تصرف کنند.
این نارحتی وتشویش خاطردرحقیقت به جا بود زیرا جنگلی ها ازشبیخون زدن بنقاط سوق الجیشی دریغ نداشتند و حتی یکبار یکی از اهل « کلهر» را که دراسارت روس ها بسرمی برد نجات دادند وبا این کیفیت هرگونه ضربتی به قوای روس جا داشت که آنها را وحشت زده و ناراحت کند.
کسانی هم ازمردم ثروتمند گیلان که تکیه گاهشان قدرت دولت امپراطوری بود خواب های پریشان میدیدند و از پیدا شدن چند مرد مسلح که نامشان« جنگلی » است وبطورمستقیم منافعشان را درمعرض خطرقرارداده اند عزا گرفته و روحیۀخود را باخته بودند.
درآب وهوای ایران خاصیتی است که (اکثریت) رجال و زمامدارانش مادام که در راه اجراء تمایلات وهوی وهوس های بیحد وحصرشان بمانعی برنخورند هریک موجودی برگزیده وممتاز و واجد فضایل وهنرهای بسیارند حتی از فرزانگی وشجاعت وعلوطبع وبزرگواری ومردانگی خویش حاضرند داستانهای بسیارطویل وشگفت آوربسرایند لیکن همینکه دورۀ آزمایش فرا رسید همچون«پهلوانان گلستان سعدی» حتی ازسایۀ خویش نیزرم برمیدارند.
شاید بهمین جهات بود که عده ای ازمالکین طراز اول رشت وطبقات متنفذ دیگر درمحضر فرماندار داد سخن داده بمنظور دفع سریع جنگلی ها ابتدا به تشویش و بعد به التماس وتضرع متوسل شدند اما حشمت الدوله که مردی مجرب و دنیا دیده بود از تلقینات تحریک آمیزشان زیاد گرم نشد و برای آنکه جمع بین حقین نموده ترک اولائی از او سرنزده باشد دستور داد رئیس شهر این وقت کاپیتان محمود خان(متین) همراه عده ای پلیس سوار به منظور بازرسی و یافتن محل اجتماع جنگلی ها بروند ومشاهداتشان را بیدرنگ گزارش دهند ضمنا برای دفع شرمقدور و سد راه لجاج و بهانه های احتمالی روسها بقونسولگری اعلام کرد یک افسرفهمیده را همراه عدۀ مزبوربعنوان « ناظر» بفرستد.
قونسول روس باغدانف نام را همراه این عده گسیل داشت و اینان از پل« چمارسرا» که غربی ترین نقطه شهراست بازرسی را آغاز و درمسیرمأموریت خود بترتیب قراء«عینک – صفه سر– احمد گوراب - آتشکا – پسیخان – نشامندان – کلاشم وجمعه بازار» را که دریک خط طولی واقفند پیموده وهمۀ نقاط اصلی وفرعی را زیرنظرمی گیرند لیکن با همۀ بازرسیهای دقیق دلائلی ازاجتماع جنگلیهای مسلح بدست نمی آورند و این بدان معنی است که مردم گیلان اعم ازشهری ودهقانان از تعدیات وارده بخود در طول یکمدت متمادی خاطرات بدی بیاد داشته و بدین جهت حاضرنبودند محل اجتماعشان را نشان دهند و حتی وجود افراد مسلح را تصدیق نمایند.
بدین قرارهدف آنها ازهدف جنگلیها جدا نبود و درحقیقت افکارعامه ای بمعنای حقیقی خود وجود داشت که این بازرسیها وسخت گیری ها را از پیش محکوم می ساخت وهمین افکارعمومی بود که یک زمان به نشان دادن عکس العمکل ابرازمی شد و درمواقع دیگربا مقاومت های منفی روبرو میگردید.
نتیجه آنکه مأمورین اعزامی فرماندار، مأیوس شدند و پس از یأس از یافتن کانون اجتماع جنگلیها یکعده پلیس سوار را همراه مأمورین تأمینات (آگاهی) درقریه پسیخان (6 کیلومتری رشت) بمراقبت ایاب وذهاب عابرین گماشته تا هرکس را که مظنون تشخیص دادند دستگیر و بازداشت نمایند وخود بدون اخذ هیچگونه نتیجه ای برشت بازگشتند.
قونسول روس ازمطالعه این گزارش که « رفتیم و چیزی ندیدیم » به حسب ظاهر دچارسوء ظن نمی شود زیرا نماینده اش همراه بود اما نگرانی از درونش محونمی شد زیرا اطلاع صحیح داشت که کانون   خطرناکی بزیان ارتش امپراطوری تکوین یافته است و لذا از اقدام فرماندار و گماشتن پلیس های مسلح در پسیخان خاطرش آرام نگرفت و توصیه نمود که عبدالرزاق شفتی را که مردی متنفذ وبا قدرت است به حکومت فومنات منصوب نمایند.( 6 )
عبدالرزاق مردی بود بلند قد، چاق، چهارشانه که ازخوانین سرشناس شفت وهیکلی قوی وقهرمانانه داشت. از آنجائیکه درملاقات با قونسول روس، بوی گفته بود که دروکردن چند بوته علف هرزه وقلع وقمع مشتی بی سروبی پا کارسادۀ پیش پا افتاده است که از نظر او حتی بقدر قورت دادن یک انجیر رسیده اهمیت ندارد لذا اظهاراتش مورد توجه قرار گرفته بود.
عبدالرزاق به نیابت حکومت فومنات اعزام شد و اعتبار کافی برای عملیاتی که ازاو انتظار می رفت دراختیارش قرار گرفت. نامبرده پیش ازجلوس به مسند قدرت بمنظور نشان دادن لیاقت وکاردانی خویش عده ای از زارعین شفت و رعایای گالش خود را مسلح نموده آهنگ پسیخان نمود وهمه جا ببازرسی پرداخته محل تجمع جنگلیها را جویا شد تا آنکه به محلی موسوم به داوساز که به فاصلۀ کمی از« پسیخان» واقع است رسید. جنگلیها با آنکه تعدادشان کم بود ( تقریباً 17 نفر) لیکن همۀ نقاط فومنات و اطراف رشت را عملاً زیر نفوذ معنویشان داشتند چه، دهقانان و کشاورزان بمجرد احساس کمترین خطر، حتی زودتراز تلفون و تلگراف، جنگلیها را متوجه می ساختند و آنها به اقتضای حال وشرایط و امکانات موجود اقدام باجراء نقشه و تاکتیک جنگلی خود نموده و یا اگر هوا پس بود آنرا ترک می کردند و با این مقدمه عبدالرزاق پیش از آنکه علف های هرزه را با داس قدرت درو کند جنگلیها بسروقتش رسیدند و در جنگی که فیمابینشان در گرفت « اسمعیل » نام یکی از همراهانش که به شجاعت شهرت داشت با یحیی خان طارمی « دهدار تکرم» وعموی عبدالرزاق کشته شدند و«غلامحسین » نام با چند نفر اسیر گردیدند و خود عبدالرزاق با بقیۀ همراهانش گریخت و بدین طریق اولین تماس جنگلیها با مخالفینشان بشرح مذکور بالا پایان یافت.
خبرشکست عبدالرزاق بسرعت درهمۀ نقاط گیلان پیچید وپرستیژجنگلیها را کمی بالا برد و باعث شد که مردم رشت ولاهیجان ونقاط دیگرگیلان با زحمات بسیار، خود را به جنگل رسانیده اظهار خدمتگزاری کنند و در عداد داو طلبان انقلابی درآیند. (7 ) ( صص – 67 – 63 )
 توضیحات و مآخذ:
1 ـــ ملك‏الشعراي بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران تا انقراض قاجاريه، تهران، اميركبير، چ چهارم، 1371، جلد اول، ص 167.
2 ـــ ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل» ، انتشارات امیرکبیر، تهران - 1344، ص - 464 به نقل از يحيي ديوسالار(مجله ارمغان شماره های 5 و 6 سال 1344 زیر عنوان اتحاد اسلام و پیداش جنگل بامضاء یحیی دویسالار)
3 ـــ اسماعيل رائين، قيام جنگل، تهران، جاويدان، 1357، ص 44.( 19 – 17 )
4 - ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل»  –صص 58 – 51
5 - * منبع: دکتر خسرو شاکری – "ميلاد زخم"‏‎ ‎يا "جنبش جنگل و جمهوري شوروي سوسياليستي ايران"- مترجم:‏‎ ‎شهريارخواجيان - ناشر:‏‎ ‎اختران - چاپ:‏ اول 86‏ 13 - صص 101 - 97
6- ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل»– صص 40 – 35
7 - همانجا - صص – 67 – 63
6 - اسنادی در رابطه با « تجسس‏های رئیس‏ وقت نظمیۀ رشت و نخستین درگیری جنگلی‏ها با عبدالرزاق شفتی حاکم وقت فومنات» را از کتاب « نهضت جنگل » به کوشش فتح الله کشاورز از میان اسناد موجود درخزانۀ سازمان اسناد ملی ایران که مربوط به نهضت جنگل جمع آوری کرده است را در اینجا می آورم:
* سند مربوط به وزارت داخله، اداره تشکیلات نظمیۀ ایران، نمرۀ 3233،مورخه 19 برج میزان‏ توشقان‏ئیل 1915/10/12(19 مهر 1294 هـ.ش)
حضور مبارک آقای رئیس و تشکیل ‏کنندۀ‏ نظمیۀ رشت و انزلی- دو ساعت قبل راپورت‏ تلگرافی عرض کرده‏ام حالا هم که ساعت 12 ظهردوازدهم اکتبر است بدین وسیله خاطر مبارک را مستحضر می‏نمایم که امنیت داخلۀ‏ رشت و انزلی به حالت اولیۀ خودش برقرار و امورات پیشرفت کامل دارد مسئلۀ عمده که قابل‏ عرض باشد رخ نداده و با کمال اهتمام مشغول‏ کار هستیم محترما اطلاعات ذیل را به حضرت‏ عالی می‏دهم:
1-دو روز قبل یکی دو نفر آدم مظنون را مأمورین حکومت جلیله از پسیخان گرفته به‏ شهر آورده بودند و به نظمیه دادند که توقیف و استنطاق شوند پس از چندین ورق استنطاق‏ بالاخره یک نفر از آنها دیروز اقراراتی کرد که از اقرارات او معلوم شد بصیر الرعایا تولمی و پسرش همدست با عدۀ جنگلی هستند ومخصوصا چند روز قبل خود بصیرالرعایا ازرشت برای حضرات پول برده است نوکر بصیرالرعایا نیز جلب به نظمیه شده به همین‏ ترتیب اقرار کرده خود بصیرالرعایا فعلا در توقیف حکومت است پسرش را هم مأمور از طرف حکومت رفته که گرفته بیاورد خود بصیرالرعایا را چند روز قبل از طرف‏ قونسولگری گرفته برده شرحی استنطاق کرده‏ بودند چیزی بروز نداده بود این استنطاقات‏ نظمیه که سوادش جوفا به نظر مبارک می‏رسد خیلی مستحسن و جالب نظر حکومت جلیله و قونسولگری شده مخصوصا محمود خان مفتش‏ تأمینات در این باب زحمت کشیده تا مسئله را کشف کرده هنوز خود بصیرالرعایا در نظمیه‏ استنطاق نشده وقتی که استنطاق شد اقرارات او را هم به حضرت عالی اطلاع خواهم داد.
2-از قرار اظهار نایب سوار برای زمستان‏ جل و نمد جهت اسبها لازم است و تهیه آنها در رشت ممکن نیست مقتضی است سی چهل‏ تخته جل و نمد در طهران و یا در قزوین تهیه‏ فرمائید که زودتر برسد و در موقع سردی هوا اسبها راحت باشند.
3- رستم نام که چندی قبل در باغ بزانوس‏ شبانه صادق نام را تیر زده و جلب به نظمیه و توقیف شد اکنون که صادق تیر خورده معالجه‏ شده و حالتش خوب شده رضایت‏نامه به کسان‏ رستم ضارب داده به ادارۀ مدعی العمومی نیز رضایت خودش را اظهار کرده و اقرارات اولیه خودش را که در نظمیه اظهار کرده تکذیب کرده‏ می‏گوید رستم عمدا مرا نزد بلکه از روی سهو و خطا زده است امروز کاغذی از مدعی العموم به‏ اداره رسیده می‏نویسد چون رستم سهوا صادق را زده است و برای انجام خودش این شهودا کرده‏ است بنابراین مدتی را که در توقیف مانده کافی‏ است خوب است او را مرخص نمائید برای‏ اطلاع خاطر مبارک عرض شد که هر طور امر فرمائید اطاعت شود.
[امضاء عبد الله خان سیف‏]
ادارۀ نظمیۀ رشت، سواد راپورت دایرۀ‏ تأمینات، بتاریخ 18 شهر میزان 1333 ق‏ (1294 ش)
مقام منیع محترم ریاست کل تشکیلات‏ نظمیۀ ایالتی گیلان دام اقباله- محترما خاطر مبارک را مستحضر می‏سازد درموضوع‏ تحقیقات بصیرالرعایا و نوکرهایش که از طرف‏ حکومت فرستاده شده بود امر فرموده بودید رسیدگی شود تحقیقات لازمه به عمل آمد. نوکر بصیرالرعایا حسین را تحت استنطاق آورده پس‏ از سیزده ورقه استنطاق انکاری اقرار نمود که در پانزده یوم قبل بصیرالرعایا شبانه آمد به طرف‏ هندوخاله یک شب در آنجا ماند صبح زود سوار اسب شده با یک خورجین پر پول همراه خود برداشته حرکت نموده شب مجددا مراجعت کرده‏ در منزل خودش به اخویش آقا حسین اظهار نموده که مقداری پول جهت میرزا کوچک خان‏ امروز من بردم به او دادم چون قونسول از من سه‏ روزه الزام گرفته که به شهر مراجعت نمایم از این‏ جهت دیگر وقت نداشته به شهر می‏روم هرچه‏ راپورت که از میرزا کوچک خان به شما میرسد محرمانه جهت من بفرستید. حرکت به شهر می‏نماید. نیز حسین اظهار نمود که در چهار شب‏ قبل چند نفر در منزل آقا طاهر پسر بصیرالرعایا انجمن مخفی داشتند و خود من هم حضور داشتم که صورت می‏نوشتم که از اشخاص پول‏ بگیرند پس از آن علی نوکر دیگر بصیرالرعایا را تحت استنطاق آورده نیز عین مطلب حسین را اظهار نموده که بصیرالرعایا پول جهت میرزا کوچک خودش حمل نمود چون خود بصیرالرعایا قبلا در حکومتی دستگیر شده‏ حسین و علی را که از هندوخاله دستگیر می‏کنند می‏آورند اظهار داشتند به محض ورود به شهر در حکومتی در اطاق شما بصیرالرعایا ارباب‏ خودمان را ملاقات کردیم به ما سفارش نمود که‏ اگر در نظمیه از شما استنطاق نمودند به هیچ‏ وجه مطلبی بروز ندهید حسین در جواب‏ می‏گوید نمی‏شود به کلی منکر شد بصیر الرعایا می‏گوید همان قسم که مرا در پانزده روز قبل دستگیر کردند بردند قونسولخانه هرچه از من‏ سوال کردند به هیچ وجه مطلبی بروز ندادم شما هم بروز ندهید حال تا این اندازه از نوکرهای‏ بصیر الرعایا استنطاق شده است و حقیقت‏ مطلب را بیان نمودند تا فردا که خود بصیرالرعایا هم استنطاق شود و این کشف مطلب بسیار جلب توجه قونسولگری شده است که در چندمین جلسات بصیرالرعایا را استنطاق نمودند چیزی معلوم نگردید عجب در این است که در همان موقع که سه روزه از قونسولخانه مرخصی‏ گرفته بوده می‏رود همان روز پول جهت میرزا کوچک میبرد و صورت اشخاصی را که حسین و علی قلمداد نمودند که هیئت رئیسه میباشند و انجمن در منزل آقا طاهر پسر بصیرالرعایا داشتند آن صورت را هم حسب الامر به ایالت فرستاده‏ شد تا فردا جلب شوند تا در این اداره استنطاق که‏ شده محض استحضار خاطر مبارک عرض شد سواد مطابق اصل است.
محل مهر و امضاء

وزارت داخله، ادارۀ تشکیلات نظمیۀ ایران، نمرۀ 3252،(مورخه)20 برج میزان‏ توشقان‏ئیل 1333 ق(مهر 1294 ش)
حضور مبارک آقای رئیس و تشکیل‏کنندۀ‏ نظمیۀ رشت و انزلی- تا این ساعت که دو بعد از ظهر 13 اکتبراست داخله شهررشت و انزلی در کمال نظم است و با کمال جدیت مشغول کار هستیم در این موقع اطلاعات ذیل را به حضرت‏ عالی می‏دهم. دو ساعت قبل هم تلگراف‏ انگلیسی مخابره کرده‏ام:
امروز قبل از ظهر راپورت رسید عبد الرزاق‏ خان مأمور حکومت با چند نفر سوار شفتی که‏ همراه داشت در پشت پسیخان با جنگلی‏ها مصادف شده عدۀ جنگلی‏ها به طرف آنها شلیک‏ کرده‏اند سه نفر از همراهان عبد الرزاق خان تیر خورده و کشته شده گویا بقیه هم فرار کرده‏اند بعد از رسیدن این خبر حکومت جلیله کاپیتن‏ [محمود خان‏]ژاندارم را خواسته امر کرد که باید با تمام عدۀ ژاندارم بروی به کمک عبد الرزاق‏ خان و جنگ با عدۀ جنگلی و هرگاه برای این کار حاضر نیستی باید با عدۀ خودت برگردی به‏ قزوین- زیرا که جنرال قونسول می‏گوید اگر ژاندارمها برای دفع جنگلی‏ها نروند من آنها را خلع اسلحه می‏کنم. کاپیتن ژاندارم مهلت خواسته‏ که امروز بعدازظهر به وسیله تلگراف حضوری‏ در اینباب از ماژور چلسترم کسب تکلیف نماید. حالا که مشغول عرض این راپورت هستم‏ آژان آمده راپورت داد که نعش دو نفر از همراهان‏ عبد الرزاق خان را به شهر آوردند. در داخل شهر امنیت برقرار است و خبری نیست جز اینکه‏ مردم عصبانی مزاج شده‏اند.
سه نفر از مقصرین پلتیکی را که قونسولگری‏ مستقیما جلب کرده بود امروز تسلیم نظمیه‏ نمود.میرزا محمود گارنیه هم ازچند روز قبل بر حسب تقاضای قونسولگری در نظمیه توقیف است دو سه نفردیگر هم که عبد الرزاق خان‏ گرفته فرستاده بود، حکومت به نظمیه فرستاد. دیروز به حکومت گفتم در نظمیه برای توقیف‏ اینگونه مقصرین جا نداریم. گفتم با آقای رئیس‏ تشکیلات تلگراف کنید با وزارت جلیله داخله‏ مذاکره کرده اجازه بگیرند درجنب ادارۀ نظمیه‏ برای توقیف مقصرین پلتیکی اجاره نموده‏ حضرات را آنچه تاکنون دستگیر شده و آنچه بعد از این دستگیر می‏شوند در آنجا توقیف. این بود که بنده هم عصربه حضرت عالی تلگراف کردم که‏ هر طور امرمی‏فرمائید اطاعت نمایم. چند فقره‏ مطلب در راپورتهای سابق عرض کرده و تکلیف‏ خواسته‏ام مستدعیم با آقای عبد الله خان دبیر بفرمائید جواب آن مطلب را به بنده بنویسند که‏ مطلع شده از آن قرار رفتار نمایم.
[وزارت داخله،ادارۀ تشکیلات نظمیۀ ایران، نمرۀ 3735،مورخ 29 برج عقرب توشقان‏ ئیل 1334 ق(1295 ش)] مقام منیع وزارت جلیلۀ داخلل دامت شوکته‏ - با کمال احترام خاطر مبارک را مستحضر میداردکه بعد ازمسافرت بنده به طهران ایالت جلیلۀ‏ گیلان عبد الرزاق خان حاکم شفت را با عده ای‏ تفنگچی که چهاریا پنج نفرآنها دارای تفنگ پنج‏ تیرو بقیه تفنگهای سرپرداشته‏اند مأمور دستگیر کردن عدۀ مجتمع در جنگل می‏نمایند. مشارالیه نیز رفته دریک فرسخی شهر چند روزی توقف می‏نماید و بالاخره به واسطۀ‏ دستگیر کردن او چند نفر قاصد جنگلی‏ها را چند نفر از جنگلی‏ها بطور مسلح در همان یک‏ فرسخی شهر به عبد الرزاق خان حمله کرده سه‏ نفر ازهمراهان او را می‏کشند وخود عبدالرزاق‏ خان فرارکرده در دهات اطراف پنهان میشود تا پس از ده یا پانزده روز به زحمت خودش را به‏ شهرمیرساند ایالت جلیلۀ گیلان چند نفرقاصدین جنگلی‏ها را که عبد الرزاق گرفته به شهرفرستاده بود با عدۀ دیگری ازاهل شهرکه متهم به‏ همدستی با جنگلی‏ها بودند امربه توقیف درمحبس نظمیه می‏نمایند چون درمحبس نظمیه‏ برای مقصرین پلتیکی جا نبود و بعلاوه ادارۀ‏ تشکیلات نظمیه هیچوقت مداخله به امور پلتیکی نداشته و ندارد لذا آقا میرزا عبد الله خان‏ سیف که در غیاب بنده کفیل ادارۀ تشکیل نظمیۀ‏ رشت و انزلی بودند مسئله را به طهران به بنده‏ راپورت دادند و تکلیف خواستند. بنده در جواب‏ به ایشان تلگراف کردم که مقصرین را از ایالت‏ جلیله قبول کرده و خانه در خارج برای حفاظت‏ آنها تهیه کرده و آنها را نگاهداری نماید. بعد از رسیدن جواب بنده آقا میرزا عبد الله خان سیف‏ هم بر حسب وظیفۀ اداری خودش اطاعت نموده‏ چند نفر مقصرین را که ایالت جلیله دستگیر فرموده بودند پذیرفته در جای معین نگاهداری‏ می‏نماید بعد از طرف ایالت جلیله به ایشان گفته‏ میشود که سه نفر از مقصرین مستقیما از طرف‏ قونسولگری جلب و در قونسولخانه توقیف‏ هستند و قرار شده آنها را هم به نظمیه تحویل‏ نمایند.چند نفر آژان بفرستید آنها را بیاورند آقا میرزا عبد الله خان فورا می‏فرستد آن سه نفر را از قونسولگری تحویل گرفته به نظمیه می‏آورند و جزو سایرین نگاهداری می‏کند و برای آنکه‏ مدارک توقیف آنها معلوم شود(چنانچه خود آنها هم مصر بوده‏اند در استنطاق خودشان)به‏ وسیلۀ محمود خان مفتش با تأمینات استنطاقی‏ از آنها بعمل آورده برای ایالت می‏فرستد و ایالت جلیله تأکید در حفظ چند نفر از آنها کرده و چهار یا پنج نفرازآنها را مرخص می‏کند نظربه‏ اینکه در استنطاقات مظنونینی برای آنها معلوم‏ نبوده و فعلا هم عده ای از همان مقصرین به امر ایالت جلیله در تحت حفاظت نظمیه هستند بدون اینکه ادارۀ تشکیلات نظمیه مستقیما دخالتی درجلب یا توقیف آنها داشته باشد زیرا که ادارۀ تشکیلات نظمیۀ رشت و انزلی فعلا به‏ امورات انتظاماتی از قبیل جنحه و جنایت و سرقت و مراقبت دارد دخیل امورات پلتیکی به‏ هیچ وجه نمی‏شود و برای رسیدگی اینگونه‏ کارها هنوز شعبه در نظمیه دائر نشده مگر اینگونه بعد از استحکام اساس ادارۀ تشکیلات‏ بعدها اگر لازم شود شعبه نیز برای رسیدگی امور پلتیکی شود و الا تاکنون ابدا دخالتی مستقیم در اینباب نشده است احترامات فائقه را به این‏ وسیله تجدید می‏نماید:
دولت علیۀ ایران، وزارت داخله،از تهران به‏ دشت،نمرۀ ثبت 3925/15395،به‏ تاریخ 28 محرم 1334/3 آذر 1295 هـ.ش.
حکومت جلیلۀ گیلان- ازقرار راپورتی که از نظمیۀ رشت و انزلی رسید چند نفر را به اتهام‏ همراهی با مقصرین جنگلی دستگیر ودر نظمیۀ‏ آنجا توقیف کرده‏اید. تفصیل چیست و تقصیراین‏ اشخاص چه بوده توضیحا اعلام دارید.
[مطالبی که روی آن خط کشیده شد]:چند نفر مقصر جنگلی را که عبد الرزاق خان مأمور دستگیری آنها بوده امر به توقیف در نظمیه‏ گردید.
وزارت داخله،ادارۀ پرسنل،نمرۀ 5281، بتاریخ 25 آبان 1305 هـ.ش.
کابینۀ محترم ریاست وزرا ی عظام - از وزارت‏ جلیلۀ عدلیه تاریخ تحقیقی انقلاب گیلان را برای‏ تعیین انتهای خدمت مستخدمین خود خواسته‏اند با مراجعه به سوابق تاریخ قطعی‏ بدست نیامده ولی عباراتی هست که از آن کابینۀ محترمه تلگراف رمزی در آن تاریخ‏ صادر گردیده متمنی است قدغن فرمائید با مراجعه به سوابق تاریخ تحقیقی را تعیین و اشعار دارند که به وزارت جلیلۀ عدلیه ارسال شود.
امضا از طرف رئیس پرسنل احمد
مهر وزارت داخله
[حاشیه‏]: آقای میرزا غلامحسین خان و آقای میرزا سید رضا خان معلوم نمایند. خاتمۀ انقلابات‏ گیلان تدریجی بوده و بعلاوه چندین دفعه امور گیلان تصفیه شد که تا بالاخره در زمان وزارت‏ اعلیحضرت پهلوی سر میرزا کوچک خان را به‏ طهران آوردند که سابقه‏اش در این وزارتخانه‏ است.
آقای مستوفی جواب تهیه نمائید
ریاست وزرا،نمره عمومی 9488،تاریخ‏ ثبت 5 آذر 1305.
وزارت جلیلۀ داخله- در جواب مراسلۀ نمرۀ‏ 5381 اشعار می‏شود که در آرشیو کابینۀ ریاست‏ وزرا تاریخ تحقیقی انقلاب گیلان بدست‏ نمی‏آید زیرا انقلاب آنجا تدریجی و چندین‏ مرتبه نسبت به تصفیۀ امور گیلان اقدام شده‏ است.
امضا[عنایت الله سمیعی‏]
منبع: کشاورز، فتح الله، نهضت جنگل و اتحاد اسلام‏ (اسناد محرمانه و گزارشها)، تهران 1371، انتشارات‏ سازمان اسناد ملّی ایران.

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire