lundi 10 septembre 2012

جمال صفری: زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت پنجاه و سوم

جمال صفری :
آغاز اختلاف در جنبش جنگل

804 jamale safari
26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین
سالگرد تولد دکتر محمد مصدق 
شاهپوررواسانی درنوشتۀ خود« نهضت جنگل و بنیانگذارآن میرزا کوچک جنگلی» براین نظراست که: با توجّه به مشاغل و وابستگی‏های طبقاتی اعضای‏ کمیتۀ اتّحاد اسلام می‏توان گفت که این کمیته بسیارناهمگون بوده است. اکثریّت اعضاء ازطبقۀ متوسّط شهری‏ بودند وتنی چند مانند میرزا کوچک از طبقۀ زحمتکشان‏ تهیدست نیز دراین کمیته شرکت داشتند، امّا برنامه‏ها و روش سیاسی هیئت (کمیتۀ) اتّحاد اسلام را نمایندگان طبقۀ متوسّط سازشکار واصلاح‏طلب تعیین می‏کردند. پس ازپیروزی انقلاب اکتبردرروسیه وفروپاشی دولت تزاری وبسته شدن قرارداد متارکۀ جنگ میان دولت تازۀ روسیه و آلمان، دولت روسیه به نیروهای نظامی خود درشمال ایران‏ دستورداد به روسیه بازگردند وبخش بزرگی ازاین نیروها برپایۀ قراردادی که میان سران ارتش روسیه درایران و نهضت جنگل بسته شد، توانستند با نظم و آرامش ازراه‏ بندرانزلی به قفقازمنتقل شوند (ولی شماری ازآنها درایران ماندند) پس ازخروج نیروهای روسی، رشت به‏ تصرّف نیروهای نهضت جنگل درآمد و سازمانهای دولتی‏ مانند شهربانی، دارایی وهمچنین نیروهای قزّاق و ژاندارمری دراختیار نهضت جنگل قرار گرفتند. دولت‏ مرکزی که می‏توانست درگیلان اعمال حاکمیت کند با فرستادن نماینده‏ای به نام تدیّن به گیلان درصدد تطمیع‏ سران نهضت ومیرزا کوچک برآمد، امّا این تلاش نیز با توفیق همراه نبود و نهضت جنگل توانست اصالت‏ تاریخی واستقلال سازمانی وسیاسی خود را حفظ کند. سران نهضت با گذشتن نیروهای انگلیسی ازگیلان برای‏ رفتن به قفقازوبا حضورآنها درشمال ایران به بهانۀ برقراری‏ امنیّت در گیلان، مخالفت می‏کردند. هدف اصلی از گسیل‏ نیروهای نظامی انگلستان به قفقاز، تصرّف منابع نفت باکو بود و برای حفظ ارتباطات، به حضور خود در گیلان ادامه‏ می‏دادند.
فرماندهان نیروهای انگلیس که میرزا کوچک را عامل‏ اصلی جلوگیری از برنامه‏های خود در ایران و قفقاز می‏دانستند و درصدد ترور او برآمدند. کاپیتان نوئل انگلیس‏ (عضو اینتلیجنت سرویس)مأمور این ترورشد امّا توطئه‏ فاش و کاپیتان نوئل دستگیر گردید. پس ازپرده برافتادن‏ ازاین توطئه، کلنل استوکس به نمایندگی نیروهای نظامی‏ انگلستان درایران ضمن درخواست موافقت رهبران نهضت‏ جنگل با گذشتن ارتش انگلیس ازگیلان به سوی بندرانزلی‏ وقفقازوتشویق میرزا به حرکت به سوی تهران و برکناری‏ قاجارو دردست گرفتن حکومت، اعلام کرد چنانچه سران جنگل و هیئت اتّحاد اسلام به دولت انگلستان اعتماد و با آن‏ دولت درمبارزه با بلشویک‏ها درقفقاز همراهی کنند، دولت‏ انگلستان آماده است حکومت نهضت جنگل را درایران به‏ رسمیّت بشناسد واز یاری دادن به آن دریغ نورزد،امّا میرزا و یارانش که نمی‏خواستند با پشتیبانی دولت بیگانه دست به‏ تشکیل حکومت بزنند، این پیشنهاد را به گونۀ قاطع و روشن‏ رد کردند.
ژنرال دنسترویل فرمانده نیروهای انگلیسی درشمال‏ ایران دربارۀ دیدارنمایندگانش با سران نهضت جنگل‏ می‏نویسد: «کنسول انگلیس به میرزا گفت: اگرجنگلی‏ها علیه بلشویک‏ها قیام نمایند انگلیس‏ها تمام مساعی خود رابه کارخواهند برد که دولت را بدست جنگلی‏ها بدهند؛ چنانچه بخواهند رد کنند انگلیس‏ها مجبورند با خود بلشویک‏ها متّحد شده آن ‏وقت است که اساس جنگل و جنگلی‏ها برهم خواهد خورد.» و دربارۀ گفتگو بامیرزا ادامه می‏دهد:«من، ازجانب خود وعده دادم که اگر شرایط و تقاضای فوق (آزادی فوری اسرا که سروان نوئل انگلیسی‏ هم جزء آنها بود- آزاد کردن عبور و مرور در راه بندر انزلی- تأمین و تضمین عبور بلامانع قوای انگلیس) را قبول کند ، من تعقیب سیاست داخلی او را در ایران به رسمیت‏ بشناسم.» میرزا کوچک تا می‏توانست از برخورد با قزاقان‏ ایرانی برای جلوگیری از بردارکشی خودداری می‏کرد و بیشتر می‏خواست با نظامیان روسی و انگلیسی وارد مبارزه و جنگ شود و از اینرو در بسیاری موارد اسیران‏ ایرانی را آزاد می‏کرد.
سرا ن نهضت و میرزا با گذشتن باقیمانده نیروهای‏ روسیه درشمال ایران از گیلان و رفتن آنها به قفقاز ازانزلی‏ موافق بودند امّا نمی‏خواستند نیروهای انگلیسی به گیلان‏ وارد شوند. ژنرال دنسترویل که توانسه بود با پذیرش‏ تعهّدات مالی، نظر پیجراخف فرماندۀ باقیماندۀ نیروهای‏ نظامی روسیه در شمال ایران را جلب کند، حمله به گیلان را آغاز کرد. نیروهای نهضت جنگل در نبردی نابرابر که در آن دشمن از هواپیما استفاده می‏کرد و از جهت جنگ‏ افزار بسی بر جنگلی‏ها برتری داشت، ناگزیر از عقب‏نشینی‏ شدند(منجیل،4 خرداد 1297 برابر با 4 رمضان‏ 1336-14 ژوئن 1918). در بارۀ این پیروزی نظامی، سفارت انگلستان به دولت مرکزی ایران مژده داد که این فتح‏ «اوّلین گام برای اعمال حاکمیّت حکومت بر گیلان بود
امّا با وجود این شکست نظامی، یاران میرزا کوچک که‏ حاضر به سازش نبودند به حملات خود به نیروهای مشترک‏ روسی- انگلیسی ادامه دادند. هواپیماهای انگلیسی یک‏ بار هم محلّ اقامت میرزا را بمباران کردند. هرچند برخوردهای نامنظّم ادامه داشت، ولی با یورش نیروهای‏ انگلیسی به گیلان، هیئت اتّحاد اسلام دچار بحران و تزلزل‏ شد. به گزارش کارگزاریمهم خارجۀ گیلان به وزارت‏ امور خارجه:«...از طرف دیگر اعضاء و نمایندگان هیئت‏ اتّحاد اسلام (به استثناء میرزا کوچک خان و حاجی احمد) ازعاقبت امرمخوف و به مرورنزدیک شدن قوای انگلیس‏ حضرات را متزلزل و به وسایلی محرمانه خود را به‏ طرفداری انگلیسی‏ها به قونسول معرّفی کردند
بدین‏سان مقدّمات تجزیه و انحلال هیئت (کمیتۀ) اتّحاد اسلام در سایۀ ضعف و تضادهای درونی آن آماده می‏شد و با توجّه به این گزارش می‏توان علل توافقی را که میان‏ نمایندگان هیئت اتّحاد اسلام و فرماندهی نیروهای انگلیسی‏ مهاجم صورت پذیرفته، دریافت. بر پایۀ توافق با فرماندهی‏ نیروهای انگلیسی (22 مرداد 1297،4 ذیقعدۀ 1336، 12 اوت 1918) قرارداد آتش‏ بس به امضاء رسید. بر پایۀ این قرارداد، گذشته از مبادلۀ اسیران(مادهء 5) نمایندگان‏ انگلیسی متعهّد شدند در امور داخلی ایران مداخله نکنند مگر اینکه ایرانی‏ها به دشمنان انگلستان یاری رسانند و بر ضدّ انگلیس اقدام کنند. یکی از نکات مهم، در بند سوم‏ موافقتنامه آمده بود: نمایندگان اتّحاد اسلام متعهّد می‏شوند برای نیروهای نظامی انگلستان در گیلان خواربار فراهم‏ کنند و نمایندگان نیروهای نظامی انگلستان می‏پذیرند که‏ افراد مسلّح یا غیر مسلّح را برای خرید یا گردآوری آذوقه به‏ صفحات گیلان نفرستند. در سایۀ این قرارداد، رفت‏ و آمد انگلیسی‏ها با آسودگی خاطربه قفقاز آغاز شد و شهررشت‏ به تصرّف نیروهای انگلیسی درآمد و فرمانروایی انگلیسی‏ برای این شهر گمارده شد. « این معاهده مضرّات زیادی‏ برای جنگلی‏ها ایجاد کرد یعنی نقشۀ محو آنها که قبلا طرح‏ریزی شده بود با این معاهده صورت گرفت. انگلیسی‏ها در این موقع موفّق شده بودند وثوق الدّوله را به‏ ریاست وزرایی انتخاب و به دست او کارهایی در ایران از آن‏ جمله محو جنگل و برطرف کردن این جمعیّت انجام‏ دهند.» این قرارداد را دکتر ابوالقاسم فرید و میرزا رضا خان از دوستان حاج احمد کسمائی امضاء کرده‏ بودند.

توضیح در بارۀ مادۀ سوم قرارداد اینکه با نزدیک شدن

نیروهای نظامی روسی وانگلیسی به گیلان، شماری ازبازرگانان بزرگ ومقاطعه ‏کاران گیلانی، مایحتاج عمومی را احتکار و سپس با سود فراوان به بهای گزاف به نیروهای‏ مهاجم روسی وانگلیسی می‏ فروختند. با این خیانت، مسئلۀ فراهم کردن خوارباربرای نیروهای مهاجم که‏ می‏توانست مشکلاتی جدّی برای آنها پدید آورد و مانع‏ پیشرویشان گردد، حل شده بود و همکاری این گروه ازبازرگانان بزرگ گیلان(رشت) با نیروهای بیگانه یکی ازعلل‏ مهمّ موفقیت نیروهای مهاجم شد. از دید نمایندگان اتّحاد اسلام، مادۀ سوم بدین منظور پذیرفته شده بود که بتوانند ازاحتکار بازرگانان، فقرمردمان وایجاد محلّی ساختگی‏ جلوگیری کنند وخود ادارۀ امورارزاق را به دست داشته‏ باشند. پس ازبسته شدن این قرارداد، افسران عثمانی، اتریشی و آلمانی ناگزیراز ترک گیلان شدند و این، سازمان‏ نظامی نهضت جنگل را تضعیف کرد.
دولت انگلستان مصمّم بود با همکاری طبقۀ حاکم در ایران، سلطه و نفوذ خود را در ایران تثبیت کند و برای‏ رسیدن به این هدف لازم بود نهضت جنگل ازمیان برداشته‏ شود؛ چیزی که دلخواه طبقۀ وابسته به استعمار درایران نیزکه سخت درپی حفظ منافع طبقاتی‏اش بود به شمار می‏رفت. «دولت که در خاتمه دادن به این شورش (نهضت‏ جنگل-ش.ر.)ناتوان بود و بیم داشت که گسترش یابد وپایتخت را درمعرض خطرقرار دهد نجات خود را در یاری‏ ارتش انگلیس می‏دانست.» چند روز پیش از بسته شدن‏ این قرارداد، دولت انگلستان توانسته بود یکی از خدمتگزارانش در ایران، به نام وثوق الدّوله را به زمامداری‏ برساند(13مرداد1297،27 شوّال 1336). حسن‏خان‏ وثوق الدّوله کوشید درمرحلۀ نخست از راه تطمیع به نهضت‏ جنگل پایان دهد وبدین‏منظورنمایندگانی به گیلان فرستاد وبه میرزاقول حتمی داده شد که«فرمانروایی گیلان بعد اززمین گذاشتن اسلحه وتسلیم شدن به قوای دولت، برای شخص‏ میرزا مسلّم خواهد بود.» امّا میرزا کوچک و یارانش این‏ پیشنهاد را نپذیرفتند.در 15/14 مهر 1297(اوّل محرّم‏ 1337،8 اکتبر 1918) وثوق الدّوله حسین گیلانی را به‏ جای حکمران انگلیسی که پس از اشغال رشت بوسیلۀ نیروهای مهاجم بعنوان حاکم شهر تعیین شده بود فرستاد که‏ او نیز در هشتم اسفند 1297(6 جمادی الثّانی 1337،9 مارس 1919) جای خود را به تیمورتاش داد.
تلاش ویکهام مأمور ادارۀ سیاسی انگلیس و عوامل‏ دولت مرکزی برای متلاشی کردن نهضت جنگل و رهبری‏ آن وبرقراری تماس‏های محرمانه با پاره‏ای ازاعضای کمیتۀ اتّحاد اسلام به این انجامید که«هیئت اتّحاد اسلام در 27 دسامبر 1918 بدون حضور میرزا کوچک که در یک‏ مأموریّت جنگی بود تشکیل و قرارشد که پیشنهاد وثوق الدّوله رابپذیرند (زیر فشارحاجی احمد وحاجی‏ میرزا رضا) وجنگل را ترک وقوای خود را در اختیاردولت‏ قراردهند. درزمستان 1919 (9 فوریه) نمایندگان انگلیس‏ حاجی احمد (کسمائی) را به گرفتن تأمین وتسلیم به‏ وثوق الدّوله تشویق کردند.» «میرزا مخالف تسلیم بود وبه‏ همین جهت اختلاف دامنه یافت وویکهم پیشنهاد کرد که‏ حاجی احمد تسلیم نامۀ جدایی نوشته و امضاء کند و نه فقط او بلکه یارانش هم امضاء کرده و جزئیّات دربارۀ سلاح‏هایی‏ را که تسلیم می‏کنند ذکر کنند.» در امان‏نامه‏ای که‏ وثوق الدّوله برای حاجی احمد کسمائی صادر کرد، حاج‏ احمد کسمائی خود را موظّف می‏ساخت که در قلع و قمع‏ اشرارومخالفان دولت ( که همان مجاهدین نهضت جنگل‏ بودند-ش.ر.)با دولت مرکزی همکاری کند و به محض‏ ورود نیروهای دولت به فومن و کسما، نیروهایش همه سلاحهای خود را بفرماندۀ کلّ نیروهای دولتی تحویل‏ دهند ومطیع دستوردولت باشند. «با خیانت حاجی‏ احمد عدّه‏ای ازافسران نظامی جنگل هم خیانت کرده وبه‏ انگلیسی‏ها پیوستند.» مذاکره و تماس نمایندگان‏ انگلیس با حاجی احمد کسمائی چند هفته پیش از صدور امان‏نامه از سوی وثوق الدّوله نشان می‏دهد که دولت‏ انگلستان در این ماجرا دخالت مستقیم داشته است.
این امان‏نامه پنهانی بود. پس ازمکاتباتی که میان رهبران‏ نهضت جنگل با کنسول انگلیس انجام گرفت، درششم‏ ژوئن 1297(27 مارس 1919،23جمادی الثّانی 1337کنسول انگلیس دررشت دیدار با میرزا را خواستارشد تا نکاتی را به آگاهی سران نهضت جنگل برساند وچون این‏ دیداربه علّت خودداری کنسول انگلیس ازرفتن به پسیخان‏ مقدورنشد، درهفتم فروردین 1298(28 مارس 1919، 24 جمادی الثّانی 1337) ویکهم رئیس اداره سیاسی‏ انگلستان نامه‏ای به میرزا نوشت و در آن، از او و یارانش‏ خواست که در برابر دولت وثوق الدّوله تسلیم شوند:
«برکارگزاران دولت انگلیس مشهود است که قصد شما نسبت به دولت خودتان مشئوم است وبرخلاف صداقت‏ است....دولت ایران درکوشش برای اصلاحات اداری ایران و اعادۀ نظم با دولت مشارالیها مشارکت دارد. بنابراین‏ اگر شما درمسلک حالیۀ خودتان اصرار ورزید نه فقط دوستی کارگزاران انگلیسی را از دست خواهید داد بلکه‏ باید منتظر باشید که آنها برای ترتیب امور گیلان با دولت‏ ایران همراهی نمایند....با دولت ایران کنار بیائید و بدون‏ تعویق از دراطاعت درآئید....اگر شما...این امر را قبول‏ نمائید بمساعی جمیلۀ ما مطمئن باشید که نگذاریم به شما صدمه وارد آید....در صورتیکه نتوانید خود را واداربه‏ اطاعت از دولت خودتان بنمائید از ایران خارج شوید تا وقت‏ تغییر کند که در آنصورت ما حاضر هستیم در بین النّهرین به‏ شما پناده داده با شما آبرومندانه رفتار کنیم....جواب این‏ مکتوب را در ظرف 5 روز که آخر پنجشنبه 13 حمل‏ مطابق با دوم رجب است بدهید و اگردرظرف این مدّت‏ جواب نرسد، خواهیم دانست که نصیحت ما قبول‏ نشده است
نکتۀ جالب اینکه برخلاف نامه‏هایی که در ششم‏ فروردین خطاب به میرزا و حاج احمد کسمائی نوشته شده‏ بود، دراین نامۀ (7 فروردین) فقط میرزا مورد خطاب قرار گرفته بود و اسمی از حاج احمد که برایش تأمین صادر کرده‏ بودند، بعنوان گیرندۀ نامه، به میان نیامده بود. دو روز پیش از پایان ضرب الاجل در11فروردین 1298(برابر با اوّل‏ آوریل 1919،30 جمادی الثّانی 1337هواپیماهای‏ انگلیسی برگه‏هایی برشهر رشت فرو ریختند که در آن به‏ همۀ کارکنان و رهبران کمیتۀ اتّحاد اسلام هشدار داده شده‏ بود «تا قبل از پنجشنبه دوم رجب مطابق 12 برج حمل‏ قونسولگری دولت فخیمه را از تسلیم خود به دولت ایران و اعلیحضرت شاهنشاه مطّلع سازند....و اگر لیدرهای شما امتناع ورزند ممکن است بمب و گلوله نیزبرسر شما (اهالی رشت-ش.ر.)ریخته شود.» میرزا در پاسخ‏ کسانی که او را به تسلیم فرا می‏خواندند گفتدولت‏ وثوق الدّوله مطیع و دست‏نشاندۀ انگلیسی‏هاست، انگلیسی‏ها به استقلال مملکت ما نظر خوبی ندارند و نقشۀ خود را می‏خواهند به دست وثوق الدّوله اجرا نمایند و این‏ جمعیّت را مخالف خود تشخیص داده‏اند. اعم از آنکه ما با شرایط و یا بدون شرایط تسلیم بشویم و یا نشویم به محو ما کمر بسته‏اند....وقتی این جمعیّت محو شد دیگر در سراسر ایران معارضی برای آنها باقی نیست بر اثر خیانت حاج احمد کسمائی و گروهی دیگر از اعضای‏ کمیتۀ اتّحاد اسلام، این کمیته از هم پاشید و چنان که یکی ازیاران میرزا نوشته است: «کسانی که طالب عنوان و ثروت‏ بودند با حاج احمد کسمائی وکسانیکه طالب حقیقت بودند با میرزا کوچک همراه شدند
با تسلیم شدن حاجی احمد کسمائی، نواحی میان کسما وفومن بی‏محافظ ماند ومیرزا کوچک که ازهر سو مورد هجوم دشمنان وخائنان قرارگرفته بود ناچارشد منطقه را ترک کند وبه سوی لاهیجان و نیروهای دکتر حشمت برود. حاجی احمد کسمائی و یارانش کوچکترین زوایای جنگل‏ و پناهگاهها و محلّ استقرار نیروها ونگهداری سلاح‏های‏ جنگلی‏ها را می‏شناختند واز همۀ روابط درون سازمان‏ جنگل آگاه بودند. به این سبب، خیانت حاجی احمد و یارانش موجب درهم شکستن سازمان نظامی، اداری ومالی‏ جنگل شد وبا این کارعمر کمیتۀ اتّحاد اسلام نیز پایان یافت‏ واطّلاعات مربوط به انبارهای سلاح وپایگاهها دراختیارنیروهای مهاجم دولت مرکزی وانگلستان قرارگرفت. باوجوداین ضربه‏ها، میرزا و یارانش جنگ با نیروهای دولتی‏ را ادامه دادند درحالی‏که نزدیک به 30 هزار قزّاق، مبارزان‏ جنگل را دنبال می‏کردند. میرزا بیشترمی‏خواست با نیروهای روس وانگلیس بجنگد وازاینروتا می‏توانست ازبرخورد با نیروی قزّاق ایرانی پرهیزمی‏کرد تا ازبرادرکشی‏ جلوگیری شود. میرزا و گروهی از یارانش که برای ادامه‏ دادن مبارزه با گذشتن ازسفیدرود به شرق گیلان (لاهیجان) رفته وبه نیروهای دکترحشمت پیوسته بودند، دراین منطقه‏ نیززیرفشارشدید نیروهای دولتی قرارگرفتند. دکتر حشمت که وعده‏های وثوق الدّوله را باورکرده و فریب‏ خورده بود، ازسوی نیروهای دولتی دستگیرو پس ازتوهین وتحقیربسیارمحاکمه وسپس به دستورتیمورتاش‏ حاکم گیلان دررشت به دارآویخته شد (11شعبان 1337برابربا22 اردیبهشت1298-11 مه 1919). درجلسۀ محاکمۀ دکترحشمت، ویکهم رئیس ادارۀ سیاسی‏ انگلستان در گیلان نیز حضور داشت.
دو ماه پس ازشهادت دکترحشمت در17مرداد1298 (ذیقعدۀ 1337،9 اوت 1919) قرارداد انگلستان- وثوق الدّوله که برپایۀ آن امور نظامی، مالی و بطور کلّی ادارۀ ایران زیر نظارت وقیومت انگلستان قرار می‏گرفت بسته‏ شد
میرزا کوچک و یارانش که براثرهجوم قزّاقان به‏ فرماندهی رضاخان وتسلیم شدن نیروهای دکتر حشمت‏ سخت درمحاصره بودند کوشیدند حلقۀ محاصره را بشکنند وبه پایگاههای نخستین خود در نواحی فومن‏ باز گردند. سرانجام میرزا کوچک توانست با 8 تن از یارانش‏ از حلقۀ محاصره خارج شود. پس از یک دورۀ کوتاه‏ آرامش، باردیگرجنگ میان نیروهای دولتی ومبارزان‏ جنگل آغاز شد(تیرماه 1298).حکومت گیلان در همۀ نواحی شفت، فومنات، کسگرو... حکومت نظامی اعلام و به اهالی و دهقانان اخطارکرد که قزّاقان دولتی هرخانه‏ای را که احتمال سکونت موقّت یا استراحت جنگلی‏ها برود، آتش خواهند زد. با همۀ این تهدیدها و خشونت‏ها دهقانان گیلان ازمیرزا و یارانش پشتیبانی و نگهداری‏ می‏کردند.
رئیس آتریاد تهران، فرمانده نیروهای قزاق، با فرستادن‏ نامه‏ای برای میرزا و دادن وعده وعیدهای فراوان و اینکه‏ «چنانچه به اردوی قزّاق... پناهنده شوی...قول می‏دهم‏ که وسایلی فراهم آوریم که بقیّۀ عمرخود را با کمال احترام‏ و با مشاغل عالی بآسودگی زندگی نمائی» کوشید میرزا و یارانش را به تسلیم تشویق کند (26 شهریور 1298،22 ذیحجّۀ 1327-18 سپتامبر1918)امّا میرزا ویارانش‏ فریب نخوردند و میرزا کوچک در پاسخ به این نامه، ضمن‏ اینکه آن شخص و پیشنهادش را به تمسخر گرفت، ازرفتاری که حکومت گیلان با دکترحشمت حتّی پس ازدادن‏ تأمین به قیدکلام اللّه(قرآن مجید)کرده بود، یاد کرد. ( 1)
فخرایی می نویسد در اواخرسال 1918میلادی جنگ بین المللی پایان یافت. انگلیسها که ازجنگ فاتح بیرون آمده و نفوذشان درشرق گسترش یافته بود، یک تن ازدوستان صمیمی وعلاقمند بمنافع خود را بزمامداری کشور ایران تحصیل کردند، این شخص میرزا حسن خان وثوق ( وثوق الدوله) بود رجل سیاستمدار ایران که قطعه سهمی از خاک ایران( آذربایجان) را شقاقلوس می نامید از نخستین ایام زمامداریش به این فکر افتاد که راه منافع اربابش را از وجود جنگلیها پاک کند ویکباردیگرصداقت و صمیمیتش را به ولی نعمت خویش بمنصه ظهوربرساند. بدواً حاجی آقا شیرازی را که از شخصیتهای روحانی و مردی آزادیخواه بود بجنگل گسیل داشت تا با سران مؤثر جنگل که به مقام روحانیت احترام داشته اند مذاکره نماید و آنان را بدیانت وتقوای سیاسی رئیس دولت مطمئن سازد و بخلع سلاح دعوت ومتقاعد کندحاجی آقا شیرازی اختیار داشت قول قطعی بدهد که فرمانروائی گیلان بعد از زمین گذاشتن اسلحه و تسلیم شدن بقوای دولت برای شخص میرزا مسلم خواهد بود وبا وی درنهایت احترام رفتارمی شود. اما میرزا نوع دیگری فکر می کرد. او معتقد بود که وثوق الدوله هرچند مردی آزموده ومبرزدرسیاست است اما فردی مرتجع و مطیع بلا اراده سیاست بیگانه است و تسلیم شدن به چنین حکومتی دورازفرزانگی و آزادی است. سپهداراعظم رشتی ( فتح الله اکبر) که در کابینۀ وثوق الدوله وزارت کشور را بعهده داشت ازهیچ فرصتی درخصومت با جنگلیها دریغ نمی ورزید و ازیک نامه ای که به مفاخرالدوله نوشته نظرش نسبت به جنگلیها بدست می آید:
به تاریخ 11ج/1/ 1335 - بعد العنوان
این شرح را به طور خصوصی عرض می کنم. البته از وضع کنونی و پیشرفتهای قابل تقدیر قشونهای دولت امپراطوری در فرونتهای ایران و تخلیه و فرار نمودن قشونهای عثمانی و تصرف همدان و سایر شهرهای اشغال شده عثمانی ها از یک طرف و ازطرف دیگر پیشرفت قشون انگلیس در بین النهرین و سقوط کوت العماره و عزیزیه و تهدید بغداد که احتمال قوی می رود تا این هفته به تصرف انگلیس درآید شنیده اید با این تفاصیل و پیش آمدهای خوب حقیقتا انصاف نیست که از شرارت و غارتگری یک مشت جنگلی در گیلان جلوگیری و موجبات قلع و قمع آنها فراهم نیاید و تعجب است با جدیتی که می شنوم مسیو بلم کنسول دولت بهیه در این موضوع دارند چرا این کار باید اینقدر طول بکشد در این موقع اگر سیصد الی چهارصد نفر از قشون دولت امپراطوری را بتوانند به همراه طالشیها بفرستند یقین دارم با کمال سرعت به این کارخاتمه داده خواهد شد. به خصوص اگر امیرمقتدررا هم امیدوار و مسئول قرار دهید. به عقیده من موقع را نباید ازدست داد وهمین مراسله را به نظر جناب کنسول برسانید که زودتر اقداماتی بفرمایند و از نتیجه مرا مطلع سازید و الا اگر از طرف خلخال و آن صفحات بخواهید اقدام کنید خبط عظیمی است زیرا آنها اطلاع از جنگلهای گیلان ندارند می ترسم باز اسباب پیشرفت جنگلی فراهم شود . چنانچه در واقعۀ مفاخر الملک مرحوم موفق شدند. در هر حال با جناب کنسول مذاکره فرموده و محتمل است تا این هفته جناب ژنرال باراتف هم مراجعت کنند به طور یقین ایشان هم شریک عقاید من خواهند بود.

وزیر داخله - فتح الله اکبر

نامه مزبور بدون آنکه تفسیر شود نیت نویسنده اش را آشکار و خوانندۀارجمند را متوجه طرز فکر اولیای امور در آن زمان می سازد. حکومتی که رئیسش وثوق الدوله و وزیر کشورش سپهدار است می بینید چگونه از یک فرد نظامی بیگانه که خاک وطنش لگد کوب سربازان اوست با احترام نام می برد و با چه لحن مسخره ای متوقع سرکوب شدن یک مشت ایرانی وطن پرست به دست خارجیان است. وثوق الدوله پس ازاستحضاراز نتیجۀ مذاکرات حاجی آقا شیرازی تصمیم به اقدام خصمانه گرفتسید محمد بیرجندی (تدین) داوطلب شد از نظر حزب دموکرات جنگلیها را وادار به تسلیم کند و سلاحی که برای نیل به موفقیت به همراه داشت منطق و بیان قوی بود و به شرحی که در سابق دیده ایم توفیقی در این باره نصیبش نگردید. وثوق الدوله بعد از این ماجرا سردار معظم خراسانی را برای حکومت گیلان درنظرگرفت. رضا افشاررئیس مالیۀ گیلان به شیطنت های سیاسی اش کمابیش ادامه می داد و دسائسش به جایی رسیده بود که میرزا و حاجی احمد را که به هم پیوستگی شان بسان جوزاء بود به طرز بی سابقه ای ازهم جدا نمود به حدی که طرفین برای مقابله با یکدیگر به صف آرایی برخاستند و این موقعی بود که به وثوق الدوله فرصت داد نیروی کافی به عزم سرکوبی جنگلیها به منطقه گیلان بفرستد.
انگلیسیها وقتی ملاحظه می کنند که نقشۀ طرح شده شان بدست نخست وزیر ایرانی الاصل در مقام عمل واجرا است، نامه ای به جنگل فرستاده تقاضای ملاقات می کنند و روزهشتم حمل 1298 را برای این ملاقات تعیین می نمایند. ناگفته نماند که در دورۀ متارکه جنگ بین جنگلیها و افسران انگلیسی، گاهی ملاقات هایی صورت می گرفته است. جنگل پاسخ می دهد که ملاقات میرزا به روز تعیین شده مقدورنیست و به روز نهم حمل یعنی یک روز بعد موکول شود. این بار انگلیسیها نامه ای به ضمیمه اتمام حجت به جنگل ارسال و تاکید می نمایند که میرزا با همراهانش تسلیم شود و چنین استدلال می کنند که دولت انگلیس با دارا بودن مشارکت در اصلاح ادارات کشور ایران نمی تواند پای بند احترام قراردادش با جنگل باشد. و ما عین نامه های متبادله را که بخط خوانا نوشته شده دراینجا می آوریم.

حمل 1299
19 / 3 / 27  
• کپیه جنابان مستطابان دوست مکرم دوست مشفق مهربان آقای میرزا کوچک خان آقای حاجی احمد دام اقبالهم
احترامًا تصدیع میدهد دیروز تلگرافی ازمقام محترم نظامی قزوین بما رسیده اطلاع میدهند که نمایندگان محترم نظامی به اتفاق نمایندۀ دولت علیه ایران برای روزشنبه 8 حمل قبل ازظهر در عمارت صفه سردو ساعت به ظهرمانده می آیند و جنابان عالی درعمارت مزبوربا چند نفراز لیدرهای جماعت خودتان درساعت مذکورتشریف می آورید که جنابان عالی را ملاقات کرده اظهارات دولت فخیمۀ انگلیس را شفاهاً ابلاغ نمایند.
و ضمناً خاطرجنابان عالی را مستحضر داشته که همراه نمایندگان محترم ده نفربرای احترام آقایان نمایندگان می باشند وجنابان عالی ممکن است که با خودتان لیدرهای جماعت تا ده نفرداشته باشید. خاتمتاً متوقع است که حرکت آقایان نمایندگان را به قزاق های مأمورسرپل جمارسرا اطلاع بدهید که ممانعت ننمایند. احترامات لایقه و فائقه را تقدیم و تجدید روابط استحکام دوستی را می نمایند.
الیدرید قونسول انگلیس

ازلحن عبارات نامه چنین مفهوم می شد که همراهان نمایندگانی که نامشان ذکر نشده مسلح اند. اعزام افراد مسلح برای چه و سلاحشان از چه نوع است و بچه دلیل باید همراه نمایندگان مزبورده نفر، اما لیدرهای جماعت از صدرتا ذیل ده نفر باشند. آیا هنگام ملاقات بهمین عده اکتفا می شود ویا تعداد بیشتری اضافه می گردد - نمایندگان مورد اشاره آیا اصلاً موهوم اند و یا حقیقت دارند؟ مسئله را مشکل یک معادلۀ چند مجهولی مطرح می ساخت و قدرمتقن آنکه ازماجرائی خبرمی داد که در شرف وقوع یافتن است.
پاسخی بدین شرح ازطرف جنگل تنظیم وارسال گردید.
تلفونگرام شماره 87
• جناب مستطاب اجل آقای قونسول دولت فخیمۀ انگلیس
چون وقت بی نهایت ضیق بود لذا ممکن نشد بعرض عریضه درجواب مرقومۀ صادرۀ 6 حمل مبادرت ورزید وازطریق ادب خارج بود که جواب فوری عرض نشود و اینک بوسیلۀ تلفونگرام جسارت می ورزد.
درخصوص حضوردرمحضرجنابعالی وآقایان نمایندگان که مرقوم داشته اید بواسطۀ پیش آمدی، شرفیابی فردا ازطرف میرزا مقدورنیست و خواهش دارند اگر ممکن باشد بروز نهم حمل چهارساعت بعد از ظهردرعمارت پسیخان ملاقات بعمل آید. با تقدیم احترام»
البته مندرجات نامۀ مزبوراقدامی را که زمینه اش قبلاً طرح ریزی شده ومی بایست درموعد مقررآغاز شود بهم میزند و لذا به ارسال نامۀ دوم ضمیمه اتمام حجت مبادرت ورزید.
شب 8 حمل 1298
19 / 3 / 28
جناب جلالتمآب مشفق مکرم آقای میرزا کوچک خان دام اقباله
تلفونگرام جنابان عالی نمرۀ 87 که درجواب مراسل قونسولگری دولت فخیمۀ انگلیس مورخۀ ششم حمل امعان نظر شد. چون مأموریت این جانب ونمایندۀ دولت علیه ایران کمال اهمیت را حائزاست و وقت هم بی نهایت ضیق وامکان پذیربرای یکشنبه پس فردا برای چهاربعد از ظهرنیست، لایحه ای که مندرجات آن بایستی به جناب عالی ابلاغ گردد ومقصود ازملاقات هم برای همین جهت بود علیهذا لایحه مذکور را ...بتوسط حکومت جلیله ارسال واز مندرجات آن مستحضرخواهید گردیداحترامات فائقه را تجدید می نماید.
ویکهم رئیس اداره سیاسی

درماه اوت 1918 دروقتی که دشمنان ما عثمانی ها بدون جهت خاک ایران را مورد تاخت و تاز خود قرارمیدادند کارگزاران نظامی انگلیس که به ملاحظۀ منافع ایران وخودشان مشغول حفظ خاک گیلان ازاین تاخت وتازبودند با شما که میرزا کوچک خان می باشید و نمایندگان هیئت اتحاد اسلام برای موافقت فیمابین خودتان و قشون ما برای جلوگیری ازخصم قرارداد منعقد نمودند.
مقصود ازاین قرارداد بطوریکه درفوق ذکر شد حفظ ایران از تاخت و تازبود نه حفظ رعایای یاغی ایران ازپادشاه و دولت آنها قرارداد مزبوررا چندی با صداقت مراعات نموده ولی بالاخره کراراً مدلول آنرا نقض نموده اید و بدین جهت کارگزاران انگلیسی حال خاتمۀ آنرا اعلام می دارند.
ثانیاً، برکارگزاران دولت انگلیس مشهود است که قصد شما نسبت به دولت خودتان مشئوم وبرخلاف صداقت است. اگرچه نمایندگان ما کراراً به شما تأکید نموده ونصیحت داده اند که با دولت کناربیائید و شروط پیشنهاد شده بنظرما عادلانه بوده وبشما هم اطلاع داده شده، معهذا چنین صلاح دیده اید که به نصایح دوستانه ما اعتنا ننمائید وبمسلک شما نسبت بدولت خودتان اثری نبخشیده است. بنابراین   محض اینکه راه عذری وسوء تفاهمی نبوده باشد چنین مناسب می دانم که توضیح صادقانۀ واضحی از وضع کار بدهیم.

چون تسلط دولت انگلیس نسبت به مملکت شما کاملاً دوستانه و مستعد می باشد ملتفت خواهید بود که برای کارگزاران دولت انگلیس غیرممکن است که با رعایای ایران که عدم اطاعت وطغیان ازآنها نسبت بدولت پادشاه مشاهده می شود حفظ دوستی خود را بنمایند. دولت انگلیس درکوشش برای اصلاح ادارات ایران واعادۀ نظم با دولت مشارالیها مشارکت دارد بنابراین اگرشما در مسلک حالیۀ خودتان اصرار ورزید نه فقط دوستی کارگزاران انگلیس را ازدست خواهید داد بلکه باید منتظرباشید که آنها برای ترتیب امورگیلان با دولت ایران همراهی نمایند. ولی نظربروابط دوستی که سابقاً فیمابین بوده است چنین مناسب می دانیم که یکدفعۀ دیگر به شما نصیحت مشفقانه نمائیم وتأکید کنیم که با دولت ایران کناربیائید وبدون تعویق ازدراطاعت درآئید. اگرشما که میرزا کوچک خان می باشید بطور مساوات این اندرزرا قبول نمائید می توانید به مساعی جمیلۀ ما مطمئن باشید که نگذاریم به شما صدمه وارد آید و بشما وهمراهان شما از روی توجه رفتارشود. درصورتیکه نتوانید خود را واداربه اطاعت دولت خودتان نمایئد پس اگروطن خواه با دیانت هستید ازایران خارج شوید تا وقت تغییر کند در آنصورت ما حاضرهستیم دربین النهرین به شما پناه داده وبا شما آبرومندانه رفتار کنیم درآنجا می توانید ازمشاهدۀ ترقیاتی که در تحت دلالت مشفقانۀ دولت انگلیس حاصل شده است استفاده نما ئید.
امید واثق حاصل است که بملاحظۀ مصالح خودتان ونظربفوائد قانون ونظم یکی ازاین دو فقره را قبول نمائید. اگربعکس بدبختانه از اندرزدوستانه ما تغافل نمائید آنوقت اگروضع ما نسبت به شما تغییر ... نماید نباید ما را مورد اتهام آن قراردهید لازم است جواب این مکتوب را کتباً در ظرف پنج روزکه آخرروزپنجشنبه 13حمل مطابق با دوم رجب است بدهید واگردرظرف آن مدت جواب نرسد همچو خواهیم دانست که نصیحت ما قبول نشده است.

از طرف کاپیتان ویکهم رئیس اداره سیاسی

یاد آوری این نکته بموقع است که تنظیم قرارداد جنگل وانگلیسها بخلاف آنچه درلایحه گفته شده است بمنظورجلوگیری ازتاخت و تازعثمانی ها نبود.
چه اگرعثمانی ها خصم انگلستان بشمارمی آمدند، دوست جنگلی ها محسوب می شدند. فرضاً که رعایت اصول همجواری وحقوق هم کیشی دخیل نمی بود وتجلی علائق دوستی را بین دوملت مسلمان برنمی انگیخت بازبرای ایراد خصومت و عناد ورزی بیجا موجبی وجود نداشت چه درمقام بیطرفی ایران هردومتساویاً « بیگانه» بوده وازاین حیث فرقی باهم نداشته اند. بعلاوه جنگلی ها ی پیش از قرارداد همان جنگلی های بعد ازقرارداد بوده تفاوتی درماهیتشان پیدا نشده، پس شکی نبود که انگلیسیها قبلاً با یاغیان دولت ایران( باصطلاح خود) معاهده بسته بودند وحاشای فعلیشان نوعی تجاهل تعارف وخبرازیک موضوع تازه ای می داد که درشرف تکوین ووقوع یافتن است. موضوع تازه همان تنظیم یافتن قرارداد 1919 بود که بعدها به سند « فروش ایران» موسوم گردید.
درلایحه گفته شده است که دولت انگلیس درکوشش خود برای اصلاحات ادارات با دولت ایران «مشارکت» دارد پس اگردولتی وجود داشت که انگلیسیها آنرا نخریده بودند نیازی به مشارکت یک دولت بیگانه درداخل یک کشورمستقل دیگرآنهم با مداخلات مسلحانه پیش نمی آمد. بنابراین مندرجات بیانیۀ مزبورصرفاً بهانه ای برای تجدید حملۀ جنگل وآغازعملیات مقدماتی اجراء قرارداد بود ومؤید این گفتاراعلامیه ایست که قبل از فرارسیدن پایان ضرب ا الاجل یعنی 13 حمل از طرف هواپیما های انگلیسی درشهر فرو ریخته شد.
بتاریخ 30 جمادی اثانی 1337مطابق 11 فروردین 1297

• به عموم کارکنان و لیدرها ی هیئت اتحاد اسلام اخطار و ابلاغ می شود

چون زمامداران دولت فخیمۀ انگلیس همیشه طالب استقرارامنیت واستحکام قوانین مملکت ایران و مایل بترقی وتعالی آن می باشد لذا تصمیم نموده اند که درتصفیۀ امور گیلان با دولت معزی الیها کمک وهمراهی نمایند. اینک بوسیلۀ این اعلامیه بعموم لیدرها و زمامداران هیئت اسلام پیشنهاد می شود که باید قبل ازغروب پنجشنبه دوم رجب مطابق 13 برج حمل ، قونسولگری دولت فخیمه را ازتسلیم خود بدولت ایران واعلیحضرت شاهنشاه مطلع سازند، قوای فخیمۀ انگلیس ودولت ایران در حمایت وصیانت لیدرهایی که قبل ازتاریخ فوق تسلیم شوند اهتمام نموده وبا ایشان با کمال اعتدال واحترام رفتارخواهند نمودبخاطرداشته باشید که اگرلیدرهای شما ازروی جهالت ونادانی ازتسلیم خود باعلیحضرت همایونی ودولت فخیمۀ ایران امتناع ورزند بهمین ترتیب که این کلمات اخطار به سر شما فرود می آید ممکن است که بمب وگلوله نیزبرسرشما ریخته شود.
ای اهالی گیلان تکالیف خود را نسبت بدولت و پادشاه خود بنظرآورده نگذارید لیدرهای خودتان شما را دچارفلاکت نمایند.

از طرف ادارۀ سیاسی انگلیس در گیلان

جملات « استحکام قوانین مملکت ایران» و« تمایل زمامداران دولت فخیمۀ انگلیس بترقی وتعالی مملکت» و«تصمیم بکمک نمودن بدولت معزی الیها» و« اطلاع ازتسلیم شدن لیدرهای جماعت بقونسولگری فخیمه» ازنکات جالب دقت این اعلامیه است.
تسلیم شدن حاجی احمد کسمائی

از خصایص شرقیها یکی این است که به تلقینات بیگانه زود فریفته می شوند وبه مجرد اندک پیشرفت در منظورهای ملی و یا شخصی، باد غرورونخوت به قلب و دماغشان نفوذ می کند و بدون توجه به هدف اصلی، راه دوئیت و نفاق و انشعاب می پویند و بدین وسیله قدرت اجتماع را تضعیف وسیاست دیرین بیگانگان را خواه از روی سوء نیت وخواه به غیر آن، بر اثر جهالت و خود خواهی ها تقویت می نمایند. مخالفت های بی موضوع حاجی احمد کسمائی با میرزا کوچک خان که نهایتا به ضررهر دو نفر تمام شد یکی ازمصادیق برجستۀ این طرز تفکر است.
وضع داخلی جنگل در زمان وصول اتمام حجت 48 ساعتۀ انگلیسیها چندان رضایت بخش نبود زیرا روابط میرزا و حاجی احمد به تیرگی گرائیده و شکاف اختلافات همه روزه عمیقتر می شد. مجاهدین چریک کسما (طرفدار حاجی احمد) ازمیرزا بد می گفتند که چرا مثلا درگوراب زرمخ اقدام به تاسیسات نظامی نموده و به کسما توجهی ندارد وچرا افراد غیر محلی را به کارها مسلط ساخته، خودی ها را فراموش کرده است واین قرینه است براینکه مصمم است دست مجاهدین قدیمی را از کارها کوتاه کند. دستجات نظامی نیز به نوبۀ خود ایراد می گرفتند که چرا حاجی احمد واعوانش تابع نظم و دیسیپلین نظامی نمی شوند و مایلند در شرایط عهد بوق باقی بمانند در حالتیکه دنیا رو به توسعه و تکامل است و جنگل هم باید خواه ناخواه از جبر تاریخ و ناموس تکامل پیروی کند. کار به آنجا رسید که حاجی احمد کسمائی به اغوای حاجی بحرالعلوم رفیع (که از طرفداران جدی وثوق الدوله بود) برادرش شیخ محمود کسمائی را برای ملاقات وثوق الدوله و تسلیم شدن به دولت و اخذ تامین نامه به تهران فرستاد. نامبرده پس از ورود به مرکز چند نامه به نخست وزیر نوشت و آمادگی برادرش را برای تسلیم به دولت با همۀ اعوان و بستگانش اعلام داشت. رئیس دولت که خود منتظر چنین روزی بود و مسرت درونیش را از این واقعه نمی توانست مخفی کند به درخواست مزبور پاسخ مثبت فوری داد یعنی تقریبا به همان نتیجه رسید که طرح اجرائیش قبلا ریخته شده بود. صیدی قوی با افسون صیٌاد به دام افتاده بود حالا یکی می خواست وثوق الدوله را راضی کند که لطف کرده وبه صید شکار بپردازد وبا اعطای تامین به حاجی احمد کسمائی و خلع سلاح قوای تحت فرمانش موافقت نماید. وبدین شکل حاجی احمد کسمائی با تسلیم شدن به دولت و خیانت به میرزا کوچک خان وانقلاب جنگل نامش را به عنوان یکی از خائنین بزرگ به وطن ثبت نمود.
جواب نامۀ نخست وزیر بنمایندۀ حاجی احمد متضمن شرایطی بود که برای تسلیم بدولت پیشنهاد شده و همۀ شرایط مزبورمورد موافقت قرار گرفته وما نامۀ مزبور را که وسیلۀ متین الملک قریب« سرتیپ بازنشستۀ فعلی ویکی ازبازیگران آن دوره .... مصدق شده است به نظر خوانندگان ارجمند می رسانیم:

ریاست وزراء
ضمیمه – بتاریخ 6 برج حوت 1337
نمره 4858
سواد دستخط حضرت ریاست وزراء دام ظله
جناب مستطاب آقای آقا شیخ محمود کسمائی سلم الله تعالی
دوفقره نوشتجات جناب عالی که حاوی عدم مخالفت آقا حاجی احمد و بستگانش وهمراهان ایشان از امروزببعد با دولت وحاضربودن به قبول پیشنهاد های دولت بشرط تأمین جان و مال بتوسط حضرت آقای سپهداراعظم ملاحظه شد. نظرباینکه هیئت دولت همیشه مایل باصلاح این کاربوده اند حتی الامکان خیال داشته اند که بوسایل مناسبی به این کارخاتمه بدهند. دراین موقع نیز اظهارات جنابعالی   را محل توجه قرار داده و بموجب این حکم به آقای حاجی احمد وبرادران وبستگان وهمراهان او تأمین جانی ومالی میدهند مشروط بقبول ورعایت شرایط ذیل :
اولاً - از این تاریخ ببعد برخلاف صلاح و مصالح دولت و اهالی گیلان بهیچوجه اقدامی نکنند.
ثانیاً - پس از رسیدن قوای دولت به آن حدود همه قسم مساعدت را درقلع و قمع اشرار ومخالفین بروز دهند.
ثالثاً - بعد از ورود اردوی دولتی به فومن وکسما وآن صفحات تمامی اسلحۀ خودشان را تحویل فرماندۀ کل قوای دولتی بدهند.
رابعاً مطیع کلیۀ اوامر دولتی بوده و همه نوع برای خدمت گذاری دولت حاضر باشند.
« وثوق الدوله»

این نامه حاکی از تضمینی است که حاجی احمد از مدتها پیش برای تسلیم شدن بدولت گرفته، چه تاریخ نامۀ انگلیسیها به جنگل وتاریخ نامۀ رئیس دولت به آقا شیخ محمود کسمائی با هم مقارن است و نشان می دهد که حاجی احمد در اثراغوای افراد و مقامات نمی خواست با یار دیرینش بنحوی کنار بیاید وهم آهنگیش را با نامبرده درآینده دنبال کند و انگلیسیها وقتی بوجود اختلاف درداخل جنگل پی بردند درصدد وارد کردن آخرین ضربت برآمدند. ( 2 )

« حاجی احمد کسمائی بعد از تسلیم شدن به دولت وثوق الدوله به شرحی که قبلا اشاره شد خوابهای خوشی دربارۀ آینده اش می دید و انتظار آن را داشت که به سبب خدماتی که برای دولت انجام داده مورد نوازش قرار خواهد گرفت. به وی وعده داده شده بود که حکومت فومنات به او سپرده می شود و کاروبارش در آیندۀ نزدیک رونقی به سزا خواهد گرفت. درحقیقت انتظار خیلی بی جایی هم نبود زیرا وجودش در کسما با یک عده از بستگان مسلح که آشنا به همۀ نقاط سوق الجیشی اند باعث هجرت میرزا به لاهیجان شده و به انفجار جنگل از داخل صحه گذاشته بود. لیکن این خواب خوش هرگز تعبیر صحیحی به دنبال نداشت چون به عکس انتظارش مورد بی اعتنایی واقع شد و ضرغام السلطنۀ طالش به اشارۀ انگلیسیها به حکومت فومنات منصوب گردید و آنکه هیچ به حساب نیامد شخص حاجی احمد کسمایی بود. به این هم اکتفا نشد و به مجرد اینکه اردوی میرزا به آن طرف آب سفیدرود رسید نامبرده را گرفته زندانی نمودند و تمام افرادش را خلع سلاح و خود وی را در معرض اهانت و بازجویی قرار دادند حتی در زندان با وی رفتارغیر انسانی معمول گشت از جمله اینکه هر وقت برای رفع عطش آب می طلبید به وی آب شور یا ماهی شور یا چیزهای نفرت انگیز می دادند.
.. حاجی از اینکه می دید آنهمه اعتبارات گذشته یکباره دود شده و به هوا رفته است بسیارنارحت ونادم وپشیمان بنظرمی رسید اما تیراز کمان بدر رفته وچاره ای جز صبر وشکیبائی نداشت. . نامبرده را بعد از تحمل آنهمه صدمات و با وصف تجاربی که پس از رهائی اززندان آموخته بود در دوران اخیرانقلاب گیلان همچون فیل بیاد هندوستان انداختند وبا عده ای مسلح ومبالغی پول واعتباراز راه شهسواربه گیلان فرستادند ومأموریتش ازطرف دولت ومقامات سیاسی موثر، گویا این بود که افراد قدیمی را با خود هم آواز و کار جنگل را بوسیلۀ نابود کردن میرزا یکسره کند وبوی اطمینان داده شده بود که زمامداران انقلاب رشت. دراجرای این نیت با وی هم داستانند حتی درتسهیل عملیاتش وسائل لازم را در اختیارش خواهند گذاشت. .. حاجی احمد کسمایی در اواخر عمر نابینا شد و در نهایت فقر می زیست حتی تلاشهای پیگیرش به منظور دریافت وجه توتون های تحویل شده به شیخ احمد سیگاری به جایی نرسید. عاقبت با یک دنیا حسرت زندگی را بدرود گفت و با وضعی اسف آور و دردناک دیده از جهان فروبست .» ( 3 )  
جلال فرهمند شرح می دهد : نهضت جنگل دو رهبر عمده داشت میرزا كوچك ‌خان جنگلی و حاج احمد كسمایی از تجار بنام گیلان.
تصادف روزگار چنان بود كه این دو با اینكه سنخیتی با یكدیگر نداشتند با هم متحد شدند و این وحدت نیز بسیار گل كرد و چنان شد كه نهضت جنگل بسیاری از نقاط گیلان را در تصرف خود گرفت و حتی به فكر حركت به سوی تهران و فتح آن را در سر می‌پروراند.
اوج و حضیض نهضت جنگل وابستگی مستقیم به شرایط جهانی داشت و بسیار شكننده بود. زمانی كه روسها و انگلیسیها در جنگ جهانی اول دست اتحاد و دوستی با یكدیگر داده بودند نهضت جنگل بی‌اثر و كم تحرك بود ولی با وقوع انقلاب بلشویكی روسیه وكنار كشیدن روسها از جنگ، زمینۀ مناسب برای جنگلیها فراهم شد و آنان با حمله به نیروهای سرگردان روس پیروزیهای زیاد كسب كردند و حتی در این میان از مستشاران عثمانی برای تقویت نیروهای مسلح جنگل استفاده می‌شد، ولی اندكی بعد با خروج روسها از ایران و جایگزین شدن قوای انگلیس در آنجا مجدداً‌ جنگل روبه ضعف نهاد و بسیاری از مناطق شهری را از دست داداین امر شاید برای افرادی چون میرزا كوچک‌‌ خان و یاران جنگلیش كه جان بركف نهاده بودند و هر زمانی كه اراده می‌كردند با بار سبكشان از نقطه‌ای به نقطۀ دیگر حركت می‌كردند چندان مهم نبود ولی برای برخی دیگر از متحدین جنگلی كه دارای مال و منال و خصوصاً اموال غیرمنقول بودند چندان خوشایند نبود.
حاج‌احمد كسمایی از جملۀ آنان بود. هرچند وی از متحدان مهم میرزا بود و حتی در اوج قیام جنگل منطقۀ متعلق به خود یعنی كسماء را به مركز مالی و اداری نهضت جنگل تبدیل كرده بود ولی دیگر تاب تحمل بیش از این را نداشتاستقرار نیروهای انگلیسی در شهرهای مهم گیلان و برسركار آمدن دولت وثوق‌الدوله و امضاء قرارداد معروفش فشار بیش از اندازه‌ای به حاج‌احمد كسمایی وارد كرد. در اینجا باید ازیك مشكل اساسی حركتهای سیاسی ایران نیز نام برد و آن ایجاد اختلافهای بیهوده بین رهبران این حركتهای سیاسی است.
درنهضت جنگل خصوصاً این امر به شدت محسوس بود. مجاهدین چریک كسماء كه طرفدارحاج احمد بودند از میرزا بد می‌گفتند كه چرا در گوراب زرمیخ اقدام به تأسیس استحكامات نظامی كرده و در كسماء به این امر توجه نداشته ویا اینكه افراد غیر بومی را بر كارها مسلط كرده است و خودیها را فراموش كرده استنیروهای میرزا نیزبه كسمائیان ایراد می‌گرفتند كه عقب افتاده و تابع هیچ دیسیپلینی نیستند.
تهدید دولت مركزی و انگلیس و حسادتهای بین‌ رهبران جنگل منجر به آن شد كه حاج‌‌احمد برادرش شیخ محمود را برای تسلیم شدن نزد وثوق‌الدوله به تهران بفرستد. وثوق‌الدوله نیز با این امر موافقت می‌كند.
بدین ترتیب شكاف بزرگی در نهضت جنگل ایجاد می‌شود. جنگلیها متفرق می‌شوند و ضربۀ سختی به میرزا وارد می‌شود و تا وقتی كه مجدداً جنگل با نیروهای بلشویكی اتحادی منعقد می‌كند نهضت روبه ضعف می‌رود. از سوی دیگر حاج‌ احمد كسمایی نیز سودی از این تسلیم شدن نبرد. علاوه براینكه نیروهای تحت فرماندهی استاروسلسكی، حاج‌احمد را دستگیر كردند و مورد آزار قرار دادند، خانه و املاكش را نیز غارت كردند. حاج‌ احمد كه توقع چنین برخوردی را نداشت دو سال تمام در گیلان و تهران آواره می‌شود. آخرین نامه‌اش كه در این شمارۀ ماهنامۀ بهارستان به عرض خوانندگان می‌رسد حاكی از این بدبختیها و ناملایمات حاج‌احمد است كه مجدداً‌ دست به سوی رئیس‏الوزرای جدید، یعنی میرزا حسن‌خان مشیر‌الدوله دراز نموده و یاری می‌خواهد و رئیس‏الوزرا نیز بی‌توجه به مشكل وی از فرماندۀ متعرض به وی، یعنی استاروسلسكی می‌خواهد كه به حاج‌احمد یاری برساند. سند را می‌خوانیم:
• مقام منیع ریاست وزرای عظام دامت شوكته
چون ضرورت و احتیاج ایجاب می‌نماید البته اجازه خواهند فرمود كه قبل از عرض تقاضا، مختصری از گذشته‌های خود را تصدیع دهد.
چندی بعد از آغاز جنگ بین‌المللی آقا میرزا كوچك‌خان از طهران به رشت آمده اظهاراتی نمود دائر به اینكه ملیون طهران و هیئت دولت وقت كه در آن وقت آقای مستوفی‌الممالك زمامدار آن بودند،‌ مایل به قیام عمومی ایرانیان بر ضد روسها می‌باشند و دور نیست اعلیحضرت شهریاری هم مقر‌سلطنت را به اصفهان تغییر بدهند و بالاختصاص در حدود گیلان ضروری است اقدامی بر علیه روسها به عمل آید. اطلاعات واصلۀ آن زمان و تحقیقات از خارج و داخل نیز صحت این بیانات را تا اندازه‌ای تصدیق می‌كرد، مخصوصاً كه قضیۀ مهاجرت نمایندگان و عدۀ بسیاری از وطن‌خواهان واقع شد. از طرفی هم فشار فوق‌الطاقۀ مأمورین‌ تزاری و عملیات طاقت‏‌فرسای آنها هر ذی حسی را وادار می‌كرد كه به قدر مقدور از این راه اقدامی نماید. مبنی بر مقدمات فوق، از تجارت و علاقه‌جات و عیالات خود دست كشیده، به اتفاق آقامیرزا كوچك‌خان و چند نفر دیگر تفنگ برداشته در جنگل گیلان برای دفع و اخراج اجانب از ایران قیام كردیم و متعاقب آن واقعاتی به ظهور رسید كه البته خاطر مبارك از آنها مسبوق و مستحضر است جنگ بین‌المللی تمام، آقای وثوق‌الدوله، كه كابینه ایشان در آن زمان به روی كار آمده بود، آقای حاج ‌آقای شیرازی را برای اصلاح امر جنگل به گیلان فرستادند و بعد از دخول در یك رشته مذاكرات، بنده چون در اول قصد و نیتم اخراج اجانب و تقویت دولت مركزی بود، ضدیت با دولت را اصلاح ایران ندانسته حاضر برای انقیاد شدم، قول و اطمینان دادم؛ دولت هم در مقابل به بنده قول و اطمینان و سند كتبی دادند. بعد از اعزام قوا از طرف دولت، بنده آنچه لازمۀ وفای به عهد بود به جا آورده با دو نفر از كسان خود نزد فرماندۀ قشون، سردار استاروسلسكی رفته، عده‌ای از قشون ایشان را با رعایت احترامات به فومن و كسماء برده، كسان خود را خلع سلاح و آنچه اسلحه و مونیسیون و لوازمات قشون داشتم تمام را تحویل مأمورین دولت و رئیس قشون كردم. بعد با چند نفر خود به رشت آمده، كتباً از آقای وثوق‌الدوله و آقای سپهدار اعظم تقاضای آمدن به طهران را كردم. هنوز جواب از طهران نرسیده بود كه رئیس قشون، به تحریك بعضی از مأمورین دولت كه تصور جلب نفعی را می‌نمودند و به القای بعضی از مغرضین، بنده را بلاجهت توقیف و در حبس و زجر انداخته، آنچه را كه ممكن بود از صدمه و ضرب‌ و شكنجه نسبت به بنده و كسان بنده فرو گزار نكردند. دارایی و اسناد و اثاث البیت همه را غارت كرده، تمام عمارات ما را در دهات آتش زدند و بعد از چند ماه بنده را به طهران آورده در باغشاه نگاه‌ داشته و پس از بیست یوم توقف در آنجا، آقای وثوق‌الدوله بنده را احضار نموده اظهار ندامت و افسوس از حوادث واقعه فرموده، اظهار داشتند كه آنچه شده تمام از روی غرض و اشتباه و بی‌اطلاع من شده است و وعده دادند كه تمام خسارت را جبران و مافات را تدارك می‌نمایم.
بدبختانه، فرمایشات ایشان همان حرف صرف بود، اثری از آن مشاهده نگردید سهل است، مبلغی را هم كه از بابت قیمت توتون سیگار حاصل ملكی خود كه نزد شیخ‌احمد سیگاری داشتم و به ‌معرفی خود شیخ‌احمد توقیف كرده بودند، بعد از رفع توقیف و قول به اینكه وصول و ایصال خواهند داشت و دستخط خطاب به شیخ‌احمد هم صادر كردند كه وجه را به بنده ایصال دارد، با این وصف الی‌حال به بنده نرسیده، در صورتی كه توقیف مزبور سبب شده كه شیخ‌احمد استنكاف از تأدیۀ آن كرده و به وسایل متعدده، كه شرح آن مفصل است، امتناع از ادای حق بنده كرده و می‌نماید، تا اینكه بالاجبار به وزارت عدلیه رسماً تظلم كرده. از تمام این وقایع آقای سپهدار اعظم و آقای حاج‌آقای شیرازی كاملاً‌ سابقه دارند. و ماحصل اینكه؛ امروزه بنده و كسان با عیالات مسلوب‏الحقوق در طهران و گیلانات بلاتكلیف و در مضیقه هستم. چون نیات آن مقام منیع را در خدمت به مصالح مملكت و افراد آن خالی از شوائب می‌دانم، شرح فوق را تصدیع داده، خاتمتاً‌ تقاضا می‌كنم: اولاً‌، مقرر فرمایید در موضوع غارت اموال و دارایی بنده رسیدگی به عمل آمده، آنچه موجود است تحویل و خسارات به قدر امكان جبران گردد. ثانیاً، چون ناچار از مراجعت به گیلان هستم، به مأمورین محلی امر فرمایند در اصلاح امور شخصی و بقیه‌ دارایی با بنده مساعدت داشته باشند. ثالثاً‌، در باب طلبی كه از شیخ‌احمد از بابت بقیه قیمت توتون دارم و مشار‌الیه همه را با اظهارات بی‌‌اساس و تشبثات به این و آن می‌گذراند، به وزارت عدلیه توصیه شود كه مقرر دارند محكمۀ تجارت سریعاً رسیدگی و احقاق حق نمایند.
احمد كسمائی
[در حاشیه:] به فرمانده نوشته شود كه مساعدت لازم نمایند امور حضرت ایشان فیصله یابد. ( 4 )
 توضیحات و مآخذ:

1 - شاهپور رواسانی - « نهضت جنگل وبنیانگذارآن میرزا کوچک جنگلی »مجلات اقتصاد اطلاعات سیاسی- اقتصادی» مهر وآبان 1384- شماره 217و218
2 - ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل» ، انتشارات امیرکبیر، تهران - 1344، صص 174 - 161
3- پیشین -   صص   197 – 195
4 -   جلال فرهمند « جنگلی بازرگان» - ماهنامۀ بهارستان شماره 8 - صفحه 7
ابوالقاسم کسمایی در بارۀ ملاقاتش با میرزا کوچک خان و حاجی احمد کسمایی می گوید:
بسوی کسماء- مدتی بود اندیشۀ ملاقات کوچک خان ودیدن اوضاع جنگل را ازنزدیک داشتم تا آنکه تصمیم گرفتم مسافرتی به جنگل نمایم،به خانم اظهار[کردم]ازطریق مشهدسر ودریا با کرجیهای بادی ترکمانها مسافرت[می کنم]سه شبانه روز درکرجی ترکمان توی دریا خوابیدیم تا به بندرپهلوی رسیدیم.همینکه پیاده شدیم تحقیقات کردم، گفتندکرجی پست جنگل همه روزه از بندرپهلوی به "نرگستان " می رود ،مسافرهم تحت کنترل می برد به کرجی. پست جنگل نشسته به "نرگستان فومن "عزیمت نمودم. بعد ازسه ساعت روی آب مرداب پهلوی به نرگستان رسیده چند نفرمجاهد دیدم...یکی ازمجاهدین هم مراشناخت. اسبی به یک تومان از نرگستان تا کسماء که یک فرسنگ بیش نیست کرایه نموده سواره به کسما رفتمورود به بازارکسماء درمهمانخانه محقری رحل اقامت انداخته اول شب بود پرسیدم میرزا را کجا می شود دید؟ گفتند میرزا در "گوراب زرمق "تشریف دارند هردوروزی یک مرتبه به اینجا می آیند در ادارۀ روزنامه اطاق آقای میرزامحمدی انشایی مدیرروزنامه جنگل می توانید ببینید درهیئت اتحاد اسلام نیزممکن است.
• دیدارحاج احمد کسمایی
درضمن این صحبت گفتندهرگاه حاج احمد کسمایی را هم بخواهید ملاقات کنید این است که دارد می رود. برخاسته راه افتادم. حاج احمد موهای سرش زرد مانند درویش ها بلند، کلاه نمدی درسروریش زرد بلندی هم داشت.عبای نایینی به دوش. جمعی ازاهالی دهاتی وغیره، چند نفرهم مجاهدین ریش دارمسلح چارق به پا ازتفنگدارانش همراه او بودند من هم پشت سرداخل جمعیت شده ازدرب ادارۀ روزنامه که یک محوطۀ جنگلی دارای چهاراطاق ویک ایوان بود[وارد]شدیم.
دربندرمشهدسرآقا میرزارفیع رئیس تجارتخانۀ قاسم اف ههاسه چهارپاکت سربسته به من داده بود که به هیئت اسلام درکسماء برسانم. پاکتها همراه ودربغلم بود.
حاجی احمد که پا روی پله ها نهاده به ایوان وارد شد سلامی دادم، جواب سلامم راداده پرسید با که کاردارید وکه هستید؟ گفتم اسم من ابوالقاسم کسمایی کارم حامل پاکت ها که در دست دارم باید به هیئت اتحاد اسلام برسانم. گفت ابوالقاسم کسمایی کیست؟ گفتم بنده. بازتکرارکرد، گفتم عرض کردم بنده، جواب داد اینجا طویله نیست که سرزده آمده ای. من هم بدون وحشت فورا بلند گفتم نمیدانستم اینجا طویله است، اگرمی دانستم نمی آمدم ودرطویله کاری ندارمهرچه مجاهدین انگشت به دندان به من [با]اشاره می خواستند بفهمانند این حاجی احمد است شوخی نیست، ملتفت باش اعتنایی نکرده حرف خودرا که همان جوابی بود که دادم گفته حاجی احمدنگاه خیره ای به من نمود، داخل اطاق شد. من هم برگشته درمهمانخانه به جای اولیۀ خود رفتم نشستم، چایی خواستم، وبه خود گفتم فردا مراجعت می کنم و به مازندران می روم .همین را که دیده ام درتاریخی که خواهم نوشت می نویسم: جنگل یعنی طویله که موسس آن حاجی احمد گفت و آداب محاوره نداشت.

• دیدار با میرزا کوچک خان
یک ساعت گذشت پیشخدمتی آمدبه نام یحیی گفت میرزاآمده اند دراداره روزنامه نشسته شمارا می خواهد.عبای برک بجستانی آسترتافته ای داشتم به دوش انداخته برخاستم با پیشخدمت رفتم، وارد اطاق میرزا شدم میرزا مرا درآغوش گرفت و بوسید. همدیگررا درایام مجاهدت می شناختیم. ایشان هم در اردوی سپهسالار با مرحوم کسمایی بودند، مرا پهلوی خود نشاند معذرت خواست فرمود باید ببخشید حاجی شما را نشناخته بود.
میرزای مرحوم خیلی مودب ومهربان بود ومحاورۀ خوبی داشت، قیافه اش جذاب، موهای سر وریش بلندش زرد مجعد، چشم هایش زاغ، فی الحقیقه دوستداشتنی بود، انشایی هم مرا می شناخت.
مرحوم میرزا به انشایی فرمود آمدن این کسمایی هم به جنگل وکسماء وطن اجدادی خودخدا خواسته وپیش آمد خوبی است شما کمک خوبی خواهید داشت. فهمیدم میرزا مرا برای روزنامۀ جنگل انتخاب کرده، گفتم قربان من نیامده ام اینجا بمانم...درتاریخی که می نویسم این قسمت را هم درموضوع جنگل(آنچه دیدم)خواهم نوشت. میرزا فرموداین معما را باید خودتان حل کنید که چه دیده اید؟
دراطاق انشایی چندین نفرمجاهدهیولا ومهیب ومرحوم دکترحشمت معروف هم که با میرزامانوس بودحضورداشت.گفتم آنچه دیدم مهم نیست، بیان حاجی است درمواجهه، بدون مطالعه. پرسیدند جان کوچک بفرمایید چیست؟من هم حق واقع راگفتم (طویلهبعد ازاستماع این جمله سکوتی درهمه از تاثیر تهوروروح پاک من ونکته سنجی ام حکم فرما شد. سپس میرزا فرمود ما شما را دیگرنمی گذاریم بروید آمدن با خودتان بود رفتن با ما است. اینجا جنگل است هرکس بیاید خلاص و رفتنش با اختیارنیست حالا چندروزی مهمان ما هستید تا ببینیم چه باید بکنیم.
 سخنان حاجی احمد
حاجی احمد گفت حق با شما است، تقصیرازمن است که آن لغت را گفتم وآن جواب را شنیدم. پس ازآنکه واردشده میرزا را دیدم اظهارنمودم چنین جوان نازک لاغری با من مواجهه شد، صحبتی کردیم من نسنجیده لغت طویله گفتم، اوهم با کمال شهامت عین لغت را پس داد و رفت، این نوع افراد باشهامت بدرد وبکارجنگل می آیند. میرزا فکری نموده به یادش آمد و شما را شناخته که با اردو وتشکیلات سپهسالاربوده اید و از منسوبین کسمایی معروف هستید، حالا خودتان را معرفی کنید. من هم خودم را معرفی کردم که از شجرۀ مرحوم حاجی علی کسمایی ونوۀ حاجی محمدصادق معین التجارکسمایی می باشم. حاجی احمد گفت ازطایفه حاجی علی کسمایی یک نفررعیت پیرمرد حالا درقریه کسماء زنده وباقی است
نگاه کنید به «برگهای جنگل (نامه های رشت و اسناد نهضت جنگل)» ، به کوشش ایرج افشار، فرزان روز، تهران 1378. – صص 73 - 59

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire