lundi 17 septembre 2012

جمال صفری: زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت پنجاه و هشتم

جمال صفری :
 همکاری روسیۀ شوروی ، انگلیستان و رژیم کودتا ی 1299 در سرکوب جنبش جنگل


809 jamale safari
26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین
سالگرد تولد دکتر محمد مصدق 

( قسمت اول -58 )
احمد رناسی در مورد « همکاری روسیۀ شوروی ، انگلیستان و رژیم کودتا ی 1299 » براین نظراست « " لنین درنامۀ 16 ژوئیه خود به چیچرین کمیسار امور خارجی می نویسد که " روتشتاین ازدخالت های دفتربا کوی حزب بلشویک در روابط ایران و شوروی شکایت دارد" وادامۀ آن درنامۀ دیگری ، بتاریخ 13 اوت همانسال به روتشتاین سفیر شوروی در ایران ، که با " سیاست محتاطانۀ وی " موافق است ، ولی هنوز استدلالهای " طرف دیگر" را نشنیده است، با این همه لنین معتقد است که " دلایل اساسی" وی " غیر قابل " رد" اند. لنین سیاست محتاطانۀ سفیر کبیر شوروی روتشتاین را می پذیرد، که سرانجامش قرار داد 1921 ودستوردهندۀ عقب نشینی قوای روسیه ازمعرکۀ جنگ، ودوری از رو در روئی با قشون دولت مرکزی ایران بود، که در نامه هایش به میرزا نیزآن اندرزهای حکیمانه !!! نهفته است، که اسلحه زمین گذاشته شود و... تا ازدولت مرکزی برای اومصونیت گرفته شود. در کُنج جنگل شاهد همخوابکی " شوروی لنینی دولت مقتدرمرکزی ایران- باشد.انگلیس و دلسوزی های ! رفیقانه ! – برادرانه ! ایکه نسبت به استقلال ایران نشان می دهد، ودر این رابطه، کوشش پذیرش نظریات خود را از "میرزا" می خواهد. میرزائی که تا رهائی کامل ، نبرد را پذیرفته است وهرگز " پرچم سرخ " را تا مرگش ازخود جدا نساخت.
لنین سیاست محتاطانۀ کسی را قبول می کند، که علیرغم نشنیدن استدلال طرف مخالف معتقد است که " دلایل اساسی" صاحب سیاست " غیر قابل رد" اند. وسرانجام حاصل کاراین کسانی که بادید "ماتریالیسم – دیالکتیک " به قضا یا برخورد می کنند، چیزی می شود که بهتر است نوشتۀ سلطان زاده را بیاری گیریم" مایۀ کمال تأسف ماست که حوادث با چنان سرعتی رخ دادند که انقلاب ایران نتواست زیر فشارارتش انگلستان وارتش شاه دوام بیآورد و شکست خورد."
ولی او نمی نویسد ویا اینکه چون خود نیزدر بازیهای آن دوران گیرکرده بود، نمی تواند بنویسد که : این تأسف حاصله ، که ناشی ازسرعت حوادث می باشد . را، نباید فقط مدیون ارتش شاه و ارتش انگلستان دانست، بلکه نبوغ و کارآئی صاحبان " سیاست محتاطانه" و تأکید کنندگان این سیاست های ضدّ مردمی و ضدّ انقلابی ( بنا به دید ضدّ کمونیست ها! و ضدّ سوسیالیست ها !) و بنا بر دید روشن و ظفرنمون( انتر ناسیونالیست ها!و...) با ارائۀ سیاست های محتاطانه " وتأئید از طرف "آن کسان" سبب بگل نشستن انقلاب کشوری می شوند تا به اصطلاح خود " سوسیالیسم کشوری !" را پیروز سازند. سلطان زاده هم قادربه نوشتنش نیست و از آن درمی گذرد.
آنچه گذشت، درضمن نشان می داد ، که اختلاف برسر" اصلاحات ارضی " ودوری ازاین شعار نیزنه ازطرف میرزا ( بنا بنظرفیلسوف تاریخ نویس) بود، بلکه مورد اختلاف فراکسیون های مختلفی می بود، که خود را بنام نمایندگان سازمانی بنام "حزب کمونیست ایران !" جا زده بودند و درکنگره ها ازطرف مردم ایران شرکت می کردند وبه بحث وگفتگو می نشستند، وآنکه ازاین جریانات اطلاع نداشت، در واقع " مردم ایران " بودند که چه کسانی... وخود بر گزیده ، نمایندگی آنها را بعهده گرفته اند.
ازآنچه گذشت دریافته می شود، شوریده فکری سرا پای رهبران شوروی و دررابطه با آنها ، ایادی ایرانی آنها را گرفته بود، و عاجزبودند درمورد " انقلاب وضدّ انقلاب " موضعی قاطع ومشخص داشته باشند، وهمۀ این شوریدگی ها وتشتّت ها درامرتصمیم گیریها را، درآنچه که گذشت واسناد تاریخی نشان داد، می بینیم. تاریخ عناصروسازمان ها را می نویسد و بیرحمانه حاصل کار آنها را مورد قضاوت قرار می دهد، نه تاریخ نویسان دستوربگیر وساخته پرداختۀ " خدا یگانی " که سعی بر آن دارند. برای پیاده کردن خطی " قالبی " به قلب تاریخ وتشتّت افکار ، به پراکنده گوئی ودروغ پردازی روی آورند . بله " تاریخ نرمان ها را می نویسد ، نه نرمان ها تاریخ را."
چنانچه می دانیم ، ردّ و بدل نامه هائی بین میرزا وروتشتاین صورت گرفت ، وخواست هائی میرزا از اوداشت که ازطرف ضدّ انقلاب نمی توانست مورد پذیرش قرار گیرد. نصایح " لوید جرج" David Lloyd George))* مشکل گشا می گردد،روابط تجارتی بسرحد عقل می آورد، و روتشتاین مشغول امضاء قرار داد.» (1)
 ذاکری دربارۀ شکست جنبش جنگل براثرهمکاری روسیه شوروی، انگلستان و رژیم کودتای 1299 می نویسد: بررسى آسیب شناسى نهضت جنگل از زوایاى گوناگون مهم ودرخورتوجّه است, که لازم است به آن پرداخته شود و یک یک آسیبها, با درنگ و دقّت کالبدشکافى شوند و فراروى اهل نظر قرار گیرند.
امّا دراین مقاله رابطه ی میرزا وشوروى مطرح است و نکته هایى که از این زاویه درآسیب شناسى, نقش دارند, مورد توجّه قرارمى گیرند, مانند: هماهنگى وهمخوانى شوروى با ایران, هماهنگى و همخوانى شوروى با انگلستان, سرپیچى کمونیستها ازعمل به قرارداد میرزا با ارتش سرخ و درپایان نقش سفارت شوروى و سفیر آن روتشین, درفروپاشى نهضت جنگل.
دو مورد نخست را مى توان ازمهم ترین سببها وعلّتهاى نابودى نهضت جنگل دانست. معناى این هماهنگیها این بود که: شوروى, انگلستان و دولت ایران هر سه در نابودى میرزا به هماهنگى رسیده اند و زیر پا نهادن قرارداد و سربرتافتن ازعمل به آن نیز, براى رسیدن به این همبستگیها و همخوانیها بوده است. تلاش سفارت روسیه شوروى نیز در راستاى به حقیقت پیوستن این هماهنگیها صورت گرفته که سبب نابودى سریع نهضت جنگل شده و امکان بازسازى نیروهاى جنگل را از میرزا گرفته است.
مشیرالدوله نخست وزیر, مدّ تى پس از برگمارده شدن (7 تیر 11/1299 شوال 1338) در تلگرافى به تاریخ اوّل ماه ذیقعده 1338, مشاور الممالک را, که نمایندۀ پیشین ایران در مجمع ملل بود, به سمت وزیر مختارى ایران در مسکو, براى گفت و گو و بستن قرارداد با دولت شوروى, برگمارد.
از آن جا که مشیرالد وّله در آغاز کارخود, جلوى اجراى قرارداد 1919 را گرفت, دولت انگلیس, از کمک به دولت ایران خوددارى مى ورزید.
زیرا مدّعى بود کمک انگلستان بر اساس آن قرارداد بوده و با جلوگیرى از اجراى آن, دلیلى براى این کمک وجود ندارد.
در روز 17 ذیقعده 14/1338 مرداد 1299, جلسۀ فوق العادۀ وزیران برگزار شد و قرار شد که دولت انگلستان, به مدّت سه ماه با دولت مشیرالدّوله همکارى کند تا قرارداد به اجرا درآید. پس از این جلسه, و در همین روز, مواد هیجده گانۀ, نامۀ 26 ژوئن 1919 چیچرین, به عنوان دستورالعمل , براى مشاور الممالک فرستاده مى شود.از آغاز آنچه فرستاده شده چنین استفاده مى شود که در 28 ژوئن 1920 / 5 تیر 1299, دولت ایران دوباره, به شوروى, به خاطر حضور نیروهایش درایران, اعتراض مى کند و وزارت خارجه شوروى در10 ژوئیّه 23/1920شوال 1338همان پاسخ پیشین را مى دهد و مدّعى مى شود:
(اکنون مى توانم براساس داده هاى دقیق, اثباتاً اعلام نمایم که هیچ نیروى نظامى, یا دریایى جمهورى روسیه در حال حاضردر سرزمین, یا آبهاى ایران حضورندارند.نیروهایى که بنابرادعاى شما, در مناطق مورد ذکر وجود دارند, هیچ گونه ارتباطى با حکومت ما نداشته …)
دراین پاسخ, دولت شوروى, بى طرفى خود را در برابر حکومت رشت و حکومت تهران اعلام مى کند:
(حکومت روسیه, معتقد است اصل عدم مداخله, بیش تر پاسخ گویى احساسات مودّت آمیز وبرادرى بین توده هاى روسى و ایرانى, همچنین روابط حسن همجوارى, که حکومت روسیه, شدیداً طالب برقرارى آن با ایران است, مى باشد; زیرا ملّت ایران, باید سرنوشت خود را تعیین کند.)
با این دستورالعمل,گفت و گوهاى دولت ایران با شوروى وارد مرحلۀ حساس مى شود.شروع گفت وگوهاى دولت ایران, همزمان است با حضور نمایندگان جنگل در مسکو.
این هیأت در 9 اوت 23/1920 ذیقعده 18/1338 مرداد 1299 گزارشى براى وزیر خارجۀ شوروى, مى فرستند و خواسته ها دولت جمهورى گیلان را مطرح مى کنند.
وقتى دولت ایران, از گسیل این دو نماینده از سوى جنگلیها آگاه مى شود, خبر آن را به اطلاع مشاور الممالک مى رساند که از دولت شوروى یا ساویت, بخواهد که به آنها وقعى ننهاده ناامید شوند.
در این مدّت دولت مرکزى, با بالشویکهاى رشت درگیرمى شود که این درگیرى به شکست بالشویکها مى انجامد. مهلت سه ماه مشیرالدوله هنوزبه پایان نرسیده, که سقوط مى کند و کابینه سپهدار رشتى در 4 آبان 14/1299 صفر 27/1339 اکتبر 1920 تشکیل مى شود. گویا دولت جدید, جسارت ادامه گفت و گورا در خود نمى بیند....»
«...باید توجّه داشت که واژۀ متجاسرین, به بالشویکهاى گیلان, گفته مى شده است. یعنى پس از آن که دولت شوروى, اعلام مى دارد از بالشویکهاى گیلان پشتیبانى نمى کند, مؤتمن الملک, در 7 ذیحجه1338, پیشنهاد مى کند: به جاى بالشویک, از واژۀ متجاسرین استفاده شود که پیوند و بستگى به دولت شوروى پیدا نکند.
در این برهه که شهید مدرّس سخن گفته, در دوران کابینۀ مشیرالدوله و کابینۀ سپهدار اعظم رشتى, نیروهاى میرزا کوچک از نیروهاى کمونیستى, که در کتابهاى سردار جنگل و تاریخ انقلاب جنگل, از آنها به عنوان نیروهاى انقلاب هم یاد شده, جدا بوده اند. بنابراین, سخن شهید مدرّس, در سرکوبى نیروهاى متجاسر, نیروهاى میرزاکوچک را در بر نمى گیرد, چون آنان با دولت ایران, طرف نبودند.
گفت و گوهاى شوروى و ایران ادامه مى یابد و در آذر 1299, به نتیجه نهایى نزدیک مى شود.
لنین در کنگرۀ هشتم سراسرى روسیه, 22 ـ 29 دسامبر 1/1920 ـ 8 دى 1299, دربارۀ ایران مى گوید:
(ما مى توانیم امضاء شدن قراردادى را که با ایران در پیش است, تبریک بگوییم.روابط دوستانه با ایران, به علّت نزدیک شدن و در آمیختن منافع اساسى تمام خلقهایى که از فشار امپریالیسم رنج مى برد, تضمین شده است.)
موردهاى بیست و هشت گانۀ قرارداد در روز 18 دى 1299, به تصویب دولت ایران رسید و مهلت سه ماهه, براى مبادله گذاشته شد.
دولت انگلستان در این مدّت, براى حفظ منافع خود در ایران, به تلاش گسترده دست زد. در 3 حوت(اسفند) 1299 کودتاى سید ضیاء و رضاخان رخ داد و از ضعف کابینه سپهدار اعظم رشتى, بهره کافى را بردند. قرارداد مودّت ایران و روسیه در هشتم حوت (اسفند)26/1299 فوریه 1921 م. در مسکو به امضاء رسید. و در 19اسفند منشور الملک, به آستارا آمد.و قرارداد را براى دولت ایران مخابره کرد. امضاى قرارداد پس از کودتاى رضاخان اتّفاقى نیست. دولت انگلستان, بر این باور بود: با این کودتا منافع او در ایران حفظ مى شود. آیرونساید, در یادداشتهاى خود به طرّاحى کودتا, اقرار کرده است. (کودتاى قزاقها در تهران, با علم و اطلاع سفارت انگلستان و با سازمان دهى این سفارت به وقوع پیوست.)
به جهت همین اطمینان است که قرارداد شوروى با انگلستان در 9 مارس 19/1921 اسفند 1300, به امضاى دو طرف مى رسد.150و شوروى با بستن این قراردادها, در جهت استوار کردن آنها, گامهاى بعدى را بر مى دارد.
در 7 فروردین 17/1300 رجب 1339, قرارداد 1919 توسط سیدضیاء الدّین عامل انگلیس, ملغى اعلام مى شود. 151 زیرا با وجود مهره اى مانند رضاخان نیازى به آن نبوده است.
با الغاى این قرارداد, بخش مهمّى از خواسته هاى نهضت جنگل برآورده مى شود; امّا آیا باید جنگلیها مبارزه را کنار بنهند؟
میرزا کوچک مى گفت: تا اطمینان به دخالت نکردن انگلیس در ایران پیدا نکند و تا دولت ملّى سر کار نیاید, مبارزۀ خود را پایان نخواهد داد. میرزا این مطلب را در پاسخ به نمایندگان دولت سید ضیاء, در گفت و گویى که در 6 ارد یبهشت 1300 با میرزا داشتند, گفته است.
نمایندگان سید ضیاء, در گزارش خود از موضع میرزا در برابر انگلیس چنین گزارش مى دهند:
(میرزا کوچک خان مدّعى بود هر چند قرارداد انگلیس لغو شده است, ولى دخالت مستشاران انگلیسى در امور مالیه و صاحب منصبان و معلّمین انگلیسى در نظام و فرونت گیلان اجراى اصول مهمّه قرارداد را عملاًنقض مى نماید.)
میرزا,برابر گزارش نمایندگان سید ضیاء, خواهان تشکیل دولت مرکزى مقتدر, مستقل و بدون دخالت خارجى بوده است:
(بالأخره اظهار داشتند که: یگانه آرزوى شوراى انقلابى جنگل, تشکیل یک حکومت ملّى در ایران و قطع نفوذ اجانب ازامورداخله ی مملکت و تخلیۀ قشون اجانب از خاک ایران است. بدیهى است پس از این که اطمینان به عملیات دولت حاضره حاصل شد, از روى این اصول حاضر به مساعدت با دولت و تسلیم بالا خواهیم شد.) نمایندگان و فرستادگان سیدضیاء به نزد میرزا کوچک, در این گفت وگوها, نتوانستند وى را قانع کنند: دولتى که اکنون بر سر کار است, ملّى و در جهت هدفهاى راستین ملّت ایران گام برخواهد داشت. از آنچه دراین گزارش آمده, استفاده مى شود که آنان براى جلب اعتماد میرزا, گفته اند: میرزا کریم خان رشتى نیز, دردولت نقش دارد. بیان این موضوع از سوى نمایندگان سیدضیاء, بسى مهم بود. میرزا, به کریم خان و برادرش سردار محیى, اطمینان نداشت و شاید مى دانست که آنان, عامل انگلیس هستند.
دهخدایى مى گوید:
با این که سردار محیى, براى کوچک جنگلى, احترام قائل بود, امّا وى, هیچ گاه در جایى که سردار محیى بود, نمى نشست.)
شمارى بر این نظرند که رضاخان, تربیت شدۀ سردار محیى است و او رضاخان را براى کودتا آماده کرد. برادر وى, میرزا کریم خان, نقش پنهانى مهمّى در کودتا داشته است. از این روى, میرزا به سیدضیاء و رضاخان, اعتماد نداشت.
نمایندگان سید ضیاء در گزارش از دیدار با میرزا مى نویسند:
(یکى از مسائلى که فوق العاده, باعث عدم اطمینان میرزا کوچک خان, بر دولت حاضره و موجب وحشت مشارالیه شده است, مقام و ارتباط کاملى است, به عقیدۀ او, میرزا کریم خان در مقامات عالیه دولت جدید حائزاهمیّت است. از این مسأله, بیمناک مى باشد.به طورى که از بیانات میرزا کوچک خان استنباط شد,کدورتى شخصى فى مابین او و میرزا کریم خان بوده و هست که فوق العاده هراسان و ترسناک تصوّر مى کند: اقداماتى که دولت راجع به جنگل مى نماید, حتماً بنا به تصویب میرزا کریم خان است.
در مقابل کلیه ی ایرادات و استنادات او, تا اندازه اى ممکن شد که اسباب اسکات و اقناع او را فراهم نماییم, مگر در این خصوص که چون توأم با احساسات درونى او بود, هرچه کردیم, این اشتباه مرتفع گردد, به هیچ وجه, زیر بار نرفته و حاضر به قبول هم نشد.)
دکتر آقا خان درخاطرات خود, دربارۀ مأموریت خود از سوى سیدضیاء براى مذاکره با میرزا کوچک, مى نویسد:
(پس از چندى, از طرف کابینۀ سیدضیاء الدین, میسیونى, تحت ریاست مرحوم معاضدالسّلطنه, که اعضاء آن شعبانى و حسین خان افسر و برادران زن معاضدالسّلطنه و نویسنده بودیم, به قصد مذاکره با جنگل, به امام زاده هاشم آمدیم.
سیدضیاء الدین, به وسیلۀ من پیغام خصوصى براى مرحوم کوچک خان فرستاده بود.خلاصه ی پیغام آن که: من و شما, در بدو نهضت انقلاب مشروطیت, همکار بودیم. شما آن طور تشخیص دادید و آن راه را رفتید و من این طور تشخیص داده و این راه را رفته ام. حال در سر دو راهى هستیم. حاضر شوید با هم همکارى کنیم و براى خاطر شما, حاضرم هر طور که مطمئن مى شوید, عمل کنم.
در امام زاده هاشم, باراکاچف آتاشه میلیتر روسى آشنا شدم. مذاکراتى نیز با بالشویکها به عمل آمد.
من وحسین خان افسر, ازبیراهۀ رودبار, به کسما رفتیم وبا مرحوم میرزا موضوع پیغام را به میان گذاشتیم. ایشان, به هیچ وجه حاضر نشدند با سیدضیاء الدین, همکارى کنند. او را خائن و عامل انگلیس مى دانست.
من به ایشان گفتم:چندى با او کار کنید و براى حفظ وضعیّت خودتان نیز, آنچه که باعث اطمینان است, از ایشان بخواهید.
به من گفت: من و همکارى با سید! من این جا را کربلا خواهم کرد.)
از طرف دیگر, در 6 اردیبهشت 1300, روتشین, وزیر مختار شوروى, به ایران آمد و در16 اردیبهشت در جشن تاجگذارى احمدشاه شرکت جست و در سخنرانى خود در این مراسم, دربارۀ نهضت جنگل گفت: (خاطر اعلى حضرت همایونى را مطمئن مى سازد که دولت متبوعه دوستدار, نظر به تعهّداتى که در موقع انعقاد قرارداد نموده, با نهایت صمیمیّت, اقدامات لازمه را در تسریع تصفیۀ مسألۀ گیلان, اتّخاذ خواهد نمود.)
احمد شاه در پاسخ وى گفت:
(یقین دارم قضیّۀ اسف آور گیلان, در نتیجۀ مساعى و اهتمامات شما, هر چه زودتر خاتمه یافته و طورى نخواهد شد که سکته به روابط دوستى دو ملّت وارد آید.)
روشن شد که استبدادیان, دولت انگلیس و شوروى, با هماهنگى کامل, براى از بین بردن نهضت جنگل و کشتن میرزا برنامه ریزى کرده بودند و با تلاش و پى گیرى, برنامه و نقشۀ خود را پیاده کردند و نهضت جنگل را از هم فروپاشاندند و عرصه را بر میرزا تنگ گرفتند, تا این که در کولاک گرفتار آمد و به شهادت رسید.
با ورود ناخواستۀ ارتش سرخ شوروى به ایران, میرزا در تنگناى شدید قرار گرفت, به گونه اى که ناچار بود براى حفظ استقلال کشور و جلوگیرى از دخالتهاى بیگانگان, با آنها, تا جایى که مصالح کشور ایجاب مى کرد, همکارى کند. ادعاى آزادى خواهى رهبران شوروى و هم اندیشى و هم افقى دیدگاه میرزا در پاره اى از مسائل با آنان و هماهنگى در مبارزه با استعمار انگلیس, بنیادهاى این همکارى را استوار مى ساخت. با حضور نیروهاى غدّار و یغماگر انگلیس در ایران و گسترش قدرت اهریمنى خود در تمام زوایاى حاکمیت و بخشهاى اجتماع, بر سر کار بودن وثوق الدّوله, عاقد قرارداد 1919 و… این همکارى در خور توجیه بود. میرزا, براى کاستن از آسیبهاى این همکارى و جلوگیرى از دخالت احتمالى ارتش سرخ, قرارداد عزّت مندانه و افتخارآمیزى با شرطها و قیدهاى ویژه امضا کرد, از جمله, بالشویکها و کمونیستها نبایستى از مرام کمونیستى تبلیغ کنند و یا در امور داخلى ایران دخالت ورزند. و یا حق ندارند نیروهاى جدیدى را وارد ایران کنند, مگر با هماهنگى و اجازۀحکومت گیلان.
اگر برابر پیمان نامه میرزا با ارتش سرخ و بالشویکها, عمل مى شد و کمونیستها و بالشویکها, خیانت نمى ورزیدند و جایگاه میرزا در رشت استوار مى گردید, با علاقه و عشقى که مردم به وى داشتند, فتح تهران و تاراندن استعمارگران و برچیدن تخت و دیهیم تاراج گران مستبد, کارى بود آسان و شد نى. همان گونه که استقبال مردم رشت از میرزا, به خوبى جایگاه والاى وى را نمایاند, در تهران نیز این شکوه آفرینى, بى گمان تکرار مى شد. امّا پیمان شکنى کمونیستها, تبلیغات کمونیستى که بسیارى از مردم را از صحنه بیرون راند و به استبداد, ارتجاع و استعمار مجال داد تا علیه نهضت جنگل به لجن پراکنى بپردازند, دخالت در امور انقلاب, حرکتهاى زشت, تباهى آفرینیها و…میرزا را به انزواى جنگل کشاند و سبب شد, قهرمانان و یلان و شجاعان جنگل, یکى پس از دیگرى, به تیغ جفا از پاى درآیند و یا در انزوا و سکوتى جانکاه, اسیر پنجه هاى مرگ شوند.
پشت پازدن کمونیستها, به قرارداد , براى رسیدن به هدفهاى دراز مدّ تى بود که در نظر داشتند.ارتش سرخ, در حالى وارد ایران شد که شوروى و انگلستان در آستانۀ گفت و گو قرار داشتند. عقب نشینى نیروهاى انگلیس از انزلى و رشت, بدون هیچ گونه درگیرى, حکایت از برنامه ریزى دقیق و مسائلى در پشت پرده داشت که این برآگاهان سیاسى, پنهان نبود و انگلیس بدون درگیرى با شوروى, به هدفى که مى خواست دست یابد, دست یافت که رویدادهاى پس از این مرحله, این مطلب را به خوبى ثابت مى کنند.
دولت ایران,وقتى خطر کمونیست را در بیخ گوش خود احساس کرد, به تکاپو افتاد و حاضر شد باب گفت و گو با شورویها را بگشاید.
انگلستان هم, در برابر بالشویکها و حکومت شوروى, نرمش نشان داد, زیرا نمى خواست با این قدرت جدید, رویارو, دست و پنجه نرم کند, چون بیم آن داشت در درگیریهاى این چنین, رشتۀ کار از دستش در رود. انگلیس به روزى مى اندیشید که بتواند در سایۀ حرکتهاى سیاسى و دیپلماسى و از راه نیرنگ و رام کردن رقیب پرقدرت, شوروى, پایگاه هاى خود را درآسیا استوارو پابرجا نگهدارد که چنین هم شد.
شوروى, براى ترساندن ایران و انگلیس, باید بازار شعارهاى ضدّ امپریالیستى و ضدّاستبدادى, بویژه تبلیغ از کمونیست را هرچه داغ تر نگه مى داشت. ازاین روى, با این که با میرزا کوچک قرارداد بسته بود که در ایران از کمونیست تبلیغ نکند, امّا براى رسیدن به هدف یاد شده که همانا نگران کردن و به تسلیم واداشتن استبدادیان و انگلستان باشد, پیمان را نادیده انگاشت و سیاستهاى خود را دنبال کرد.
میرزا, دربرهه اى مى پنداشت که کمونیستها وارتش سرخ, خودسرانه پیمان انزلى را نادیده مى انگارند و خلاف آن عمل مى کنند, وسران شوروى, نظرى غیر از این دارند. ازاین روى, نمایندگانى به مسکو فرستاد, تا سران شوروى را در جریان آنچه در داخل ایران مى گذرد و خودسریهاى حزب کمونیست و ارتش سرخ بگذارند و نامه اى هم به لنین نگاشت و وى را در جریان امور قرارداد.
میرزا, بر این نظر بود که اگر دولت سویت (شورائى) روسیه ازجریانها و رویدادهایى که در ایران مى گذرد, آگاهى بیابد و دست به کار نشود و جلوى سرکشان وابسته به خود را نگیرد, دولت شوروى هم در ردیف انگلستان و استبدادیان خواهد بود.
وى در بیانیه خود پس از کودتا مى نویسد:
(این نکته را به خاطرهاى خود بسپارید که هیچ وقت سویت روسیه و نمایندگان درستکار آنها به حرکت و هرزگیهاى ابوکف و این چند نفر راضى نیستند.سویت روسیه اگر مطلع بشوند, بلاشبهه جلوگیرى خواهند کرد. اگر بعد از اطّلاع, قادر به جلوگیرى نشدند, آن وقت تکلیف ما این است که: کمونیستها, انگلیسیها, دولت مستبدّ ایران را در یک ردیف حساب کرده, به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق اجتماعى از همه دفاع کنیم و یقین داریم که خدا یار و مددکار ما خواهد بود.)
برابر قرارداد میرزا با بالشویکها و ارتش سرخ, شوروى نمى باید در امور داخلى ایران دخالت کند. امّا شوروى, با پیمان شکنى و نادیده انگارى پیمانى که با میرزا بسته بود, در امور داخلى ایران دخالت مى کند و میرزا از این موضوع بر مى آشوبد و مى نویسد:
(ما معتقدیم که قدم اوّل را براى آزادى ایران برداشته ایم, لیکن, خطر, از جانب دیگر به ما روى آورده; یعنى اگر از مداخلۀ خارجى در امور داخلى جلوگیرى نشود معنى اش این است که هیچ وقت به مقصود نخواهیم رسید; زیرا به جاى مداخلۀ یک دولت خارجى که تا کنون وجود داشت, مداخلۀ دولت خارجى دیگرى شروع شده است.)
میرزا, به دخالت شوروى در امور ایران اعتراض مى کند و خواهان جلوگیرى شوروى از دخالت دولت آذربایجان در ایران مى گردد و مى خواهد که در هر چهار مورد زیر موافقت شود:
(1. عملى ساختن قول نمایندگان روسیه سویتى که به ملّت آزاد ایران داده اند. همچنین منع مداخلات آذربایجان سویتى در امور داخلى ایران بر طبق یادداشت رفیق چیچرین.
2. شناختن اختیارات جمهورى ایران. چنانچه شوروى, عملیّات فرقۀ اشتراکى را تأیید مى کند, در آن صورت لازم مى آید در برنامۀ کار بر طبق شرایط سیاسى ایران و ممالک شرق تجدید نظر نمود.
3. ردّ اموال و دارایى اتباع ایران که در آذربایجان سویتى مصادره شده است.
4. احضار ابوکف و اعزام مجدّد رفیق کاژانف; زیرا وجود شخص اخیر از نظر نظامى, کمال اهمیّت را حائز است.)
به هر حال, دو نمایندۀ میرزا به مسکو مى روند. در 15 اوت, 1920, گفت و گوهاى خود را آغاز مى کنند و در نامه اى به وزیر خارجۀ شوروى, نیازهاى جمهورى نوبنیاد را به آگاهى وى مى رسانند.
حدود یک ماه در مسکو مى مانند و وقت خود را با دیدارها و گفت و گوها مى گذرانند, ولى نتیجه و پاسخ روشنى دریافت نمى کنند; زیرا همزمان نمایندگان دولت مستبد و وابستۀ ایران نیز براى گفت و گو با مقامهاى شوروى و چه بسا دادن امتیازهایى, در مسکو به سر مى بردند.
نمایندگان میرزا در بازگشت,در کنگرۀ ملل شرق در باکو, شرکت جستند و با گفت و گوها و دیدارهاى بسیار, شمارى را راضى کردند که براى گرفتاریهاى جمهورى گیلان, به تلاش برخیزند.
کسانى هم به رشت مى آیند. سپس حیدرخان عمواوغلى, به رشت مى آید و به ظاهر, هدفش از میان برداشتن اختلافهاست.
میرزا, از حیدرخان عمواوغلى, استقبال مى کند. در همین هنگام, احسان اللّه خان و خالوقربان, در نامه اى به میرزا, علاقۀ خود را به همکارى دوباره اعلام مى دارند.
میرزا پیشنهاد آنان را مى پذیرد; زیرا به خوبى مى داند بسیارى از نیروهاى فرمانبر آنان, بالشویک نیستند, بلکه مردمان عادى هستند که شناختى از بالشویک و کمونیست ندارند, پیرو فرمان فرماندۀ خود و سیاستهاى اویند.
کمیتۀ جدید انقلاب, با عضویت: میرزا کوچک , حیدرخان عمواوغلى, خالوقربان, احسان الله خان, و میرزا محمدى تشکیل مى شود.
ولى در اطّلاعیۀ 23 مرداد 1300, به جاى احسان الله خان, نام سرخوش عضو کمیته اعلام شد. با این که کمیتۀ جدید, جلسه هاى بسیار تشکیل مى داد و گفت وگوهاى فراوان, به خاطر ناهمگونى اعضاء, جدایى آرمانها و آرزوها, صادق نبودن وابستگان به بالشویکها و… نتیجه اى بهره نشد و کارها سامان نیافت. حیدرخان عمواوغلى, کمک شوروى را بسته به اجرا و پیاده شدن عقاید کمونیستى و اصلاحات ارضى مى دانست و میرزا آن را به زیان انقلاب مى دانست و از پذیرش دیدگاه هاى وى, سر باز مى زد. از ملّیون مرکز, پیاپى به میرزا پیام مى رسید: اگر حیدرخان عمواوغلى نظر خاصّى دارد, بهتر است راه خود را جدا کند.
آگاهان, ملّیون و… مى دانستند که حیدرخان عمواوغلى, اگر به نظر خاصّى برسد, آن را به اجرا خواهد گذاشت, گرچه آلودن دست خود به خون میرزا باشد. زیرا همگان دیدند که در واقعۀ مشروطه, نیت درونى خود را آشکار ساخت و رفیق خود, ستّارخان را خلع سلاح کرد, با این که ستّارخان, کارهاى خود را بر اساس دیدگاه هاى حیدرخان انجام مى داد.
حرکتهاى نابهنجار بالشویکها و کمونیستها و خودسریهاى دسته هاى کرد و اعضاى کمیساریا, شمارى از جنگلیها را سخت دلگیر کرده بود و به شدّت, در فکر رهایى از این تنگنا بودند و بر آن بودند که ریشۀ شمارى از این مزاحمان و آزاردهندگان را قطع کنند که میرزا در پاسخ آنان اظهار داشت:
(من نمى توانم با کشتن یک عدّه یارانى که سالها با من همکارى کرده اند, به جرم غفلت موقّتى, یا نااهلى, موافقت کنم و شما هم, این فکر را از خود دور کنید.)
میرزا دید خشمها و ناراحتیهاى یاران جنگل, از حرکتهاى ناشایست کمونیستها و وابستگان به بالشویکها, روز به روز, بیش تر دامن مى گسترند, براى این که از رویدادهاى ناگوار جلوگیرى کرده باشد, پیشنهاد داد که در ملّاسرا, یک فرسخى رشت, بین اعضاى کمیساریا و جنگلیها, گردهمایى تشکیل شود و راه هاى همکارى بررسى گردد.» ( 2 )
میا نجی گری شوروی ، بوسۀ مرگ انقلاب
به روایت خسرو شاکری : تمایل روسیه شوروی به «عادی کردن» شرایط سیاسی در ایران ازسوی وزیرمختارآن کشور ، روتشتاین، ازلحظه ی ورودش به تهران، فعّلانه ، ورنه جسورانه ، دنبال می شد. بنابراین ، شرایط کوچک خان برای سازش سیاسی با دولت تهران روتشتاین را بر آن داشت که با جنگلیان مذاکره کند. گزارش رسمی شوروی حاکی است که وی « تمایل خود را به میانجی گری بین مقامات تهران و جنگلیان ابراز داشت » ، زیرا « دیپلماسی شوروی به این نتیجه رسیده بود که انگلیسیان سعی درتشویق جنگ داخلی در شمال ایران داشتند.» با این حال، این چیزی نبود که روتشتاین به همتایان انگلیسی خود در تهران گفت. وی به وابسته ی نظامی انگلیس گفت که : « به راه آوردن کوچک خان مستلزم این است که با وی گفتگوی صمیمانه کرد و برای او روشن ساخت که چگونه اعمالش به ایران وایرانیان، فارغ از این که چه دولتی برسر کارباشد ، زیان می رساند.» کوتاه زمانی بعد، فرستاده ای ازجانب تهران و دیگری ازسوی روتشتاین – که اصرارداشت درجلسه حضورداشته باشد - به رشت رفتند تا بکوشند با کوچک خان مذاکره کنند . با ازسرگیری این مذاکرات با ساعدالّدوله ، رضا خان به نیروهایش دستور داد عملیات را تا اطّلاع ثانوی متوقّف سازند. ازاین رو ، گفتگوها تا اواسط مرداد به درازا کشید. امّا سرانجام به دلیل بی میلی دولت به موافقت با شرایط جنگلیان شکست خورد. روتشتاین ، که هنوز امیدوار بود کوچک خان را « برسر عقل » آورد ، از وزیرجنگ « دلواپس » خواست که عملیات را برای دوتا سه هفته، یا تا زمانی که یک تلاش دیگر برای مصالحۀ سیاسی به عمل نیامده بوده باشد، به تعویق اندازد. به گفتۀ سفارت انگلیس ، رضا خان ازدخالت روتشتاین بر آشفت و برای حلّ مسئلۀ گیلان به شیوه ای که با احسان و ساعد الدّوله در مازندران رفتار کرده بود، بی تابی نشان داد.( 3)
شاکری در ادامه آن می نویسد : « پس از سپری شدن ضرب الاجل دو هفته ای ، روتشتاین هنوز گامی بر نداشته بود زیرا به گفتۀ وی – تهران نتوانسته بود ایسرا ئیلنکو(Israelenko ) ،تبعه ی روس تحت تعقب مقامات شوروی را، تحویل دهد. قضیه ی ایسرائیلنکو بی تردید یک بهانه بود. انگیزۀ واقعی روتشتاین دفع الوقت برای تلاش دیگری در « بر سر عقل » آوردن کوچک خان بود. رضا خان این آخرین بهانه را « نقض عهد » خواند، و قول داد که حملۀ خود را پس از 22 شهریور ، و در پایان ایّام سوگواری محرّم ، آغازکند. با این حال، به گفتۀ تاریخ نگاران شوروی، روتشتاین هم به تهران وهم به انگلیستان دروغ گفته بود، زیرا وی در18 اوت ( 27 مرداد ) نامه ای به کوچک خان نوشته وپیشنهاد کرده بود که به عنوان میانجی عمل کند وطرح مصالحه ای را نیز ارائه کرده بود.
به رغم نا خرسندی رضا خان، مهلت داده شده برای مذاکرات ، بیشترین منافع را برای وزیرجنگ به دنبال داشت، زیرا فرصت دیگری برای آموزش وتجهیزافرادش فراهم کرد. و با گذشت زمان، جبهۀ انقلابی دراثرفشارروتشتاین براحسان وافرادش رو به فرسایش گذاشت.
شرایط جدید کوچک خان
روتشتاین درماه شهریور نامه ای ازکوچک خان دریافت کرد، ودرپی آن نمایندۀ خود کلانتروف(Kalantarov ) را ، که یک دستیار ارمنی مورد اعتماد وابسته ی نظامی شوروی در تهران بود، به همراه سعداله خان درویش ، نماینده ی سابق کوچک خان در تهران ، به گیلان اعزام داشت. روتشتاین که ازقرار معلوم در تماس نزدیک با کوچک خان بود، و « نفوذ قابل توجهی » براوداشت، این اقدام را به انگلیسیان داد، امّا ایشان بدگمان بودند که وی ازنفوذ خود برای بهبود روابط خود وتهران استفاده کند. با ازسرگرفته شدن مذاکرات کوچک خان و روتشتاین - که ظاهراً یک « میانجی صلح » بین تهران و جنگلیان بود- انگلیسیان با بدگمانی به این نتیجه رسیدند که وی دفع الوقت می کرد تا فصل برداشت محصول برنج درگیلان فرا رسد. دراین حال، رضا خان تصمیم گرفت درصورتی که صلح حاصل نشود، ظرف دو هفته عملیات نظامی را از سر گیرد.
کوچک خان این واپسین تلاش برای مذاکره با روتشتاین را پس ازگفتگو با گیکالو، فرمانده نیروهای شوروی درگیلان، به عمل آورد که، بنا برگزارشی دستورداشت « ماجرای گیلان » را، بدون به خطرانداختن « اعتبارآزادی بخش » شوروی درایران، فیصله دهد. گیکالوضمن توضیح « وضعیت جهانی » برای کوچک خان، هشدارداد که ممکن بود انقلاب به فاجعه انجامد. پس از این دیدار ، کوچک خان درویش را با پیامی نزد روتشتاین فرستاد، متأسفانه از مفاد پیام اطلاع چندانی در دست نیست، جز آنکه طرح مصالۀ زیر را پیشنهاد می کرد:
1 – باید در همۀ عرصه های حیات ملی ایران اصلاحات بنیادی به عمل آید تا امنیّت داخلی و آزادی های اساسی برقرار شود، درعین « حفظ منافع خارجیان» (؟) .»
2 - همۀ قرار دادهایی که حاکمیت ملّی را محدود می سازند ، لغو و همۀ تعهّدات ضروری برای استقلال و آزادی ایران به اجرا گذاشته شوند.
3 – امنیت گیلان باید به دست جنگلیان سپرده وهزینه های آن از در آمدهای محلّی تأمین شود.
4 - والی گیلان ، مسئول امور مالیه ، و رئیس ژاندارمری آن باید با موافقت جنگلیان منصوب شوند.
5 - احزاب سیاسی باید آزاد باشند و انکشاف فرهنگی شهر ها و روستا های ولایت تشویق شود.
6 - نیروهای دولتی باید به جبهۀ قزوین عقب بنشینند.
7 - نیروهای جنگلیان نباید از سطح کنونی شان بیشتر شوند.
پیشنهاد روتشتاین برای تسلیم کوچک خان
رو تشتاین در شهریور ماه پیامی برای کوچک خان فرستاد که در آن از جمله آمده بود:
من سعادت ایران را می خواهم و ازبرای استقلال و آزادی داخلی و خارجی این مملکت می کوشم... لازم نیست من برای شما شرح دهم که وضع سال گذشته چقدر نفوذ( انگلیس ) ها را زیاد کرد و به نام نیکمان لطمه زد ... به واسطۀ اوضاع ( جدید) بین المللی، برایتان امکان نیافت با تاکتیک های خودتان دولت را مرعوب ومجبوربه تغییرات کنید ویا مملکت را ازنفوذ وحضور( انگلیس ) ها آزاد نمایید. تکرار می کنم که این تقصیرشما نیست، بلکه به علّت وضعیت بین المللی است... ازآنجا که ما ، یعنی دولت شوروی ، دراین موقع ، نه تنها عملیات انقلابی را بی فایده و بلکه مضر می دانیم، این است که سیاستمان را تغییر داده و طریق دیگری اتّخاذ کرده ایم... بنا به مفاد ( قرارداد ) فوریه 1921 ( اسفند 1299 ) ما مجبوریم دولت ایران را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم . اجبارما منحصر است به خارج کردن قوای روس و آذربایجان از گیلان ، از طرف دیگر، برطبق همان قرار داد ، ما مکلّف نشده ایم که در مقابل دولت از قوای انقلابی ایران حمایت کنیم...
روتشتاین گفت که انتظار داشت کوچک خان عقب نشینی و نیروهایش را خلع سلاح کند و خود را با سیاست جدید شوروی « هماهنگ» سازد. مسلّماً ، گشایش راه تجاری به روسیه ی شوروی « یک وظیفه ی مّلت دوستانه» و « وطن دوستانه » بود . وی هشدار داد فرماندۀ کل قوای کابینۀ قوام ، رضا خان ، قصد داشت تا مسئلۀ گیلان را از راه زور پایان دهد. امّا وی ( روتشتاین ) تاکنون از آن جلوگیری کرده وامیدواربود که این مشکل را بطورمسالمت آمیزحل کند. وزیرمختارشوروی تکرار کرد که کوچک خان بایستی با یک نیروی حداقلّی به جنگل های گیلان عقب نشینی می کرد ودولتی درگیلان با مشورت سه جانبه (دولت مرکزی وسفارت شوروی) برمی گزید. وظیفۀ حفظ نظم وقانون برعهدۀ یک نیروی کوچک ژاندارمری گذاشته می شد.
روایت شوروی ازرویدادها ( که درروزنامه ی ستاره ایران انعکاس یافت) این بود که دراواسط ماه سپتامبر( اواخرشهریور) کلانترف، ازسوی وزیرمختارشوروی و به توصیه ی دولت ایران، همراه با آقا سید افجه ای ودرویش ( که هردو درآن زمان دولت تهران را نمایندگی می کردند) با این پیام نزد رهبرجنگلیان رفتند: اعمال ومبارزات انقلابی وی جای قدردانی دارد، اما بستن راه ایران و روسیۀ شوروی دیگر قابل تحمّل نیست. ایشان از کوچک خان استدعا کردند تا به این وضع به سود یک ایران مستقل، که ازآغازدغدغۀ خاطر وی را فراهم آوده بود، پایان دهد. امّا شکست درحلّ وفصل مسئلۀ گیلان فقط به سیاست های انگلیس خدمت خواهد کرد، که پیوسته درصدد تجزیۀ ایران بود. اگرچه ممکن بود شرایط کوچک خان ان قابل قبول بوده باشد، امّا روتشاین نمی توانست به کوچک خان اجازه دهد که قدرتی مستقل ازدولت مرکزی داشته باشد.
ایشان برای آخرین بارازرهبرجنگلیان خواستند که پیشنهاد روتشتاین را بپذیرد. اگر وی نیروهایش را کاهش می داد و به جنگل عقب نشینی می کرد، اگرازدخالت درامورخزانه داری وکمرگات می پرهیزید، وبه جنگل عقب نشینی می کرد، اگرازدخالت درامورخزانه داری وکمرکات می پرهیزید، وبه بودجه ی تخصیصی تهران قناعت می کرد، واگربا والی منصوب تهران مخالفت نمی کرد، قزّاقان ازجبهۀ نبرد بیرون می رفتند. روتشتاین هم چنین وعده داد که همۀ مخالفان دولت بخشوده شوند. درصورت عدم پذیرش شرایط ازجانب کوچک خان وزیرمختارشوروی مسئول اقدامات دولت ایران نخواهد بود. سرانجام ، وی « وجدان انقلابی » کوچک خان را خطاب قرار داد و تأکید کرد که گشودن راه بین اایران وروسیۀ انقلابی « مهم ترین اقدام برای آزادی سیاسی و اقتصادی ایران خواهد بود.» ازاین رو، میرزا کوچک خان به عنوان یک انقلابی بایستی این هدف را دنبال و در خواست هایی را که از او شده بود اجابت می کرد.
پذیرش محتاطانه ی شرایط روتشتاین ازسوی کوچک خان
کوچک خان درپاسخ به جدّی ترین پیشنهاد شوروی ها گفت که راه انقلاب « مطمئن ترین » راه حل مشکلات ایران بود. امّا، با توجّه به آگاهی خوب دولت شوروی از اوضاع جهانی واعتمادی که به «صداقت وآزادیخواهی » آنان می شد داشت، وی آماده بود که پیشنهاد روتشتاین را بپذیرد، به جنگل عقب نشیند، سکوت اختیار کند، وازآن به بعد به تماشا نشیند که چگونه روسیۀ شوروی ، به عنوان «پناهگاه احرارعالم»، به « تعهّد کتبی» خود نسبت به حیات اقتصادی ایران عمل می کرد. مذاکرات روتشتاین با کوچک خان از طریق نماینده اش کلانتروف ، در سراسر ماه سپتامبر ( اوایل شهریور تا اوایل مهر) ادامه یافت.
چون کلانتروف ظاهراً بیماربود، بیماری مهلکی، نه برای کلانتروف، که برای جنبش جنگل، جای ترد ید است که اگرشخص دیگری پیام روتشتاین را نزد کوچک خان برده بود نتیجه فرق می کرد؛ به علاوه ، رویداد مهمّی یکبار دیگر جریان امور را تغییر داد. ( 4 )
 شاهپور رواسانی قرارداد بازرگانی شوروی با انگلستان و نیزقرار داد دوستی ایران و شوروی پس ازکودتای سوّم اسفند انگلیسی 1299 ( سید ضیا ء) و رضاخان در همکاری آنها در سرکوب جنبش جنگل نقش اساسی داشت و می نویسد: تلاش طبقۀ حاکم برای سرکوبی نهضت جنگل در همۀ ماهها ی سال 1299 ، سخت ادامه داشت ، با کودتای سوّم اسفند 1299 که به فرماندهی رضا خان و با پشتیبانی وخواست دولت انگلستان انجام شد، ایران یکسره زیر نفوذ وسلطۀ انگلستان قرار گرفت ودیگر نیازوضرورتی به اجرای قرارداد 1919 یا باقی ماندن نیروهای انگلستان در ایران وجود نداشت و انگلستان می توانست در گفتگوهای بازرگانی کراسین درلند ن ازاین امتیاز بهره‌برداری کند وخواست دولت شوروی‌ یعنی مشروط کردن خروج ارتش سرخ از ایران به خروج‌ نیروهای انگلستان از شمال ایران را با آسودگی خاطرواطمینان بپذیرد. پس از کودتای سوّم اسفند تلاش برای از میان بردن نهضت جنگل،میرزا کوچک و یارانش شدّت یافت. سیّد ضیاء الدّین طباطبائی که به خواست انگلستان پس از کودتای رضاخان رئیس الوزراء ایران شده بود کوشید با تطمیع‌ یا زور میرزا کوچک را از سر راه بردارد و چون تطمیع مؤثّر نیفتاد،به توطئۀ ترور میرزا دست زد.برای اجرای این خیانت، حاجی احمد کسمایی که پس از گرفتن تأمین از وثوق الدّوله در تهران به سر می‌برد با پول و اسلحه و 60 تن مسلّح به گیلان‌ فرستاده شد تا میرزا کوچک و یارانش را دستگیروخلع سلاح‌ کند،امّا حاجی احمد در شهسوار دستگیر و به رشت منتقل‌ گردید و در انجام دادن مأموریّت ناکام ماند؛امّا توانست در رشت با احسان اللّه‌خان دیدار کند.با وجود پرسش میرزا از احسان اللّه‌خان دربارۀ موضوع این دیدار و گفتگوها،آنچه میان‌ این دو تن گذشته بود،فاش نشد.
با ناامید شدن دولت کودتا از ترور میرزا،حملات نظامی‌ قزّاقان به فرماندهی رضاخان که تصمیم گرفته بود در اجرای‌ سیاست دولت انگلستان و طبقۀ حاکم کارجنگل را یکسره‌ کند با شدّت ادامه یافت. حیدرخان پس از ورود به گیلان‌ کوشید بار دیگر جبهۀ واحدی با سران نهضت تشکیل دهد و در نشستی در فومن،اعضای کمیتۀ انقلاب برگزیده شدند. در اعلامیه‌ای به تاریخ اوّل تیر 1300(25 شوّال 1339-22 ژوئن 1921)اعضای کمیته چنین معرّفی شدند:میرزا کوچک‌خان، حیدرخان عمو اغلی،خالو قربان، میرزا محمّدی، احسان اللّه‌خان.183امّا در اعلامیّه‌ای که در 23 مرداد انتشار یافت میرزا کوچک‌ خان بعنوان سرکمیسر و کمیسر مالیه،حیدر عمو اغلی کمیسر خارجه،خالو قربان‌ کمیسر جنگ،میرمحمّدی کمیسر داخله و سرخوش‌ کمیسر قضائی معرّفی شده بودند و ذکری از احسان اللّه ‌خان‌ در میان نبود.
درآنچه به نام تزهای حیدرخان انتشاریافته،انقلابی بودن‌ صنعتگران، پیشه‌وران ورشکسته، کارگران، دهقانان بی‌زمین، رعیّت چند میلیونی پرولتر،کسبۀ کوچک و متوسّط در ایران‌ مورد تأیید قرارگرفته و گفته شده است این گمان که انقلاب‌ ایران می‌تواند از همان ابتدازیر پرچم کمونیستی برود، بی‌چون و چرا نادرست است و در مرحلۀ نخست باید رنگ‌ نهضت رهایی بخش ملّی داشته و هدف آن رهاندن خلق از اسارت و تثبیت استقلال کامل سیاسی و اقتصادی ایران باشد. در این نظریّات بر نقش انقلابی خرده بورژوازی تجاری، بعنوان یگانه طبقه‌ای که توان رهبری سیاسی انقلاب را دارد تأکید شده بود.در فشرده ی برنامۀ حزب کمونیست ایران که‌ در ژانویه- مارس 1921 انتشار یافت، همکاری با سران‌ نهضت‌های رهایی‌بخش ملّی مانند کوچک‌خان پذیرفته شده‌ بود. پس ازانشتارتزهای حیدرخان و فشرده ی برنامۀ حزب‌ کمونیست ایران،میرزا در نامه‌ای اعلام کرد که چون نظریّات‌ آن کمیته که در 6 بهمن 1299 انتشار یافته با نظریّات انقلابیون‌ نهضت همخوانی دارد،سران جنگل حاضربه همکاری‌ هستندک. از جمله شرایط مطرح شده از سوی سران جنگل‌ برای توافق«غیرقابل قبول بودن مداخلۀ خارجی،و لهذا مداخلۀ شوروی در امور داخلی ایران در امور انقلاب‌ گیلان» بود.با این توافق(6 ماه مه 1921،29 فروردین‌ 1300)جنبش انقلابی در گیلان از حالت یک پدیدۀ ساخت‌ دولت شوروی خارج می‌شد. گیلک درباره ی چگونگی‌ روابط حیدرخان با اعضای حزب کمونیست ایران می‌نویسد: «حیدرخان با اینکه کمونیست بود،با این وصف از دست‌ رفقای هم مسلک خود آسودگی نداشت و دائما اسباب زحمت‌ وی را فراهم می‌کردند مخصوصا آن عدّه روس‌های اشتراکی‌ در رشت مواظب عمو اوغلی بوده وتمام نامه‌ها و کارهای او را مخفیانه تفتیش می‌کردند. یک روز موقعی که در رشت بود به‌ مشارالیه خبر رسید طرف عصر می‌خواهند او را دستگیر نمایند. آن روز با زحماتی طاقت‌فرسا به اتّفاق چند نفرازرفقای جنگلی خود از رشت فرار کرده و مخصوصاً نزدیک‌ پست بلشویک‌ها که در بیرون شهر داشتند چند تیر به سمت‌ وی شلیک شد ولی تیرها اصابت نکرده و به هرطریق بود موفّق‌ به فرارازشهر و پناه ‌گرفتن در جنگل گردید.» واسماعیل‌ جنگلی گزارش می‌دهد:«حتّی طرفداران خالو قربان و احسان اللّه‌ خان و سردار محیی تصمیم گرفتند به دست‌ کمونیست‌های متّحد خود عمو اغلی را ترورنمایند و اگر همراهان مرحوم جنگلی از این سوء قضیه مطّلع نشده و در مقام نقل و انتقال عمو اوغلی از رشت به جنگل نشده بودند عمواوغلی ورفقای او بدست شیخ اف و عدّای دیگر کشته‌ می‌شدند.»
قرارداد بازرگانی شوروی با انگلستان در 9 مارس 1921 (9 اسفند 1299)،16 روز پس ازکودتای سوّم اسفند رضاخان،به امضا رسید. پیش از آن، در 31 دسامبر 1920 (10 دی 1299) چچرین درباره ی گفتگوها با انگلستان به لوید جرج پیام داده بود:«بگذاریم گذشته‌ها،گذشته باشند و فصل‌ جدیدی در راه صلح و تجارت برای تمام دنیا بگشاییم.» در 26 فوریۀ 1921(10 اسفند 1299)،7 روز پس از کودتای‌ رضاخان نیزقرار داد دوستی ایران و شوروی، به امضا رسیده‌ بود.با این دو قرارداد سیاست رسمی دولت شوروی و رهبری‌ حزب کمونیست روسیه(بلشویکی)بر پایۀ همکاری و شراکت با سیاست دولت انگلستان و دولت ایران قرار گرفت و هدف مهّم این همکاری از میان برداشتن نهضت جنگل و شخص میرزا کوچک بود که این در مورد هرسه کشور اتفّاق‌ نظر داشتند. قرارداد دوستی ایران و شوروی را می‌توان‌ بخشی از قرارداد بازرگانی وشوروی دانست. «نصرت الدّوله (فیروز) وزیر خارجۀ کابینۀ وثوق الدّوله طّی‌ ملاقات و مصاحبه با نمایندۀ رویتر اظهار عقیده کرد که اگر دول‌ متفّق با روسیه از در مسالمت درآیند اوضاع ایران به خودی‌ خود بدون دخالت قوّۀ قهریّه تصفیه خواهد شد.» در 6 ژانویه 1921«نورمن وزیر مختار انگلیس در تهران به لرد کرزن اطّلاع داده بود که به مشاور الممالک وزیر مختار ایران در مسکو اطمینان خاطر داده شده است که چنانچه دولت ایران با حکومت شوروی سوسیالیستی یک پیمان دوستانه امضاء نماید جمهوری کمونیست گیلان منحل خواهد شد.»
وابستگی طبقۀ حاکم و دولت مرکزی ایران به دولت‌ انگلستان تا آن اندازه بود که«سپهدار(فتح اللّه اکبر) نخست وزیر ایران که گیلانی بود و املاک وسیع و پرسودش را بر اثر قیام جنگل از دست داده بود مایل بود مذاکرات ایران با شوروی از طریق انگلیسی‌ها و یا لااقل با کمک و پشتیبانی آنها صورت گیرد.» پس از اینکه با پیشرفت مذاکرات کراسین‌ در لندن و مشاور الممالک در مسکو،قرارداد دوستی ایران و شوروی آمادۀ امضاء می‌شد «بر مطلّعین سیاسی پوشیده نبود که‌ تا انگلیسی‌ها اجازۀ امضای قرارداد ایران و شوروی را ندهند نخست وزیر(فتح اللّه اکبر)در این قضیّه پیشقد م نخواهد شد.»
سرکوب قیام جنگل و شهادت میرزا درزمان کابینۀ مشیر الدّوله که قیام‌کنندگان نهضت جنگل«متجاسر» می‌خواند رخ داد. رتشتین سفیر شوروی در ایران در ششم‌ اردیبهشت 1300(26 آوریل 1921،17 شعبان 1339) وارد تهران شد و در نطقی که در 26 اردیبهشت(27 شعبان‌ 1330،6 مه 1921) در برابر احمد شاه ایراد کرد به شاه ایران‌ قول داد که مسئلۀ گیلان با اقدامات دولت شوروی تصفیه‌ خواهد شد.
رتشتین درراستای سیاست دولت شوروی، مخالف ادامه‌ یافتن انقلاب ونهضت در شمال ایران بود. چچرین در نامه‌ای به احسان اللّه ‌خان،ضمن تبریک به او از جهت‌ چشم‌ پوشی از تلاش برای تصرّف تهران،از میرزا کوچک‌ جنگلی بعنوان«ماجراجو»یاد می‌کند.
با توجّه به موّاد توافق نامۀ میرزا و حیدرخان در باب‌ جلوگیری از مداخلۀ نیروهای بیگانه در امور داخلی ایران و انقلاب ایران و تشکیل جمهوری شورایی در گیلان در تاریخ‌ 23 مرداد 1300 و اینکه این دولت وظیفۀ خود می‌دانسته که‌ نیروهای انقلابی را سازمان دهد و از گیلان پایگاهی برای حمله‌ به تهران و ساقط کردن دولت کودتا بسازد، می‌توان از وجود دو جریان سیاسی و اجتماعی مخالف و متضاد با یکدیگر در زمینۀ روابط دولت شوروی با انگلستان و دولت مرکزی ایران در نهضت جنگل و در میان کارگران ایرانی مقیم باکو و اعضای‌ حزب کمونیست شوروی آذربایجان و ایران سخن گفت: موافقان قرادادها عبارت بودند از دولت شوروی و حزب‌ کمونیست روسیه،دولت انگلستان و دولت مرکزی ایران؛و مخالفان را سران جنگل(میرزا کوچک) ورهبرانی از حزب‌ کمونیست ایران مانند حیدرخان عمو اوغلی و بسیاری از علاقمندان و طرفداران این دو تشکیل می‌دادند.علاقۀ دولت‌ شوروی به همکاری با دولت مرکزی ایران به اندازه‌ای بود که‌ در رویداد مربوط به اردیبهشت 1300 زمانی که احسان اللّه‌ خان بی‌آگاهی و موافقت کمیتۀ انقلاب و به اغوای ساعد الدوّله‌ پسر سپهدار تنکابنی با نیروی مسلّح به تهران حمله کرد، رتشتین پس از دریافت خبر نزدیک شدن این نیرو به تهران، کسانی را محرمانه و به تعجیل نزد فرماندهان روسی نیروهای‌ احسان اللّه‌ خان فرستاد و به آنها دستور داد هرچه زودتر خود را از معرکه کنار بکشند. این امردرکنار خیانت‌ ساعد الدّوله‌ از علل مهّم شکست اردوی احسان اللّه‌ خان از قزاقان دولتی شد.خروج نیروهای ارتش شوروی ازگیلان در 27 ژوییۀّ 1921(5 مرداد 1300)آغاز شد و در سپتامبر 1921(شهریور 1300) پایان یافت. لنین پس از آگاهی یافتن‌ ازاینکه کارگران باکو سیاست دولت شوروی مبنی بر سازش‌ با دولت مرکزی ایران اعتراض می‌کنند و قصد کمک به انقلاب‌ گیلان را دارند،در 16 ژوییۀ 1921(25 تیر 1300)از چچرین خواست رهبران حزب کمونیست آذربایجان را به‌ رعایت تصمیمات کمیتۀ مرکزی حزب ملزم کند.
همچنین در 25 ژوئیۀ 1921(سوم مرداد 1200) دفترکمیتۀ مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویکی) به حزب کمونیست روسیه(بلشویکی)در قفقاز دستور داد که قرارداد (با ایران) باید اجرا و اجازۀ نقض آن نباید داده شود. لنین‌ استدلال‌های رتشتین دربارۀ چگونگی اجرای قراردادها با ایران و انگلستان را تأیید می‌کرد. کارگران ایرانی در باکو در پشتیبانی از حیدرخان که به علّت سالها فعّالیت در میان‌ ایرانیان مقیم قفقاز از زمان مشروطه محبوبیّت و طرفداران‌ فراوان داشت، با قرارداد شوروی و دولت مرکزی ایران مخالف‌ و با تداوم انقلاب و نهضت جنگل موافق بودند. چچرین در 20 دسامبر 1921(19 شهریور 1300) در نامه‌ای به حسین اف‌ صدر هیأت رئیسۀ کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست‌ آذربایجان،از اینکه«بعضی از عناصر ناشناخته درباکو هنوزازاغتشاشات شمال ایران حمایت می‌کنند» ابراز ناخرسندی کرد.البتّه این عناصر ناشناخته(!!)کسانی جز کارگران ایرانی و پاره‌ای از اعضای حزب عدالت نبودند و مراد از«اغتشاشات گیلان» درنامۀ چچرین هم انقلاب گیلان و نضهت جنگل بود. چچرین در همان نامه نوشته بود:«بدیهی‌ است که دولت مرکزی ایران به تمام نیروهایی که در حال‌ حاضر با میرزا کوچک ابله و احسان اللّه‌خان ابله ‌تر مشغول‌ می‌باشند احتیاج دارد.» چند ماه پیش از آن، در هفتم شوّال‌ 1338(22 ژوئن 1920)چچرین در تلگرامی به‌ نخست وزیر ایران اطّلاع داده بود که«نهضت ملّی ایران برعلیه‌ حکومت مرکزی به هیچ‌وجه به ما مربوط نیست.» در 29 سپتامبر 1921(7 مهر 1300) لنین خبری ازچچرین‌ دریافت کرد مبنی بر اینکه کارگران باکو می‌توانند با کارها و اعلامیّه‌های خود روابط ایران و شوروی را مختل کنند. به‌ دعوت لنین،این موضوع در سوّم اکتبر 1921(11 مهر 1300)در دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست‌ روسیه مورد بحث قرار گرفت و تصمیم گرفته شد«باید از اینکه‌ کارگران باکو مانع اجرای سیاست دولت شوروی در ایران‌ می‌شوند جلوگیری کرد.»
در پی این تصمیم،دولت شوروی به عضو هیأت اجرائیۀ مرکزی کلّی روسیه و رهبر حزب کمونیست آذربایجان‌ (س.م.کیروف) دستورواختیار داد که با سختگیری ودقّت‌ تلاش کند که به هیچوجه در جنگ‌های مسلّحانه در شمال‌ ایران دخالتی نشود.برای اینکه این کنترل تضمین شود، دولت شوروی کمیسیون مخصوص نظامی از شوراهای‌ جنگی انقلابی به باکو فرستاد که در اختیار سی.م.کیروف‌ باشد. رتشتین سفیر شوروی در تهران نیز پس از شکست‌ احسان اللّه‌خان،در نامه‌ای برای ترغیب میرزا کوچک به تسلیم‌ شدن نوشت:«...من سعی کرده و می‌کنم که ترتیبی در روابط شما با دولت ایران بدهم...از آنجایی که ما یعنی دولت شوروی‌ در این موقع نه تنها عملیّات انقلابی را بی‌فایده بلکه مضر می‌دانیم اینست که فرم سیاستمان را تغییر داده و طریق دیگری‌ اتّخاذ کرده‌ایم و شما ملتفت هستید که از روی موّاد قرارداد،ما مجبوریم دولت را از وجود انقلابیون و عملیّات آنها راحت‌ کنیم....در ملاقات اوّلی من با سعد اللّه درویش او را نظریاتم‌ مبنی بر ضرر ادامۀ عملیّات انقلابی در شمال آگاه و خواهش‌ کردم که شما را از این نظریّات مطّلع سازد تا عملاً آنرا مجری‌ دارید....من گمان می‌کردم که پس از خروج قوای بیگانه و صدور تأمین نامه برای شما بوسیلۀ من، شما یا خلع شده و یا به‌ نقطه‌ای خوتان را کناربکشید ومنتظرموقعی می‌شوید که‌ شاید ملّت ایران شما را بیاری خود بطلبد ولی شما اینطور نکردید و از برای کنارکشیدن وترک عملیات شرح مبسوطی‌ به دولت ایران و به من پیشنهاد کردید....این اپوزیسیون با نظر من مخالف است....پیشنهادم بقرار زیراست:قزاق‌ها عقب‌ بنشینند بطرف قزوین و شما قوای خود را به جنگل عقب‌ ببرید. بشما اطمینان میدهم که قزّاق‌ها مجدداً پیش نیایند. همچنین از طرف شما به دولت اطمینان خواهم داد.حکومت‌ رشت با توافق نظر ما هرسه خواهد بود و قنسول من در رشت‌ ملتفت خواهد شد که از طرف دولت بشما تجاوزاتی نشود.
بحکومت از برای حفظ امنیّت یک قوّۀ جزئی ژاندارم داده‌ خواهد شد همچنین قوای شما باید یک عدد معیّن باشد که از طرف آنها برای دولت یا حکومت خطری متصوّر نباشد ولیکن آن عدّه برای محافظت شما کافی باشد.معلوم است که‌ نه ازبرای شما و نه از برای حکومت نباید از خارج کمکی‌ برسد.بالاخره به شما وعده ی یک مبلغی داده شود که بتوانید با آن‌ مخارج خود و قوای خود را عهده‌دار بشوید و این مبلغ از تمام‌ ایالات بطور سرشکن جمع‌آوری و یا عبارت خواهد بود از این‌ که یک قسمت از مالیات‌ها را به آن اختصاص می‌دهید.»
میرزا کوچک در پاسخ خود به رتشتین نوشت:«...من و یارانم در مشقّت‌های فوق الطّاقه ی چندین ساله هیچ مقصودی‌ نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرّضات خارجی و فشار خائنین داخلی،تأمین آزادی رنجبران ستمدیدۀ مملکت و استقلال حکومت ملّی...شما...صلاح این جمعیّت را در سکوت می‌بیند، من باطمینان صداقت و آزادی‌خواهی شما هم‌عقیده میشوم باین که ادامۀ انقلاب استقلال سیاسی و اقتصادی را جریحه‌دار میکند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت می‌نماید و فکر ملوک الطّوایفی را در تمامت خاک ایران قوّت می‌بخشد....ناچارم....سکوت را گوارا بشمرم و بامید حکومت ساویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است جمعیّت‌ خود را بصبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت‌ تا چه پایه منافع تودۀ اصلی را در نظر خواهد گرفت و ازاستقلال‌ ایران دفاع خواهد کرد.بعلاوه مترصّد خواهم بود که حکومت‌ سویت روسیه درزمینۀ افکار آزادیخواهانه ‌اش چقدر به ملّت‌ ایران مساعدت خواهد کرد و تعهّدات کتبی شما در حیات‌ اقتصادی مملکت چه تأثیری خواهد داشت....مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح وتقویت مرکز است. تجزیه ی گیلان را که مقدّمۀ ملوک الطّوایفی است همچنین ضعف‌ کشور را خیانت صریح دانسته و می‌دانم....»
در گزارشی که یکی از نمایندگان میرزا پس از دیدار و گفتگو با رتشتین در تهران تنظیم کرده آمده است:« رتشتین‌ وزیر مختار را ملاقات کردم.در اوّل معلوم شد آنچه نوشته و گفته بود همه از روی دورنگی و تزویر دیپلماسی بود و فقط منافع خصوصی دولت خود را به محو وطن‌پرستان گیلان و شما که در رأس آنها واقع شده‌اید تشخیص داده. صحبت‌ برادری و نوع‌ پرستی و حمایت از احرار، همه مواعید دروغی‌ بود و بس...باتفّاق کلانتر اف بسفارت روسیه رفته رتشتین را ملاقات نموده گفتم جهت انجام قضایای گیلان ومذاکره در تکالیف دولت پیشنهادات شما آمدیم. رتشتین حرارتهای‌ مصلحانه و اصرار در مساعدت را فراموش کرده در جواب بنای‌ مغالطه را گذاشت مثل آنکه ابداً سطری به شما ننوشت یا کسی‌ را به جنگل نفرستاده و فقط به بنده تکلیف کرد بدولت ایران‌ بدون هیچ شرط تسلیم شوید اگر اندیشه دارید به روسیه بروید هرقدر پیغامات و مکاتبات او را تذّکر دادم فایده نکرد همه را به‌ طفره گذرانید بالاخره واضح شد که مقصودش یا محو جنگلی‌ها و یا آنها را بروسیه روانه کردن و برای اجرای‌ سیاست خود بهانه در دست داشتن است.»
با توجّه به آنچه در روابط دولت‌های انگلستان، ایران و روسیۀ شوروی رخ داد، و با توجّه به کودتای سوّم اسفند 1299 و نقشه‌های انگلستان برای ادامۀ سلطه بر ایران (با به قدرت‌ رساندن رضاخان) و نگرانی دولت روسیۀ شوروی ازجریانهای‌ سیاسی مخالف در قفقاز و سازمانهای حزب کمونیست روسیه‌ و آذربایجان، می‌توان به یقین گفت که هرسه دولت در سرکوبی‌ و براندازی نهضت جنگل و از میان برداشتن رهبران انقلاب‌ گیلان (میرزا و حیدرخان) توافق و همکاری کامل داشته‌اند.رویدادهای بعدی نشان داد که گذشته از حملات نظامی به‌ گیلان که با همکاری نظامی هرسه دولت انجام گرفت، سازمانهای جاسوسی و اطّلاعاتی و افراد نفوذی این دولت‌ها در سازمانهای انقلاب گیلان و نهضت جنگل به منظور ایجاد آشوب، اختلاف و دشمنی و بدبینی در میان نیروها و رهبران‌ انقلاب گیلان نیز بر فعّالیت خود افزودند تا دولت انقلابی در گیلان را که به رغم قراردادهای بسته شده میان سه دولت تشکیل‌ شده بود از درون متلاشی کنند.با توجّه به این نکات که مدارک‌ فراوانی درستی آنها را تأیید می‌کند،می‌توان به شرح واقعۀ ملّاسرا پرداخت. اعضای کمیتۀ انقلاب هفته‌ای دو بار در قریه‌ای به نام ملّاسرا در 9 کیلومتری رشت دیدار و دربارۀ کارها تبادل نظر می‌کردند.
به میرزا اطّلاع داده شده بود که توطئه‌ای برای درهم‌ کوبیدنش در جریان است و به حیدرخان هم گفته شده بود که به‌ فرماندهی ارتش سرخ دستور تلگرافی رسیده که وی را فورا دستگیر نموده و به روسیه بازگشت دهند. اندک زمانی پیش‌ از آن،میرزا در معرض ترور قرار گرفته بود.حیدرخان، خالو قربان و تنی چند از اعضای کمیته که از یاران میرزا کوچک‌ بودند در ملّاسرا(6 مهر 1300،6 محرّم 1340،29 سپتامبر 1921) مورد حملۀ مسلّحانۀ شماری از اعضای نهضت جنگل‌ قرارگرفتند.میرزا کوچک در این نشست شرکت نداشت و وقتی به محّل حادثه رسید که«کار از کار گذشه و مجال هرگونه‌ ممانعت یا توضیح و یا رفع سوء تفاهم فوت شده بود.» یکی از وابستگان حسن معین الرّعایا (یکی از شرکت‌کنندگان در این‌ حملهء مسلّحانه)دربارهء تهیّۀ مقدّمات و چگونگی واقعه ی ملّاسرا می‌نویسد:
«میرزا به عکس العمل متقابل راضی نبود و معتقد بود ما شرکت نمی‌کنیم.معین الرّعایا به غافلگیر کردن آنان عقیده‌ داشت لذا بدون ‌مشورت میرزا و با صحبت پنهانی با کائوک و دیگران اقدام کرد» خالو قربان توانست پس از فرار به‌ جنگل‌های اطراف خود رابه رشت برساند،امّا حیدرخان که‌ ابتدا موفّق به فرار شده بود در محّل پسیخان بوسیلۀ جنگلی‌ها دستگیر و به کسما فرستاده شد و پس از چند روز که جنگ میان‌ جنگلی‌ها و کردهای جانبدار خالو قربان شدّت یافت به زیده‌ (محلّ اقامت حسن‌خان آلیانی)اعزام و در آنجا نزد طالشی‌های‌ آلیانی از اتباع معین الرّعایا زندانی شد. بر اثر واقعۀ ملّاسرا آتش‌ جنگ داخلی در نهضت،میان نیروهای جنگی،یاران میرزا کوچک،با کردهای طرفدار خالو قربان و یاران حیدرخان و احسان اللّه‌خان آغاز شد و دامنه و شدّت گرفت و این در حالی‌ بود که نیروهای قزّاق به فرماندهی رضاخان میرپنجه با حمله‌های پیوسته به سوی رشت پس می‌رفتند.به نوشته ی دو تن از شخصیت های نهضت جنگل ( ابراهیم فخرایی منشی مخصوص میرزا کوچک و محمّد علی گیلک ( کمیسر فوائد عامّه ) در روابط میرزا کوچک و حیدرخان بر اثر بدگویی ها و تهمت ها ، بدبینی شدید حاکم بود.» شاهپور رواسانی «نهضت جنگل و بنیانگذار آن میرزا کوچک جنگلی»( 5 )
 توضیحات و مآخذ:
1- احمد رناسی « جنبش های انقلابی ایران » - 1366 صص 426 – 424 )
2- علی اکبر ذاکری «میرزا کوچک و رابطه با شوروى» - سایت پرتال جامع علوم انسانی
3 - دکترخسروشاکری – "ميلاد زخم"‎ ‎يا"جنبش جنگل وجمهوري شوروي سوسياليستي ايران"- مترجم:‏‎ ‎شهريارخواجيان - ناشر:‎ ‎اختران - چاپ:‏‎ ‎اوّل 86‏13- ص 411
4 - – پیشین - صص 416 - 412
5 - نشریه: اقتصاد » اطلاعات سیاسی - اقتصادی » آذر و دی 1384- شماره 220 و 219
*دیوید لوید جرج ( David Lloyd George) متولد ۱۷ ژانویه ۱۸۶۳ درگذشته در ۲۶ مارس ۱۹۴۵ (میلادی) نخست وزیر بریتانیا بود. او این مقام را در نیمه آخر جنگ جهانی اول بر عهده داشت. لوید جرج ۶ سال در میان سالهای ۱۹۱۶ (میلادی) و ۱۹۲۲ (میلادی) نخست وزیر بود. آنچه شایان ذکر است ، کودتای 3 اسفند 1299 سید ضیاء - رضاخان در زمان حکومت او صورت گرفت. "آرتور جيمز بالفور" وزير امور خارجه وقت انگلستان در تاريخ 2 نوامبر 1917 اعلاميه مشهور "بالفور" دائر بر شناسايي رسمي مبني بر اينكه "سرزمين فلسطين بعنوان وطن ملي مردم يهود" است به سود صهیونیست ها صادرکرد و لوید جرج شخصاً در کابینه با اشتیاق فراوان از اعلامیه بالفورحمایت و پشتیبانی نمود .
مکاتبات روتشتاین و میرزا کوچک خان
1- روتشتاین، سفیر کبیر شوروی در ایران در نامه ای که برای میرزا ارسال داشت، خود را واسطه صلح بین دولت مرکزی و جنگلیها قرار داد. روتشتاین پاسخ میرزا را در یازدهم شهریور 1300 دریافت کرد.
نامه روتشتاین به میرزا:
رفیق محترم کوچک خان! من زیاده از حدّ از محبِتهای شما که به توسط رفیق سعدالله درویش ابلاغ شده بود و موافقت با سیاستی که من از طرف دولت شوروی مجرا می کنم نموده بودید، خوشوقت گردیدم و همچنین متشکّرم از شرایطی که به توسّط کلانتراف فرستاده و لازم دانسته بودید به دولت پیشنهاد کنید، پروگرام شرایط و درخواستهائی را که از نظر من نمایندۀ مختار دولت جمهوری شوروی اشتراکی روس گذشت، با دقّت هرچه تمام تر مطالعه کردم. لازم می دانم یک دفعه ی دیگر شما را متقاعد کنم براینکه من سعادت ایران را می خواهم و برای استقلال وآزادی خارجی و داخلی این ملّت می کوشم و از برای همین مقصود لاینقطع در بیرون بردن قوای مسلّح اجنبی از خاک گیلان می کوشم. من به مقصود خود رسیدم یعنی قشونی که عبارت بود از قوای روس و آذربایجان، رفتند و خوشوقتم از اینکه اقدامات من بی نتیجه نماند و این اقدامات با نظریات تشکیلات دولتی و حزبی مسکو موافق آمد. در موقع انجام این کار فقط فکر من این بود که تنها امنیّت میتواند ایران را از چنگ امپریالستهای خارجی خصوصاً انگلستان ـ که نمایندۀ سیاست سرمایه داری دنیا است و در ایران نظریات طمع کارانه دارد ـ اخلاص کند.
من فکر می کردم که نظریات انگلیسها این است که در شمال یکی مخالف پدیدار کنند یا اینکه ناامنی را ادامه دهند و عملیّات آنها افکارمرا تأیید می کرد وبه واسطۀ این ناامنیها آنها می توانند خودشان را حافظ تشکیلات دولتی و اقتصادی معرّفی کنند، با منافع روسیه ضدّیت نمایند، ایجاد خوف درمیان درباریان و زمامداران نموده و موقعیّت خودشان را در جنوب مستحکم سازند تا سدّی درجلو خطر رولسیون باشد؛ و لازم نیست من از برای شما شرح دهم که تا چه اندازه وضعیات سال گذشتۀ گیلان، نفوذ انگلیسها را زیاد کرده و به نام نیک ما لطمه وارد آورد. حتّی اخیراً هم اقدامات خودسرانۀساعدالدّوله و احسان الله خان در تنکابن، کار مرابه تأخیر انداخت و بازار انگلیسها را در تهران رواج داد.
از برای همین مقصود، من سعی می کردم و می کنم که ترتیبی در رابطۀشما با دولت تهران داده باشم؛ هرچند سعادت من یاری نکرده است که شخصاً شما را ببینیم امّا با سابقۀ خوب شما آشنا هستم و خدمات سابق و پوزیسیون کنونی شما یعنی سردستگی ملّیون را بسیار قیمتی می شمارم و با آن آمدی که به دوستی شما دارم، به خودم اجازه می دهم گوشزد بکنم که به واسطۀ وضعیّت مخصوص بین المللی از برای شما ممکن نشد با تکنیک خودتان دولت را ترسانیده و یا مجبور به بعضی تغییرات بکنید یا مملکت را از حضورو نفوذ انگلیسها آزاد نمائید. باز هم تکرار می کنم که این تقصیر شما نیست بلکه به واسطۀ وضعیّت بین المللی است که از زمان جنگ به این طرف روی داده است. چون که ما یعنی دولت شوروی در این موقع عملیات رولسیونی را نه تنها بی فایده بلکه مضر می دانیم. این است که فرم سیاست خود را تغییروطریق دیگری اتّخاذ می کنیم؛ هرچند از زمان عقد قرارداد ما با ایران ـ که تغییر سیاست ما را نشان می دهد ـ چند ماه بیش نگذشته است و قلیل مدّتی است که من در ایران توقّف دارم؛ با وجوداین همه پیشرفت در سیاست خودمان، ملاحظه می کنیم شکّی نیست که نفوذ روحیۀ انگلیسها نه تنها در شمال بلکه تا یک اندازه هم در جنوب متزلزل شده است. امّا هنوز از حیث وسائل مادّی نفوذشان زیاد است و با وجود این، گمان می رود به کمک توده های حسّاس ملّت بتوانیم این نفوذ را هم برطرف سازیم.
این نظریات، مرا وادار کردند که در رابطۀ شما با دولت مداخله نمایم. شما ملتفت هستید که از روی موادّ قرارداد، ما مجبور هستیم که دولت را از وجود و عملیّات رولسیونرهای ایران مستخلص سازیم. اجبار ما منحصر بود فقط به خارج کردن قوای انقلابی روس و آذربایجان از گیلان. از طرف دیگر از روی همان موادّ قرارداد، ما دعوت نشده ایم که درمقابل دولت از قوای انقلابی محافظت کنیم. پس از اینکه ما عدم مداخله در کارهای ایران را قبول کردیم، نمی بایستی در مقابل دولت از هیچیک از اهالی دفاع کنیم. اگرچنانچه من یک همچو نقطه نظری را ـ که حقّ من است ـ اتّخاذ می کردم، حق داشتم خود را کنار کشیده، اعلان کنم که در رابطۀ دولت ایران و کوچک خان انقلابی هیچ مدخلیّتی ندارم. امّا من این کار را نکردم چون من خود را دوست صمیمی این ملّت می دانم، فقط استقلال ایران را طالبم. این بود که در ملاقات اوّلی من با سعدالله درویش، او را از نظریات خود و ضرر امتداد عملیّات انقلابی در شمال را از این نظریات آگاه سازد تا عملاً آن را مجرا دارید.
پس ازآنکه از سعدالله درویش شنیدم که میان ما توافق نظری پیدا شده است، شما حاضرید سیاست خود را با سیاست من مطابقت دهید، زیاده از حدّ مشعوف شدم. با وجود تمام این شرایط، من بالطبع گمان می کردم که پس از خروج قوای اجنبی و صدور تأمین از برای شما به توسّط من، شما یا خلع سلاح شده و یا به یک نقطه خود را کنار می کشید و در آنجا منتظر موقعی خواهید بود که شاید ملّت ایران شما را به یاری خود بطلبد. امّا شما این طورنکردید و از برای کنار کشیدن و ترک عملیّات، شرح مبسوطی مبنی بر تقاضا به دولت ایران و من پیشنهاد کردید. مثل این بود که شما فقط به همین شرایط حاضرید به وعده های خود وفا کنید و سیاست خودتان را با سیاست من تطبیق دهید و از دخالت اجنبی ـ که برضد استقلال مملکت است ـ جلوگیری نمائید. این پوزیسیون به نظر من مخالف می آمد؛ زیرا مانند این بود که شما درصورت عدم قبول این شرایط، حاضرید که با انگلیسها در عملیاتی که برضدّ استقلال و آزادی این ملّت اجرا می دارند، کمک نمائید.
درمواقع تخلیۀ گیلان از قشون روس و آذربایجان، یک مسئلۀ دیگری هم بروز کرد. این مسئله باز شدن راهی بود که نه تنها ایران را با روسیه، بلکه با تمام دنیا متّصل می سازد. به نظر من هر وطن پرست و هر ملّت پرستی بیش از همه چیز باید آرزوی باز شدن این راه را داشته باشد؛ به واسطۀ اینکه پس از باز شدن این راه، ایران نفس راحتی خواهد کشید. این راه، ایران را از جهت اقتصاد با تمام دنیا متّصل خواهد ساخت. این راه، احتیاج اقتصادی ایران را با انگلیس کم خواهد کرد و به همین درجه ضربت به نفوذ انگلیسها وارد خواهد آورد وبه شما پوشیده نیست که ازفقدان روابط تجارتی با سایر ممالک، تا چه اندازه فقربه ایران روی داده است وهمین فقرمهم ترین حربۀ سیاسی واقتصادی انگلیسها است. به همین جهت من گمان می کنم اوّلین وظیفۀ شما ـ که یک شخص وطن پرست و ملّت دوست هستید ـ این است که ازهیچگونه سعی درباز کردن راه گیلان دریغ نکنید واز برای کسانی که ازاین طریق کار می کنند اشکالات فراهم نکنید.
عوض تمام اینها، من متأسّفانه می بینم که شما به واسطۀ پروگرام تقاضاهای خودتان در باز شدن یک همچه دریچه ـ که از برای حمایت ایران لازمه است ـ جلوگیری می کنید. حتّی پس از غور در مواد تقاضانامۀ شما، من به نقطه نظر رسمی برنمی گشتم. اگر آن تقاضانامه به همان فرمی که نوشته شده بود و رفیق کلانتراف به من رسانید باقی می ماند، من گمان می کنم در آن فرمی که نوشته شده تا یک اندازه قابل قبول بود، چه از برای دولت و چه از برای من. البتّه شما ملتفت هستید که انجام تقاضاهای شما به همان ترتیبی که توسّط رفیق کلانتراف پیشنهاد کرده بودید، در ظرف یک شب صورت پذیر نیست و یک مدّت کم و بیش تر از دست کشیدن از عملیّات و تخلیۀ راه رشت نبودید. همینطور هم از من منتظر اجرای فوری آنها نبودید؛ زیرا بدون مقدّمه و ارجاع به ادارات متفرّقه و دولت، امکان پذیر نیست.
من گمان می بردم در زمینۀ تقاضاهایی که به توسّط رفیق کلانتراف فرستاده اید، ممکن بود ما توافق نظر پیدا کنیم، امّا در ردیف این تقاضا پیشنهادات دیگری به توسّط سعدالله درویش فرستادید که مشکل الاجراترند. شما می خواهید قزّاقهای ایران عقب بیشینند به طرف قزوین وایالت گیلان را بکلّی در دست شما باقی بگذارند. می خواهید حکومت گیلان در دست یکی از رفقای نزدیک شما باشد و به او حکومت بلا استقلال این ایالت داده شود. همچنین می خواهید منافع این ایالت مطلقاً راجع به شما باشد الی آخر.
گذشته از این مسئله که تا چه اندازه مجزّا شدن ایالت گیلان از دولت ایران برای آزادی و ترقّی این ملّت مضرّ است، من می خواهم اشاره بکنم که یک همچه تقاضایی از برای هیچ دولت قابل قبول نیست. وقتی که دولت شوروی در سنه 1919 حاضر بود به طور صالحانه جنوب را به دنیکن و سیبریه را به کولچاک واگذار نماید (تصمیم کنفرانسی که در جزایر پولس تشکیل یافت)، به واسطۀ لاعلاجی بود و مسائلی او را به این کار وادار می کرد که از دایرۀ تفتیش او خارج بود. آیا می توان امیدوار شد که دولت ایران با وجود شکست نخوردن از شما، حاضر شود که مملکت و قدرت دولتی را این طور تقسیم کند.
واقعاً هم وقتی یک همچه معامله را به رئیس الوزرای حالیه، آقای قوام السّلطنه پیشنهاد کردم، بکلّی ردّ کرد. در این صورت از برای من واضح است که با یک همچه شرایطی اگر شما در اجرای آنها اصرار داشته باشید، صلح در میان شما و دولت امکانپذیر نیست. این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزّاق، رضاخان سردار سپه، چندین دفعه ازمن تقاضای اجازه کرد که این مسئله را به زور اسلحه خاتمه دهد. هر دفعه من از او جلوگیری می کردم و وعده می دادم که مسئلۀ گیلان را بدون خونریزی خاتمه دهم. اگر چنانچه حالا پس از ردّ قطعی پیشنهادات شما از طرف رئیس دولت، من خود را کنار کشیده، اعلان می کردم که در کارهای داخلی ایران مداخله ندارم، یورش قزّاقها به فرونت شما حتمی بود و گیلان مبدّل به یک صحنه ی جنگ داخلی و خونریزی ملّی! امّا من این کار را نمی کنم به واسطۀ احساساتی که چه نسبت به شما و چه نسبت به ملّت ایران دارم. در همانجا من به رئیس الوزرا پیشنهاد کردم که از برای آخرین قدم یک تخفیفی هم نسبت به شما منظور شود. از برای همین است که این کاغذ را می نویسیم. پیشنهادات من از این قرار است:
قزّاقها عقب بنشینند به طرف قزوین. شما هم قوای خود را به جنگل ببرید. من به شما اطمینان می دهم که قزّاقها مجدّداً پیش نیایند. همچنین از طرف شما هم به دولت اطمینان خواهم داد، حکومت رشت با توافق نظرما هرسه خواهد بود. قونسول من دررشت ملتفت خواهد بود که از طرف او و شما تجاوزاتی نشود. به حکومت از برای حفظ امنیت یک قوۀ جزئی ژاندارم داده خواهد شد و همچنین قوای شما باید دریک عدد معیّن باشد که از طرف آنها از برای دولت یا حکومت خطری متصوّر نباشد؛ ولکن آن عدد باید برای محافظت شما کافی باشد. معلوم است که نه از برای حکومت و نه از برای شما از خارج نباید کمکی برسد. بالاخره به شما اطمینان یک مبلغی داده خواهد شد و می توانید باآن مبلغ مخارج خود و قوای خود را عهده دار شوید. یا عبارت خواهد بود از اینکه یک قسمت از مالیاتها را اختصاص خواهند داد. من یک همچه پیشنهادی را ازهردو طرف موافق می دانم. نه دولت از شما و نه شما ازدولت هیچکدام به هیچ وجه واهمه نخواهید داشت. گذشته ازاین، شما دارای قوائی خواهید بود از برای موقعی که دولت ایران به طور قطعی خودش را به اجنبی بفروشد.
باید رفیق محترم خود را مستحضر بدارم و اطمینان بدهم از اینکه وضعیاّت شما و مسائلی را که ممکن است در آتیه از برای شما روی بدهد تمام را من در نظر دارم. من بکلّی مطمئنم از اینکه این پیشنهادات برای آتیه مذکور به هیچ وجه مضرّ نخواهد بود. درعوض کمکی خواهد بود از برای برقراری داشتن امنیت در شمال و به همین گردش اقتصادی که از ایران مثل یک هوای تنفس لازم است، به جریان افتاده، زیرپای انگلیسیها را خالی خواهد نمود. ازاینکه مرکز قوّتی پیدا کند از برای ملّت ایران ضرری نخواهد داشت؛ زیرا از روی تجربه دیده ایم که ازسستی قوای مرکزی ملّت ایران بهره مند نمی شد. بلکه استفاده آن ضعف فقط متوّجه ستمگربود. فقط یک دولت قوی مرکزی می تواند عملیّات امپریالیستی را در ایران مسدود نماید و چونکه دولت مزبورلاعلاجانه به ما متّکی خواهد بود، این است که عقب نشینی و تسلیم از برای او سخت تر از پیش می شود.
رفیق محترم را تصدیع می دهم از اینکه این آخرین دفعه ای است که من در روابط با دولت ایران مداخله می نمایم. از شما خواهش و التماس می کنم که مداخله ی مرا ردّ نکنید که من از روی صمیمیّت فقط می خواهم در این موقع سخت به ایران کمکی کرده باشیم و همچنین شخص شما را یک نفر سردسته رشید ملّیون می دانم [و] فوق العاده محترم می شمارم. اگر پیشنهاد مرا قبول نمائید و جوابش را به توسّط قاصدی که مراجعت می کند بفرستید، من مطمئنم هیچوقت پشیمان نخواهید شد. امّا اگر پیشنهاد مرا ردّ کنید، من مجبور می شوم از اقدامات خود دست کشیده، با یک دردی در قلب ناظر باشم تماشای یک جنگ و یک برادرکشی را که لطمه ی بزرگی به آزادی ملّت ایران وارد خواهد آورد! در خاتمه از صمیم قلب، احترامات فائقه ی خود را تقدیم می دارم.
روتشتاین
2 - نامه میرزا در پاسخ نامه روتشتاین:
نمایندۀ مختار جماهیر شوروی اجتماعی روسیه، رفیق روتشتاین رفیق محترم! خیلی خرسندم در مراسلۀ اخیری که توسّط رفیق کلانتراف مرقوم فرمودید، کاملاً تصدیق دارید که ایران میدان غرض رانی اجانب و متعدّیان عالم بشری بوده و حیات اجتماعی دستخوش استفاده ی سرمایه داران خارجی و منفعت پرستان داخلی است. ضعف و لاابالیگری زمامداران دوره های متوالیه ی مرکز، لزوم اصلاحات داخلی را تأیید و هرگونه قیام و نهضتی را ـ که متضمّن اصلاحات اساسی مملکت باشد ـ مشروع می سازد. من و یارانم در مشقّتهای فوق الطّاقۀ چندین ساله هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرّضات و فشار خارجی و خائنین داخلی و تأمین آزادی و آسایش رنجبران ستمدیدۀ مملکت و استقرار حکومت ملّی، و همه ی فداکاریهای بنده و احرار جنگل، برای همین مقاصد عالی بود و بس.
شما را که نمایندۀ رسمی دولت جمهوری شوروی هستید و دولت شما را یگانه حامی و پشتیبان این مسلک و عقیده دانسته و می دانم، برای همین عقیده واعتماد بود [که] دو سال قبل قشون سرخ سویت روسیه را ـ که به ایران آمدند ـ با یک عالم شعف و امید پذیرفتم. متأسّفانه رؤسای بی احتیاط قشون سرخ و مفسد ین داخلی نگذاشتند که استفادۀ کامل از این قوّه کرده، انقلاب را پیشرفت دهیم. اگر نظریۀ ما برخلاف مندرجات فوق الذّکر بود، شاید به اختلالات و هرج و مرجی را که تولید کرده بودند، وقعی ننهاده، همان مصائب و زحمت را که به گیلان وارد شده بود، به تمام ایران تحمیل می کردیم. ولی سعادت مملکت و طرفداری ازرنجبران مجبورم کرد از تعرّضات آنان جلوگیری کنم. انقلاب را در زمینۀ اساس موافق با حوصله و حوائج عموم سوق دهم. من علاج قطعی و نجات واقعی ملّت را از کلّیه ی متاعب، به موفّقیت انقلاب مقدّس می دانم. ولی امروز که شما با نظریّات صائبۀ حکومت ساویت و اطّلاعات وسیعه که در سیاست جاریۀ مملکت و قضایای بین المللی دارید و کاملاً در مراسلۀ شریفه شرح دادید، صلاح را در سکوت و وقوف این جمعیّت در امر انقلاب می دانید. من به اطمینان صداقت و آزادیخواهی شما هم عقیده می شوم که امروز ادامۀ انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحه دار نموده و نفوذ امپریالیست انگلیس را تقویت و ملوک الطوایفی را دراکناف ایران معمول می سازد. بنابراین ناچاریم برای درهم شکستن پنجه های دسیسه کارانۀ انگلیس، سکوت و وقفه را گوارا شمرده، به امید حکومت سویت روسیه ـ که محل و جای تمام احرار عالم است ـ جمعیّت خود را به آرامش تشویق و توصیه کنیم و چنانچه در مراسلۀ خود تصریح کرده اید، منتظر می مانیم که سیاست دولتی تا چه پایه منافع تودۀ اصلیه را در نظر گرفته، استقلال ایران را دفاع کند.
ی
به علاوه مترصّدم که حکومت سویت تا چه اندازه در زمینۀ آزادیخواهی خود به ملّت ستمدیدۀ ایران، اظهارمساعدت وتعهّدات کتبی شما درحیات اقتصادی مملکت چه تأثیری وارد خواهد کرد. بنابراین شرایطی را در زمینۀ پیشنهادات شما که متضمّن بقای صلاح جمعیّت و جلوگیری از حدوث بدنامی در انظار احرار گردد، پیشنهاد و حتمی الاجرا می داند. البتّه هیئت نمایندگان جمعیّت، آن را به نظر شریف خواهند رسانید یقین کنید که تأیید سیاست مشروحه در مراسلۀ شما وحفظ مصالح مملکت، مرا وجمعیّت را تا حدّی قانع کرده و امیدواریم که دولت ایران نیز از سکوت جمعیّت استفادۀ سوء نکرده، اصلاحات منظوره را در مملکت وجود خارجی دهد. ایاّم رفعت مستدام باد.
کوچک جنگلی

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire