mercredi 22 août 2012

جمال صفری : زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت سی و هفتم

جمال صفری : سید ضیاء و رضا خان، عاملین کودتای ۱۲۹۹ مرتباً از سفارت انگلیس دستور می گرفتند
۲۶ خرداد، بمناسبت صدو بیست ونهمین سالگرد تولد دکتر محمد مصدق »
787_Safari-Jamal
حسین مکی « کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ( ۲۱ فوریه ۱۹۲۱ ) را به نقل از کتاب « انگلیسها در ایران» (Les Anglais en Perse ) نوشتۀ امیل لوزوئورEmile Lesueur). ) فرانسوی استاد دانشکدۀ حقوق(۱) که در ایام کودتا در تهران اقامت داشته است در کتاب « تاریخ بیست ساله ایران » جلد اول (۲)، بدینگونه شرح می کند:
« انگلیسها به خطرپی بردند. دست بلشویک ها درانقلاب بخارا وتنفروبی مهری افغانها ومقاومتهای ایرانیان را حس می کنند. به این جهت تصمیم گرفتند ضربۀ بزرگی وارد آورند وبوسیلۀ اشخاص تازه کاری که سرسپرده آنها باشند وحاضرند انگلیسها را مثل قیم خود قبول کنند، قدرت را دردست بگیرند. هیچوقت مقتضیات تا این اندازه برای چنین اقدامی مساعد نبود. برای یک « ژست» وحرکت جدی زمینه کاملاً حاضرشده است. کابینۀ سپهدارقادرنیست به امورعمومی سروصورتی بدهد. با یک فلاکتی خود را درمیان تحریکات و رقابتها با بدترین وضعی روزی به شب می آورد و بنا برشیوه شرقیها با تمام دستجات تعارف می کند و به هیچ طرف تمایل قطعی نشان نمی دهد. این دوست قدیمی روسهای تزاری می خواهد با افتتاح باب مذاکرات با مسکو اعتبارجدیدی برای خود تهیه کند؛ در حالیکه به انگلیسیها ناز و کرشمه می کند. می توان گفت که درایران حکومتی وجود نداردونقشه انگلیسیها درچنین وضعی با سهولت عجیبی قابل اجرا می باشد.
ازهمان اولین روزهای آغاز سال ۱۹۲۱( نیمه اول دیماه ۱۲۹۹) سفارت انگلیس ازلحاظ پیش بینی حوادث و وقایعی که خود فقط اطلاع دارند اروپائیان مقیم تهران را دعوت به ترک تهران می کند.
بهانه ای که به آن متوسل شده اند خطرپیشرفت بلشویک ها به تهران می باشد. در۲۱ ژانویه اتباع فرانسه درسفارت تجمع می کنند، تحت سرپرستی شارژ دافر آقای هوپنو که درغیاب آقای بونن سفیر فرانسه جانشین مشارالیه است، جلسه تشکیل می دهند. نمایندۀ ما پس از تشریح وضعیت بدون اینکه بخواهد اعمال نفوذی در آراء اشخاص ذینفع بکند، پیشنهاد انگلیسها را به آنان ابلاغ می کند. انگلیسها ازتاریخ پیشنهاد تا مدت یک ماه تسهیلاتی برای کسانی که بخواهند ایران را ترک گویند قائل شده بودند (باید متذکرشد که درست یک ماه بعد بی کم وزیاد کودتا بعمل آمد و این مسئله خیلی جالب توجه است). انگلیسها برای حمل بارها ومسافرین، کامیونهائی به اختیاراشخاص می گذارند که اثاثیه شان را تا راه آهن بغداد برسانند. درب مخازن خواربار و بنزین را هم بروی آنان باز می کنند.
یک بخشنامۀ چاپی هم بین همه توزیع گشت که جزئیات مسافرت را شرح می دهد؛ ولی شرایط بقدری خرج تراشی وزیان آور بود که هموطنان ما حتی درصورت تمایل هم عده کمی می توانند ازآن استفاده کنند.
مباحثه برخاست ومن ازکاردارسئوال کردم که آیا واقعاً شما خطری ازناحیۀ بلشویک ها احساس می کنید؟ پس ازآنکه از او جواب مثبت شنیدم، گفتم:« من عقیده دارم که این یک مانورانگلیسهاست که می خواهند قرار داد ۱۹۱۹ را بقبولانند. بعد ازآنکه بوسیلۀ سرپرسی کاکس با خشونت عمل کردند وموفق نشدند وپس ازآنکه مسترنرمان مذاکرات نزاکت مآبانه بعمل آورد ونتیجه نگرفت، اکنون می خواهند به این وسیله به دولت ایران فشاروارد بیاورند. دراین موقعی که دولت ایران ازهرزمانی بیشتربه مستشاران فنی ومستخدمین بلژیکی وسوئدی وفرانسوی خود احتیاج دارد، چنین وضعی پیش آورده و ایرانیان را با عزیمت آنان تهدید می کنند. بعد وقتی که این مستشاران ومأمورین رفتند جای آنها را گرفته و فعال مایشاء مالک الرقاب دوائرمختلفه ایرانی بشوند.»
هموطنان ما اینطورتصمیم گرفتند که قبل ازآنکه بعنوان نمونه چند خانوادۀ انگلیسی ازشهربیرون نروند، زنها واطفال فرانسوی پایتخت را ترک نکنند، سایرسفارتخانه ها این روش را پیش گرفتند ومن در۲۵ ژانویه ۱۹۲۱ ضمن یادداشتهای خود نوشتم:
« آخرین مانورانگلیسها بواسطۀ تیزهوشی سفرای خارجه که حاضر نشدند برای بهتراجرا شدن نقشۀ انگلیسها اتباعشان را آواره کنند، انگلیسها دنده عقب زدند و ناچارشدند ازاین نقشه صرفنظر کنند؛ حتی شایعاتی راهم که بانک شاهی خیال دارد به بوشهر منتقل کند، تکذیب کردند.
زمان بنفع ما کارکرد. روز بعد به دانشجویان مضطرب و نگران خود اطلاع دادم که استادان فرانسوی شان همانطور که در روزهای خوشی وشادی بین آنها بودند درایام تلخی ومصیبت، کشورایران هم آنان را ترک نگفته و وظیفۀ خود را انجام خواهند داد.
انگلیسها درفوریه۱۹۲۱ وقتی که اتباع خارجه را دعوت بترک تهران کردند، منظورشان حفظ حیات آنان و یا منافع مادی ایشان نبوده، هدف دیگری داشتند.
آنها می خواستند خانه برایشان خالی ازاغیارباشد وتمام مأمورین اروپائی را از ایران دورسازند؛ زیرا نظارت آنها برجریان حوادثی که مشغول تدارک آن بودند اسباب ناراحتی خیال انگلیسها ومزاحمت بوده، تصمیم ما هم به ماندن درتهران برعلیه نقشه آنها بود؛ اما خیلی بعید بود که آن چیزاجتناب ناپذیری را که درشرف انجام بود، بتأخیر بیاندازند.
عصر۲۰ فوریه درتهران اطلاع حاصل شد که یک عده ۲۵۰۰ نفری قزاق متمرد از قزوین خارج و بسوی پایتخت می آیند. درکاخ ریاست وزراء سعی می کردند که بیم وهراس را از دلها بدرکرده و مراجعین را آرام کنند. می گفتند ژاندارمها و سربازهای پادگان مرکز تحت سلاح بوده برای مواجهه با عاصیان خواهند رفت. صبح آن روز من سپهداراعظم را دیدم که با طرز دموکرات منشانه دربازار خرید می کرد و به من گفت که به هیچوجه به این جنبش نباید اهمیت داد.
برای اینکه شرح صحیحی ازاین ایام پرشروشوربدهم، بهتر است وقایعی را که دردفترچۀ بغلی خودم یادداشت کرده ام، اینجا نقل کنم:
۲۱ فوریه ۱۹۲۱( سوم حوت ) درحدود دوساعت بعد ازنصف شب ازصدای تیراندازی شدید وچندین شلیک توپ بیدارشدم. آشپزم علی اصغرموقع صرف صبحانه به من خبرداد که شهردردست قزاقهاست؛ این آشپزهم مثل سایر همقطاران فرانسویش ازاوضاع با خبراست. ساعت ده، من به سفارت روان شدم، مسیو پرتی ( معلم سلطان احمد شاه و استاد دانشکدۀ حقوق ) را هم ملاقات کردم؛ دو نفری بسمت میدان توپخانه (میدان سپه فعلی) رفتیم؛ در کوچه ها مردم زیاد رفت و آمد می کردند ؛ ایرانیها با قیافۀ مرموزی بهم برخورد می کردند؛ مدیرالملک خزانه دار کل مالیه که ما با او آمد وشد داشتیم، به نظرغمگین می آمد. ما ازپله های عمارت شهربانی که دیروز نظامنامه اش را رسیدگی می کردیم؛ بالا رفتیم. افسوس دروضع اسف انگیزی افتاده است؛ تصورمی کنم تمام زحمات من هدررفته، انسان گمان می کند یک چنین کاری بزرگ زیرو رو کردن اوضاع باید با تلفات زیادی صورت بگیرد. ولی در ایران ازهیچ چیزنباید تعجب کرد.
وارد اتاقها شدیم، شیشه های درب وپنجره ومیزوصندلیها خورد شده، کشوهای میزها را بیرون کشیده، کاغذها کف اتاق پراکنده بودند وهیچ چیز دست نخورده نمانده بود؛ دراتاق کاررئیس پلیس "ژنرال وستد اهل" لکه های خون دیده می شد؛ مستشاران سوئدی همگی باتفاق اوناپدید هستند. یک افسرایرانی ازآشنایان من دستورات قزاقها را اجرا می کرد؛ من از او پر سیدم؛ بازهم معلوم نیست به نفع کی کودتا شد؟ او گفت: دیشب ژاندارمها برای تعقیب متمردین حرکت کردند و از یک دروازۀ شهر بیرون رفتند؛ قزاقها هم از دروازه دیگر وارد شدند! بعد تمام کمیسرها از وزارت داخله بوسیلۀ تلفن دستورمی گرفتند که مقاومت نکنند؛ فقط ما بی اطلاع بودیم وبالنتیجه این مبارزه که اثرش را می بینید بوقوع پیوست، بعد گفت من گمان می کنم که همه باهم کنار آمده اند و این یک کودتائی است که بدست قائد وقت و رفقای انگلیسی اوبر پا شده باشد.
پاسبانان راهنمای قزاقها شده به هرسو روانند و صورتی دردست دارند که ازپیش تهیه شده و برطبق آن به توقیف اشخاص و ضبط اموال پرداخته اند. من از راهنمای خود، منشأ وعلت عصیان قزاق ها را پرسیدم جواب داد:
« چهارماه است مواجب نگرفته اند و برای مطالعۀ آن به تهران آمده اند؛ ولی همه می دانند که این بهانه است.»
بعد به سفارت فرانسه رفتم. اعضای سفارت و فرانسویها دراتاق شارژ دافر جمع شده بودند و با خونسردی وضعیت را تحت مطالعه قرار داده مشغول تبادل نظرند. ازهر دو دسته عده ای توقیف شده و می شوند. ممتاز الملک دموکرات و فرمانفرمای انگلو فیل زندانی شده اند. سپهدار که دیروزنخست وزیر بود، گویا از طرف مسببین کودتا بی خطر شناخته شده و فقط در خانه اش تحت نظرگرفته شده است.
عده ای ازفرانسویها برای کسب تکلیف واطلاع به سفارت مراجعه کرده به آنها اطمینان داده شد و کاردار سفارت سوارشده در شهرگردش کرد که اضطراب و نگرانی اتباع را رفع کند. ازما چیزی نمی خواهند نه ازجانمان و نه از مالمان.
سرتیپ رضا خان که تا دیروزیک افسر معمولی بود وموفقیت کودتا باعث ارتقاء سریع مشارالیه شده است، در ظاهر به ما اطمینانهائی داد.
بدیهی است انگلیسها می گویند که ابداً داخل این زد و بند نبوده اند، فقط این را اقرار می کنند که شب گذشته با متمردین درتماس بوده اند؛ مستر اسمارت مترجم اول سفارت با اتومبیل باستقبال متمردین رفته است، گوئی خواسته است از طرف شاه، نفری ۵ تومان به هرقزاقی پول تقسیم کند واین عناصر نامطلوب را از پایتخت دور کند. آیا علت حقیقی اقدام او همین بوده است؟
امشب یک آرامش نسبی درتهران حکمفرماست، گشتیها مرکب از قزاق و پاسبان در داخل شهردر حرکتند، تمام شب صدای تیر شنیده می شد.
 ۲۲ فوریه ۱۹۲۱ چهارم حوت ۱۲۹۹
توقیف اشخاص ادامه دارد؛ امروز صبح با پسر ارشد امام جمعه خوئی که از روحانیون برجسته است، برخورد کردم. رفته بودند پدرش را بگیرند، اما شاه عبدالعظیم بست نشسته بود؛ وزیرجنگ سابق سالار لشگر و برادرش شاهزاده فیروز( نصرت الدوله) درقزاقخانه گرفتارند، طرح این نهضت که ازدیربازبا دقت تدارک شده از طرف دست نشانده های سفارت انگلیس بموقع اجرا گذارده شد که بهرنحوی هست، مواد اساسی قرارداد ۱۹۱۹ را عملی کنند و اگر بطور استثنا چند نفر انگوفیل های معروف را هم دستگیرکرده اند یا برای این است که دیگر آنان مورد استفاده ممکن نیست قرارگیرند و یا اینکه چشم طمع به مال و منال آنان دوخته اند. (۳ )
امروزصبح بازارباز بود، ولی دراثر یک مشاجره که بین یک قزاق و یکنفردرشکه چی رخ داد، مردم دخالت کردند. قزاقها خیال مداخله داشتند، فوراً دکاکین بسته شد. حکومت نظامی در شهراعلام شد، از ساعت ۸ عصر ببعد کسی حق خروج ازخانه را ندارد و درمعابرعمومی هم نباید بیش ازسه نفریکجا جمع شوند. جراید منتشرنمی شود وهمگی توقیف هستند.
روزنامۀ رعد که ازبدو انتشاربرله منافع بریتانیا مبارزه می کند، اطلاع داده است که چون منظورش انجام شده و بهدف خود رسیده است، دیگر منتشر نخواهد شد.
بیانیه ها به امضای ژنرال رضا خان وسید ضیاءالدین طباطبائی نخست وزیرحکومت موقت رسیده بود! دموکراتها و ملیون را به نقاط مختلفه تبعید کرده اند.
آیا همانطور که که مردم می گفتند خیال داشتند جمهوری اعلان کنند؟ من که گمان نمی کنم.
یک چیزمحقق است؛ دولت کودتا تمام مخالفین خود را زندانی می کند و آنان هم کمترین مقاومتی نشان نمی دهند. اجتماعات آنان را منحل می کنند و زعما را تبعید و توقیف می کنند.
بجای اینکه تصور کنم که این اشخاص لش و بی حال باشند بهتر است که فکر کنم خود را برای آیندۀ نزدیکی حفظ می کنند. سیمهای تلکراف قطع شده؛ تمام ادارات و حتی اداره پست بسته است. مسیو مولیتور مدیر کل این اداره بمن گفت که به عقیدۀ او « یک چیز ازماشین دولت شکسته است» ما درس را تعطیل نکرده ایم، ولی در کلاس دوم فقط ۱۵ نفر دانشجو حاضر بودند و از دانشجویان کلاس اول حتی یکنفر هم نیامده بود. فردا هم جشن سالیانه مجلس شورا است!
 ۲۳ فوریه، پنجم اسفند
دو پسرامام جمعۀ خوئی به ملاقات من آمده بودند، از من تقاضا کردند به سفارت فرانسه مراجعه و استعلام کنم آیا چندین نفر از رجال که احساسات دوستانه نسبت به کشور ما داشتند می توانند در سفارت بست بنشینند؟
بست، یکی ازعادات قدیمۀ ایران است؛ وقتی مأمورین دیوان کسی را بعلت سیاسی مورد تعقیب قرارمی گیرند یا درمسجد - خانۀ خدا – متحصن می شوند و یا بقدرتهای این دنیا یعنی سفارتخانه ها و قنسولگریها و یا حتی تلگراف خانه های خارجه پناهنده می شوند.
ظرف سه سالی که انقلاب مشروطیت ایران طول کشید، بست نشستن عمومیت پیدا کرد. روزهائی بود که باغ سفارت انگلیس که در آن زمان مرکزمقاومت درمقابل استبداد بشمار می رفت، منظرۀ عجیب کاروانسراهای وسیع را پیدا کرده بود. درآنجا اعضای بسیاری از خانواده ها پناهنده شده بودند ومیتنگ وکنفرانس دایرمی شد. درآنجا زندگی می کردند وبحث می کردند وتوطئه می چیدند. آزادیخواهی انگلیسها درآن دوره توانست برای مدت چند سال دل ملت ایران را بدست آورد و فقط اشتباهات قرارداد ۱۹۱۹ بود که باعث شد مردم این کشور از انگلیسها متنفر شوند.
می شود تصورکرد که دولت فرانسه هم دراین موقع یک چنان رلی را بازی کرد، مردان سیاسی که می خواستند درصورت ضرورت به ما پناهنده شوند، تمام ازرجال مهم بودند. مشیرالدوله رئیس الوزراء سابق مؤتمن الملک برادرش که درچند کابینه عضویت داشت، مستشارالدوله، ممتازالدوله، معین التجار و تمام وزرای سابق و بالاخره رئیس ایل بختیار صمصام السلطنه. بعضیها خودشان را پنهان کرده بودند، برخی دیگرمی ترسیدند که توقیف شوند.
خواهشی را که از من شده بود انجام دادم، اما به من گفتند که هیچکس ممکن نیست پناه داده شود، مگر آنکه مورد تعقیب قرارگرفته و جانشان درخطرباشد وبه این ترتیب عملاً ازبست (نشستن) جلوگیری شد. ما برای اینکه باعث رنجش متفق دیروزمان نشویم و با نقشه هایش مخالفت نورزیم از اجرای یکی از جوانمردانه ترین سنن خود امتناع ورزیدیم.
با اینکه سفارت خواهش نمایندگان رضا خان را که تقاضا داشتند ما تعقیب شدگان سیاسی را نپذیریم، ظاهراً قبول کرده بود؛ بهرحال چنین وانمود کردیم که خواهشش را قبول کرده ایم و یکباردیگر دنبال انگلیسها افتادیم. آنها طبیعتاً از نقطه نظر ضعف بود که چنین خواهشی از ما می کردند، چند روز بعد عده ای قزاق مسلح اطراف سفارت ما را مثل سایرسفارتخانه ها گرفته و بهانه شان این بود که برای حفظ جان نمایندگان سیاسی آمده اند، ولی درواقع دیکتاتور می خواست راه التجاء و بست را مسدود کند؛ به این ترتیب نمایندۀ فرانسه در خانۀ خود زندانی شده بود!
پسر امام جمعه امروز صبح ازمن پرسید:
« شما اینجا چه کنید!؟ این اصول حقوقی که شما به ما درس می دهید هرروزنقض می شود! آنهائی که ازاصول دموکراسی ومشروطیت دفاع می کنند و شما آنها را مردمان پاکی می شمارید، می آیند به شما پناهنده شوند ولی شما آنها را از خود می رانید پس آن صفات شوالیگی ( سنن جوانمردانۀ نجیب) فرانسه کجا رفته است؟» اما ما اینجا چکارمی کنیم؟ خودم هم در پاسخ این سئوال سرگردانم.
۲۴ فوریه، ششم اسفند امشب شدت تیراندازی کمتر بود، تنها سوانح روز توقیفهائی بود که بعمل آمد و تعداد کل زندانیان فعلا به ۲۰۰ نفر رسیده است.
دولت جدید تشکیل شده، رئیس آن ضیاءالدین طباطبائی کسی است که مدافع مشهوروجدی سیاست بریتانیا درایران است. دیکتاتور(نمی توان او را طور دیگرخواند، زیرا تمام همگارانش از اشخاص غیرمشهور و بی نام هستند) تقریباً چهل ساله است و صورتی لاغر و محاط با ته ریش سیاهین دارد. کم کم اوضاع و احوالی که در اطراف کودتا جریان داشت، معلوم می شود و روشن می گردد که در حقیقت چه کسانی از آن منتفع می شوند.
قزاقها از قزوین که پایگاه اصلی ارتش بریتانیا در شمال ایران است، براه افتادند. کدام احمق باورمی کند درشهری که همه چیز حتی نام کوچه ها و خیابانها انگلیسی شده است(۴) انگلیسها ازعزیمت ۲۵۰۰ سرباز بی خبر و از نیات ایشان بی اطلاع بوده و نتوانسته باشند از اجرای نقشه آنان جلوگیری بعمل آوردند!. علاوه بر این چند روز قبل از حرکت این متمردین ساختگی به تهران ۳۰۰۰ نفر سرباز انگلیسی به قزوین احضار شده بودند که جای خالی قزاقها را که به تهران خواهند رفت، پر کنند.
دیکتاتور مرتباً ازسفارت انگلیس دستورمی گیرد وبه هیچوجه پنهان هم نمی کند. هر روز اتومبیلش با یک اسکورت سوارمسلح (اسکورت مرکب از داشناکها) داخل باغ مشجرسفارت می شود. همانجائی که ۱۵ سال پیش ملیونی که امروز زندانی شده اند، علیه استبداد پناهنده شده و تهیۀ حملۀ قطعی را که میبایستی وطنشان را آزاد می کرد، فراهم می آوردند.
باضافه چند روزپیش ازخروج این (غاصبان ساختگی) سه هزارسرباز انگلیسی به قزوین احضار شدند که جای خالی قزاقها را پر کنند.
اکنون بریتانیای کبیر دوستان قدیمی خود را رها کرده است. شاهزاده فرمانفرما که شواهد بی حد و حصری از وفاداری خود به انگلستان نشان داده و یکی ازارکان سیاست آن دولت درجنوب بشمار می رفت، اینک با پسرش زندانی شده و به قلعۀ قصر قاجار منتقل گشته است؛ شایع بود چنانچه مبلغ هنگفتی را که ازاومطالبه میکنند، نپردازد حیاتش درخطرخواهد بود؛ زنش پس ازاطلاع ازاین شایعات خواست حمایت بریتانیا را تقاضا و جلب کند. این بانوی پیر ایرانی دختر مظفرالدین شاه هیچوقت ازاندرون بیرون نیامده بود، کالسکه هایش را ضبط کرده بودند. در یک درشکه کرایه بهمراهی یک کلفت به سفارت انگلیس رفت. می خواست به پای سفیر افتاده و مساعدت او را استغاثه کند، زحمت بیهوده کشید، او را نپذیرفتند و وابستۀ نظامی سفارت مؤدبانه بیرونش کرد.
اولین اقدام سید ضیاءالدین نشر اعلامیه ای بود خطاب به ملت ایران؛ تاریخ این اعلامیه ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ است.
در این اعلامیه به الغاء قرارداد ۱۹۱۹ و رژیم کاپیتولاسیون اشاره شده بود، نمایندگان دول اروپائی بلافاصله برعلیه لغو یک طرفی رژیم کاپیتولاسیون اعتراض کردند. به آنان جواب داده شد که محاکم مختلفی برای رسیدگی به اختلافات اتباعشان با ایرانیان تشکیل خواهد شد.
این وعدۀ مبهم موجب رضایت آنان را فراهم نکرد. بلافاصله دولت دست به اقدامات خصمانه برعلیه اروپائیان به استثناء انگلیسها زد. بزودی برهمه مسلم شد که الغاء قرارداد ۱۹۱۹ فقط یک وسیلۀ ساده لوحانه بود که افکارعمومی را فریب دهند ولی مردم به هیچوجه فریب نخوردند، در واقع قدرت دست انگلیسها بود. آنان نیز برای استقرار استیلای خود در این کشور و دور کردن حریفان از آن قدرت استفاده می کردند.
ارتش دراجرای کودتا نقش مهمی بازی کرده بود وبعد متفق الرأی به ارباب زورپیوست ومورد عنایت بسیاری گشت، وقتی صحبت تجدید تشکیلات ارتش بمیان آمد بالطبیعه طرحی را که وابستۀ نظامی سفارت انگلیس قبلاً تهیه کرده بود، بر گزیدند.
تشکیلات مالیه هم باید تجدید شود، کارمندان آن را اخراج کردند و وزیر جدید عیسی خان که مورد اعتماد وزارت خارجۀ انگلیس بود، فقط کارمندان ( مطمئن) را نگاهداشت و کارشناسان انگلیسی که هنوز تمامشان به کشورخویش عودت نکرده بودند، استمداد جست.
به این طریق دو مزیت اصلی که بموجب قرارداد ۱۹۱۹ برای بریتانیا کبیر قائل شده بودند ( یعنی کنترل ارتش و مالیه) عملاً تأیید گشت و بموقع اجرا گذاشته شد.
درعین حال دیکتاتورنسبت به بنگاههای فرهنگی وعلمی فرانسویان کینه و بغض مخصوصی نشان داد. از جانب دیگر چون در آیندۀ نزدیکی ورود سفیر شوروی "روتشتین " را منتظر بودند و مشارالیه از طریق ترکستان و مشهد بسوی تهران می آمد، شروع به اخراج عده بسیاری از اتباع روس کردند تا نمایندۀ شوروی را در مقابل امر انجام شده ای قرار دهند.
ظاهراً چنین بنظرمی آمد که سلطۀ بریتانیا بطور قطع در ایران استقراریافته، ولی در واقع چنین نبود.
فردای وقایع سوم حوت، یکی از وزرای قدیمی ملی به من گفت این کودتا ساخت انگلیس است، ما مخالفت خواهیم کرد، من اظهارات او را با شک و تردید تلقی کردم، مشارالیه که چنین دید، گفت:
بیاد بیاورید که ما ایرانیها بعد ازسالها تشنج رژیم مشروطه را در کشور خود مستقرساختیم، ایرانیها هرگز شتاب نمی کنند. معذالک گاهی نقشه های خود را عملی می کنند. سه ماه به ما وقت بدهید، سقوط این شبانان خائن را به شما نشان خواهیم داد.
پیش بینیهای او بعدها تحقق یافت، مردم تهران از فرستادۀ بلشویک ها حسن استقبال کردند.
آیا این نتیچه حسن توجهی بود که به اصول کمونیسم داشتند؟ بهیچوجه! اما شور و شعفی که برله روسها ابراز شد، میزان بغضی را که مردم نسبت به انگلیسها داشتند معین می کرد.
نمایندگان ساویت ها(سُوی یت ها The Soviet Union - ) برای اینکه خود را شایستۀ استقبال صمیمانۀ پایتخت قاجاریه نشان دهند، آبرومندانه زندگی کردند و دست گرم گشودند و درصدد تبلیغات سوسیالیستی برمی آمدند وبهیچ وجه برای دولت اشکالاتی تولید نکردند. بعد ازحریقی که در مقرموقتی سفارتشان روی داد به کاخ سفارت قدیم منتقل شدند وسعی کردند که جلال وشکوه پیشین آن را بازگردانند؛ باز وقایع بیم وهراس انگلیسها را تکذیب کرد و بیجا بودند تلقینات آنان را ثابت نمود.
روحانیون درمساجد، عمال ملیون در بازارها و کوچه ها و در محافل و مجامع خصوصی افکارمردم را روشن کرده و از خیانت بزرگ سید صحبت می داشتند.
چیزی نگذشت که سید ضیاء الدین فقط بوسیلۀ افراط کاریهای جدیدی در اعمال زور، مقام خود را حفظ می کرد.
کم کم همدستان روزهای نخست که جزوهمکارانش شده بودند، از او ناراضی شدند و سرتیپ رضا خان که در واقع بازوی توطئه ای بود که سید می خواست مغزش باشد. در مقابل استبداد مفرط سید عصیان کرد.(البته رضاخان همین خط را ادامه داد و بر سر قدرت سید ضیاء را که همچون خودش عامل کودتا بود تحمل نمی کرد.) حذف والغای تمام آزادیها و توقیف مخالفین و اعمال دائم زور و مسائلی است که نمی توان همیشه بکار برد.
عزیمت ارتش انگلیس ( که برطبق مفاد موافقت حاصله ایران را تخلیه نمودند) دیکتاتوررا از آخرین نقطۀ اتکایش محروم کرده ، دوستان قدیمی رهایش کرده بودند. افکارعمومی بنظر تحقیرش می نگریست. نمایندگان دول خارجه ازاو دوری می جستند، دیگر ملجأ و پناهی جز شاه برایش باقی نمانده بود.
نقل می کنند که قوام السلطنه ( یکی ازرجالی که سید محبوسش کرده بود) بوسیله ای به اعلیحضرت احمد شاه در طی نامه، وضع حقیقی کشور را برای شاه شرح داد. اوضاع در نظر شاه جوان روشن شد و۱۴ مه ۱۹۲۱ باطلاع دیکتاتور رساند که باید از زمامدارای صرفنظر کند. سید بلافاصله استعفا داد روزبعد سید ازایران فرار کرد و تنفرعامه از او بحدی بود که مجبور شدند که تا سرحد بین النهرین محافظینی همراهش کنند. در آنجا از دوستانی که به بهترین وجهی کمر خدمتشان را بمیان بسته بود و بایستی در بدبختی ملاحظه اش را بکنند، یافت.»
 اعلام حکومت نظامی در روز سوم اسفند ۱۲۹۹
به روایت یحیی دولت آبادی در خاطرات خود « حیات یحیی» (۵ ) می نویسد: صبح روزسیم حوت هزارودویست و نود و نه ( ۱۲۹۹ ) یکی از روزهای تاریخی است. مأمورین نظمیه ازهر طرف باتفاق قزاق برای انجام خدمت حرکت می نمایند و مأموریت عمدۀ آنها ، گرفتارکردن شاهزادگان ورجال معروف متمول است و یکعده ازملیون که آنها را به قزاقخانه برده توقیف می نماید.
گرفتاری این مردم موجب وحشت شده، جمعی که محل نظرهستند مخفی و جمعی به خیال فرارکردن میافتند، در صورتیکه بیرون رفتن از شهر ممکن نیست.
تلگراف وتلفن وپست بکلی تعطیل است. دوایر دولتی بسته و از کودتا کنندگان، جز گرفتن و توقیف کردن اشخاص، کاری دیده نمی شود. بدهی است در این گیرو دار دو مقصد هست. یکی جلوگیری از حصول عکس العمل این انتهاض بدست مخالفین و دیگر وانمود کردن که این نهضت سوسیالیستی است بر ضد سرمایه داران و اعیان واشراف. و از این دومقصد مهمتری هم شاید بوده باشد که از کیسه متمولین توقیف شده مخارج این اردوکشی دریافت شود، چنانکه بعد بدان اشاره خواهد شد.
در این روز بیانیۀ مختصری به امضاء رضا رئیس کل قوا و تحت «حکم میکنم» مشعر بر لزوم اطاعت حفظ انتظام نشر می شود و روز بعد بیانیۀ مفصل بهمین امضاء ... منتشر می گردد.
بالجمله در تهران و اطراف آن حکومت نظامی بتمام معنی دائر میگردد و از دروازه های تهران بی اجازه حکومت کسی حق خارج شدن ندارد، راهها دردست قوای نظامی است در ولایتهای نزدیک مانند قزوین و قم وغیره بفوریت حکومت نظامی اعلام می شود و بولایتهای دوردست با تلگراف دستورمی دهند که اگرهریک ازحکام اوامر دولت تازه را اطاعت کردند، بجای خود خواهند بود وهرکدام سرپیچی کردند، دستگیر شده بمرکز فرستاده شوند و روی این خطاب هر کجا ادارۀ قزاق بود، به رئیس آن اداره وهر کجا قزاق نبود برئیس اداره ژاندارمری بود.
این عملیات لشگری واما ترتیب امورکشوری، روزسیم این واقعه با ششم برج حوت، سیدضیاءالدین با دستخط همایونی که عیناً نوشته می شود، رئیس دولت می گردد. « نظرباعتمادی که بحسن کفایت و خدمتگذاری جناب میرزا سید ضیاء الدین داریم معزی الیه را بمقام ریاست وزراء برقرار و منصوب فرموده اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرائی بمعزی الیه مرحمت فرمودیم جمادی الاخر ۱۳۳۹ محل صح همایونی »
خوانندگان این نکته را باید متوجه باشند که در حکومت مشروطه ملی، پادشاهی که خودش دارای اختیارات تام نیست؛ چگونه می تواند در غیاب مجلس برئیس دولتی اختیارات تام بدهد، از اینجا می توان استنباط کرد که برای مشروطه و قانون اساسی ، در این وقت در دربار و در دیده دولت تشکیل دهندگان چه اعتبار و احترامی باقی مانده است و بازهم بشاهدهائی برای تأئید این مدعا بزودی بر خواهند خورد، بالجمله علاوه بر این دستخط همایونی برای تقویت کار رئیس دولت ، ازطرفی شاه تلگرافی خطاب بحکام ولایتها صادر و مخابره می شود و صورت ذیل:
 اولین بیانۀ رئیس الوزراء سید ضیاءالدین
هشتم حوت ۱۲۹۹
هموطنان
پس از پانزده سال مشروطیتی که به قیمت گرانبها ترین خون فرزندان ایران خریده شد.
پس از پانزده سال امتحانات و تجربیات و تحمل انواع محن ومصائب.
پس ازپانزده سال کشمش اشکالات غیر قابل تصور داخلی و خارجی، وطن ما به روزگاری افکنده شد که نه تنها هیچیک از سیاستمداران وقت نخواستند بار گران مسئولیت زمامداری را بعهده گیرند، بلکه حتی مبعوثین و وکلاء جرئت نکردند که بوظایف خویش اقدام نمایند و از قبول تحمل این بار استنکاف ورزیدند، آیا مسبب ومسئول این وضعیت و بی تکلیفی چه اشخاصی بودند؟
کسانی که ملت را به وعده های مشروطیت و آزادی و استقرار قانون وعدالت فریب داده، در همان حال این مواعید را حجاب قرار دادند تا در سایه آن رویه هرج ومرج، اساس انتقاع شخصی و لجام گسیختگی اصول ملوک الطوایفی قرون وسطی، اصولی که با سیاهی و تیرگیهای فجایع و جنایات احاطه شده بود، مستقر سازند. چند صد نفر اشراف و اعیان که زمام مهام مملکت را به ارث دردست گرفته بودند، مانند زالو خون ملت را مکیده، ضجۀ ویرا بلند می ساختند و حیات سیاسی واجتماعی وطن ما را بدرجه ا ی فاسد و تباه نمودند که حتی وطن پرست ترین عناصر معتقدترین اشخاص به زنده بودن روح ملک و ملت امید خود را از دست داده، کشور ما ایران را در میان خاک و خاکستر سرنگون می د یدند.
پژمردگی وافسردگی و بالاخره نزدیک شدن آخرین لحظات اندیشه آور، ادامۀ وضعیات را غیر ممکن می ساخت. موقع رسید که این وضعیات خاتمه یابد، موقع فرا رسید که عمرحکومت این طبقه سپری گردد. مسببین فلاکت و پرییشانی ایران که بازهم دست نالایق خویش را از عمارت فرو ریختۀ ایران نمی کشیدند بحساب دعوت شوند.
بالاخره روز واژگون شدن و انتقام فرا رسید، در این روزتاریخی وهولناک است که اراده نیرومند اعلیحضرت اقدس شاهنشاه زمام امور را در دست من جای می دهد، مرا روی کار می آورد.
اکنون قضا و قدر مرا تعیین کرده است که مقدرات و سرنوشت ملت خود را در این موقع بحران و خطرناک در دست گرفته، وی را از آن پرتگاهی که حکومتهای بی اراده و نالایق پرتاب کرده بودند، نجات بخشم. با اطلاع و احاطه ازمشکلات سهمگین وقت، من اطاعت امرتاجدار ارجمند و این پیش آمد را وظیفۀ مقدمۀ وطن پرستی و انسانیت دوستی گرفته شانه های خویش را حاضربرای قبول این بار می نمایم. من امر خسرو متبوع معظم خویش را اطاعت و این بار را قبول می کنم ، نه از آن جهت که به لیاقت شخصی خود اعتماد می کنم، بلکه اعتمادم اول بخدای متعال بخشنده نیرومند و دلیری است که خدمتگزاران و پاک نیتان را هدایت و راهنمائی می نماید.
دوم به شاهنشاه ایران است که پرتوعلاقه وی برسعادت وطن مانند خورشیدی درخشان و قلبش از فرسودگی و ضعف ملت و مملکتش خونین است.
سوم بر قشون شجاع و وفاداری که دشت وهامون را با خونهای خویش در راه وطن گلگون کرده و بالاخره به حس فداکاری هموطنان عزیزی است که با چشمهای بازگذشته را نگریسته و آینده را منصفانه قضاوت و حکمیت خواهند نمود!؟
هموطنان!
لازم است عمارات متزلزل و لرزانی که مفتخواران درآن آشیانه نهاده اند، سرنگون گردد لازم است اداراتی که تأسیس آنها برای اسراف و تبذیر مال و پولی است که با قطرات عرق توده ملت تحصیل شده یا بالاتر و بدتر ازهمه به قیمت شرافت و استقلال ایران از اجانب قرض شده است، از میان برود و بجای آن مبانی محکمی استوار گردد که وظیفه خدمتگذاری به مملکت را ازعهده برآید، موقع فرا رسید که شرافت واستقلال وطن بشکل پول درجیب مفتخواران فرو نرود. باید سعی و کوشش نمود که مملکت با عواید داخلی خود اداره شود و برای گردش دوایر مفتخواری محتاج بقرض از اجانب نگردد. انجام این امر یعنی محو و انهدام مفتخواری و ایجاد مبانی امنیت و رفاه و استفادۀ کارگران ازمشقت خویش اولین وظیفۀ من خواهد بود. لازم است بنیان عدلیۀ ما که مرکز فجایع و جنایات است واژگون ومعدوم گشته بر روی خرابه های وی یک عدالتخانه حقیقی که ارکانش مبنی برعدل ونصفت باشد بنا گردد. زیرا فقط چنین عدالتخانه ای می تواند شالودۀ یک حکومت عالی باشد.
لازم است قیمت زحمت ومشقت کارگران و دهقانان سنجیده گشته و دورۀ فلاکت و بدبختی آنان خاتمه یابد، برای حصول این مقصود اولین اقدامیکه باید بعمل آید تقسیم خالصجات و اراضی دولتی مابین دهقانان و همینطور وضع قوانینی که زارع را از املاک اربابی بیشتربهره مند سازد و در معاملات ارباب با دهقانان تعدیلی شود و موجبات صحی و زندگانی آنان را تامین کند.
لازم است وضعیت هرج و مرج کنونی مالیه وتشکیلات سوئی که مهمترین عامل اخلال آن بوده است، محو گشته بجای آن تشکیلاتی بر قرار گردد تا مالیاتهائی که ازملت گرفته می شود با رعایت کمال اقتصاد وصرفه جوئی صرف حوائج گردد.
لازم است که اخلاق، قوای روحیه و احساسات ابناء وطن ما بوسیله تعلیمات ملیۀ وطن پرستانه نمو و ترقی نماید تا وطن ما موطن فرزندان لایق فداکارگردد.
لازم است مدارسی تأسیس گردد که برای کشورایران - آری برای ایران که مانند خورشید فروزان و آبادان بود و اکنون از تمدن و ترقی دور افتاده است - تدارک فرزندان لایق و شایسته نماید، بهره مند شدن از نعمت و تعلیم و تربیت نباید از حقوق مختصۀ طبقات متمول، اولاد و وارثان ظالمان بی لیاقت گردد، بلکه برعکس تمام طبقات مردم و دهقانان باید از نعمت تعلیم وتربیت بهره مند شوند.
لازم است تجارت و صناعت بطریق علمی تشویق گشته، حیات تجارتی و صنعتی ما از ورطۀ کنونی که نتیجۀ ضعف اداری است خلاصی یابد.
لازم است سختی و گرانی زندگانی که بواسطۀ فقدان وسائل حمل و نقل و شدت احتکاری و درعین حال زینت و تجملات بیهوده غیر قابل تحمل گردیده، خاتمه یابد.
لازم است وسائل ترقی را که با استقرار وسائل حمل و نقل و ارتباطات میسرمی گردد، برقرار نمود. علاوه برمراتب فوق وتوأم با تغییرات متحتمه مقررخواهد شد که اقدامات جزئیه برای خاتمه دادن به وضعیات فلاکت آمیز پایتخت و سایر مراکز ایران بعمل آید. برای این مقصود بلدیه (شهرداری) معاصری با تشکیلات وسیع ومهمی تأسیس خواهد شد که پایتخت ایران منظری شایستۀ کرسی یک دولت شاهنشاهی را داشته و فلاکتهای بیحد و حصرسکنۀ آن خاتمه یابد.
همین اقدام نسبت بسایربلاد ایران بعمل خواهد آمد، زیرا نباید محروم از نعمتی باشد که پایتخت از آن متمتع است. اما برای اینکه تمام این اقدامات میسرگردد، باید قبل ازهمه چیز و ما فوق هرگونه اقدامی، مملکت دارای قشونی گردد که دشمنان داخل و خارج را بحساب دعوت نماید. لازم است امنیت درمحوطه شاهنشاهی ایران حکمفرما گردد و این فقط در پرتو قشون و قوای امنیه میسرمی شود.
فقط سپاهیان دلیر ما قادرند که حیات و هستی مملکت را تأمین نموده و ترقی و سعادت و اقتدار را فراهم سازند. قبل ازهمه چیز قشون همه چیز اول برای قشون و بازهم برای قشون، این است اراده ومرام ما تا زمانیکه قشون بدرجات عالیه خود نائل گردد.
اما سیاست خارجی ما
دراینجا هم نیزیک تغییراساسی لازم است.
لازم است یک سیاست شرافتمند بر مناسبات ما با ممالک خارجه حکومت داشته باشد. دراین ایام هیچ مملکتی بدون ارتباط با جامعه ملل نمی تواند زندگانی نماید، بعدازجنگ بین المللی که مبانی تشکیلات جدیده دنیا اصول مشارکت و دوستی شده است.
اصول مزبوردروطن صلحجوی ما بیش ازسایرنقاط قابل اتخاذ است؛ ملت ما انسان دوست است، نسبت به جمیع ملل خارجه مهربان و شفیق وصمیمی است، ملت ما وارث حکم و اندرزهای اعصار و قرون متوالیه است.
حکمی که حسن مناسبات بین المللی را مقرر میدارد ولی بدیهی است دوستی ما نباید وسیله استفاده های غیرمشروع اجانب گردد که در جامعۀ ملل بشرافت و استقلال ایران لطمه وارد آورده است.
مناسبات ما با هریک ازدول خارجه نباید مانع ازحسن مناسبات ودوستی با سایرین گردد. بنام همین دوستی، کاپیتولاسیون را که مخالف استقلال ملک وملت است الغا خواهم نمود و برای موفقیت دراین مقصود و اینکه اتباع خارجه ازعدالت تام بهره مند بوده، حقوق خود را بتواند حقاً دفاع نمایند، ترتیبات و قوانین مخصوصه ای با محاکم صلاحیتداری وضع وایجاد خواهد شد تاهمه نوع وثیقه داشته باشد.
برطبق اصول فوق الذکراعلام می دارم که بعضی از امتیازاتی که درگذشته به اجانب داده شده است، باید اساساً مورد تجدید نظر واقع گردد. ما باید بتمام همسایگان به نظردوستی نگریسته وبا همۀ آنها مناسبات حسنه همجوارانه داشته باشیم و روابط مودت وتجارت را محکم کنیم؛ دراین تجدید تشکیلات، ما بایستی دراستفادۀ ازمساعدتهای جمیع دول اعم از اینکه مساعدتهای مزبوربصورت مستشار یا سرمایه باشد، آزاد باشیم و هیچ ملتی هرقدر قوی ونیرومند باشد، نباید ما را محدود نماید؛ ما آزادیم و آزاد باقی خواهیم بود.
بنام همین اصول وبخاطرهمین اصول است که من الغاء قرار داد ایران وانگلیس مورخۀ اوت ۱۹۱۹ را اعلام میدارم.
قرارداد که موقع انعقاد آن وضعیات دنیا دگرگون بود موجباتی که ما را ناگزیر به استفادۀ از آن می نمود، دیگروجود ندارد.
ارادۀ قطعی اصلاحات داخلی وتصمیم به عظمت ونیرومندی قشون ما را از احتیاج بقرار دادهائی که درنتیجه وضعیات تغییریافتۀ دنیا وحوادث برما تحمیل گشت، مستغنی می سازد.
من الغاء قرارداد ایران وانگلیس را اعلام میدارم تا تأثیرات سوئی برسیرۀ ما نداشته باشد، زیرا در ظرف صد سال اخیردرسخترین وتیره ترین دقایق تاریخ ما انگلستان بدفعات دست دوستانۀ خود را برای مساعدت نسبت به ایران درازکرد. از طرف دیگرایران نیزبدفعات نسبت به انگلیس صداقت و وفاداری خود را ثابت نمود؛ بنابراین نباید گذارد یک چنین دوستی تاریخی بواسطۀ عقد قراردادی کدر گردد. الغاء قرارداد هرنوع سوء تفاهی را که مابین ملت ایران و انگلستان وجود داشته معدوم و شالودۀ جدیدی را برای مناسبات صمیمانه ما با تمام ممالک طرح ریزی خواهد نمود.
تخلیۀ ایران از قشون اجانب مهمترین موضوعی است که بر اساس مناسبات دوستی ما را با دول همجوارمستحکمترخواهد نمود. انتظارداریم پس ازتصدیق قراردادهائی که نماینده ما با حکومت مسکو منعقد نموده، باب روابط و دادیه با روسیه مفتوح و نگرانی توقف قشون اجانب بوسیلۀ تخلیه هر دو طرف بعمل آید.
هموطنان!
بنام شاهنشاه جوانبخت ما که از اعلیحضرت وی جمیع قوا و احکام ساطع است. بنام قشون دلیر و فداکار وی، من شما را به انتظام وسعی و کوشش در نجات وطن دعوت می نمایم. من اعتماد بمشارکت شما دارم؛ من اعتماد بوطن پرستی شما دارم؛ از تمام شما درخواست می نمایم که بوسیلۀ طرح و پیشنهاد ها و تقدیم افکار و مشورتهائی که در نزد من کمال وقع و تعظیم را خواهد داشت، مرا مساعدت کنید.
اکنون اعلام می دارم که ازاین ببعد فرصت ملاقات کمترخواهم داشت، لکن هرگونه مسائلی که کتباً ارسال گردد مورد توجه ومطالعه کامل واقع خواهد شد، درهمان حال اعلام می دارم که هیچ چیز وهیچ ملاحظه مرا ازمهمی که برعهده گرفته ام بازنخواهد داشت؛ زیرا پس ازتفضلات سبحانی و تأئیدات اولیای اسلام به توجهات قاهرانه شهریارارجمند مستظهر و به نیات پاک وی متکی هستم، حتی اگر برادرم درنجات مملکت ازمصائب کنونی مخالفت ورزد باو رحم نخواهم کرد.
هموطنان، شما را به انتظام و کار دعوت می نمایم
هشتم حوت یکهزار و دویست و نود و نه ۱۲۹۹ –
سید ضیائالدین طباطبائی رئیس الوزراء
خوانندگان کتاب من نیکومی توانند درموضوع مندرجات این بیانیه و میزان ارزش آن قضاوت کنند مخصوصا درموضوع سیاست خارجی و بهر صورت این بیانیه حماسه آمیز بیک مقاله سیاسی و اجتماعی که بخواهند برای درج کردن در روزنامه تنظیم کنند بیشترشباهت دارد تا بدستوراساسی یک دستورصدراعظمی ونکته مهم در این بیانیه نام نبردن از قانون اساسی مملکت است مگربصورتی که در آغاز نگارش اشاره شده است و دیگربکلی مسکوت عنه مانده در صورت ظاهر و گرنه غیرمستقیم آنرا هدف تیر کشنده ای هم ساخته اند چنانکه بزودی خواهید خواند.
بالجمله دولت نظامی تازه بکار روائی می پردازد و قوه ای که بتوان تصور کرد به آسانی زیربار اوامراو نرود قوۀ ژاندارمری است که به گفته بعضی از سیاستمداران خارجی ازحدود خود تجاوز کرده رنگ قشونی بخود گرفته است ولکن پیش بینی که برای این کار شده این محذور را برطرف می سازد وآن این است که یکی ازصاحب منصبان ژاندارمری "ماژور مسعود خان کیهان " ازاعضای حوزه سیاسی سید ضیاءالدین وزیرجنگ کابینه اوست و بعلاوه "گلرب سوئدی" رئیس کل تشکیلات ژاندارمری را داخل سیاست کودتائی کرده اند و او ازهرگونه مخالفتی که بخواهد بکنند جلوگیری خواهد کرد خصوصاً که به قونسولهای انگلیس در ولایات ازطرف سفارت آنها دستورمی رسد که در اجرای اوامر دولت تازه با مأمورین اجراء مساعدت نمایند. این است که بزودی نفوذ حکومت جدید باغلب ولایتها سرایت می کند مگر در چند ایالت که محتاج به عملیات می شوند مانند خراسان که قوام السلطنه برادر وثوق الدوله والی آنجا مخالفت می کند و به کلنل محمد تقی خان رئیس ژاندارمری محل دستور می دهند او را گرفتارکرده تحت الحفظ به تهران می فرستد ومحبوس می شو د وکرمانشاهان که صارم الدوله مسعود والی غرب اطاعت نکرده او نیز بدست ژاندارمری محل توقیف وبه مرکز فرستاده می شود و فارس که دکتر محمد خان مصدق السلطنه والی آن ایالت پس ازاندکی مقاومت استعفاء داده با حمایت ایل بختیاری از گرفتاری محفوظ می ماند و مانند گیلان که ازحکومت تازه در آنجا اثری ظاهرنمی شود بواسطه نفوذ روسهای بلشویک و بسبب اقتدار میرزا کوچک خان درجنگل که هنوز به مخالفت خود با حکومت مرکزی باقی است.
 اما احوال محبوسین
محبوسین جمعی درتهران و نواحی آن در اداره قشونی محبوسند و جمعی بخارج یعنی بدوردست تر فرستاده شده اند و نوعاً با آنها بدرفتاری می شود ، مخصوصاً با اشخاص متمول که برای گرفتن قسمتی از تمول آنها کیسه هایی دوخته شده است و دراین بی پولی و با این اردو کشی بمساعدت نقدی آنها دارند. اما آنها هم به آسانی سرکیسه ها را بازنمی کنند و از زحمت و بی احترامی دیدنها اندیشه نمی نمایند ، خصوصاً که بزودی میفهمند، خطر جانی متوجه آنها نیست که از دادن پول خود داری می کنند، مگر بعضی از آنها که مختصر وجهی می دهند و بعضی که تعویضاتی بدولت میسپارند و مگر آنچه از اموال آنها از قبیل وسائل نقلیه بعنوان ضرورت قشونی ضبط حکومت نظامی می گردد.
گفته شد محبوسین دانستند خطرجانی متوجه آنها نیست؛ بلی ، پول داران از حبس شدگان اغلب از خارجه دوستان بودند و انگلیسیان که اکنون بجای همه خارجی ها نشسته اند و زمام حقیقی امر در دست آنهاست . بمصلحت وقت و لزوم وجود موقتی یک حکومت ضد اعیان و اشرافی، سبب گرفتاری این جمع شده است و آن سیاست که تمام شد اینها هم آزاد می شوند و بعلاوه بواسطه این گرفتاری موقتی ، تحصیل وجاهت ملی کرده، بعد از این از وجود آنها بیشتر استفاده خواهند کرد.
 ریاست سه ماهه سید ضیائی و سیاست داخلی و خارجی سردار سپه
پیش از نگارش شرح عنوان فصل شمه ا ی از حال و کار خود د ر این نهضت نظامی بنگارم:
نظربوقایع گذشته که خوانندگان کتاب من از آنها آگاه هستند موقع برای من خالی از مخاطره نیست بملاحضات چند:
۱ - خانۀ من یکی ازمرکزهای مهم آزادیخواهان واقعی شده و اجتماعات آنها بیشتر در این خانه است و با هرسیاست که انگشت بیگانه در آن باشد مخالف هستند.
۲ - چون چرخ این انتهاض را دست سفارت انگلیس در زیر یک پردۀ بسیار نازکی میگرداند و در دفترنام اشخاص ایرانی درسفارت مزبور، نام نگارنده سفید و روشن دیده نمی شود. خصوصاً بعد از واقعه شانزدهم ربیع الاول یکهزارو سیصد و سی نه (۱۳۳۹ ه) و اقدام متهورانه من درعقیم گذاردن نتیجۀ مجلس عالی دربار که با سعی انگلیسیان تهیه شده بود برای بدست گرفتن زور و زراین مملکت چنانکه در فصل بیست و یکم نگارش یافت.( ۶ )
۳ - عملیات نگارنده راجع به کمیته آهن که به صلاح وطن خود کردم و درفصل دوازدهم تحریر شده ازخاطرانگلیسیان و دوستان آنها محو نشده است واگربخواهند تلافی کنند موقع مناسبی بدست آورده اند.
۴ – زمان کمی بیش نگذشته است از انقلاب مختصری که در تهران بدست محصلین مدارس بر ضد سیاست بازیهای داخلی وخارجی ومخصوصاً عملیات نظمیه که "وستدهال سوئدی " باز در رأس نظمیه است و یکی ازعوامل کودتا بوده و البته آن واقعه را فراموش نکرده است و همه گونه اسباب برای تلافی کردن در دست دارد.
بهر صورت صبح زود روز سیم حوت جمعی از جوانان از آزادیخواهان بتصور اینکه انتهاض آزادیخواهی است بر نگارنده وارد شده مرا به بیرون آمدن از منزل و شرکت نمودن در کارانتهاض کنندگان ترغیب می کنند اما پس ازچند دقیقه مذاکره ملتف شدند که آنها را به بازی خواهند گرفت بلکه اگر بصورت اجتماع بطور بی احتیاطی از آن در بیرون بروند همه گرفتارخواهند شد از ین جهت یک یک و از درهای متعدد که آن خانه داشت بیرون رفتند.
نگارنده نیزبیکی ازمحله های دوردست تهران رفته درخانه یکی ازدوستان پنهان گشتم تا نتیجه انتهاض هویدا گردد. اما پس ازچند روز ازمجرای کارکنان جزء نظمیه خبردارمی شوم که درصورت اشخاص مظنون بمخالفت با حکومت حاضر نام نگارنده نیز بوده است و بطورخصوصی قید شده که اگرمخالفتی ازمن ظاهرنشد متعرض من نگردند، بی آنکه بدانم قید کننده کی بوده است. دراینصورت بخانه خود آمده تا مدتی کسی را نپذیرفته، یکجهت بکارتألیفات می پردازم. خلاصه روزهشت برج حوت بیانیه رئیس دولت بصورتیکه نوشته شد، بنظر میرسد و با اینکه بسیاری ازمندرجات آن از آمال و آرزوهای من وهرشخص وطن دوست است وتصدیق دارم که هر وقت دولتی بخواهد شروع باصلاحات اساسی این مملکت بکند باید بناهای بی اساس سست بنیاد اداری کنونی را بکلی سرنگون کرده نه بروی خرابه های آنها بلکه ازخیلی زیرترآن خرابه ها بناهای محکمی که قابل اداره کردن یک مملکت وسیع مانند ایران است بسازد و پیش ازهمه کارخانه آدم سازی ما یعنی وزارت معارف باید برای انجام اینکارها مرد آماده کنتد چه قوت بی علم همانند علم بی قوت است. با وجود این خواندن بیانیه انقلابی رئیس دولت نه تنها مرا خرسند نساخت، بلکه بواسطه برخوردن بیک جمله و یک کلمه در آن ضربت شدیدی برقلب من وارد شد و این آن بود« بنام شاهنشاه جوانبخت ما که ازاعلیحضرت وی جمیع قوا و احکام ساطع است » زیرا در حکومت ملی جمیع قوا از ملت ساطع است و بسه قسمت منقسم شده قوۀ مقننه ومجریه و قضائیه را تشکیل می دهد و صدورتمام قوا و احکام از شخص پادشاه این عنوان حکومت استبدادی است.
این خاطره قلب مرا متأثرمی نماید و باطن خیالات نهضت کنندگان را آشکارمی سازد ولی از طرفی می شنوم مباشرین مجلس شورایملی که بمناسبت عید سالیانه تأسیس مجلس شورای ملی مشغول تهیه بساط عید بودند ومقارن شد با این نهضت نظامی و ازطرف دولت تازه روی موافقتی با ادامه دادن کارندیده ، می خواستند بساط ناتمام را بکلی برچینند. یکمرتبه ازطرف رئیس دولت امری به آنها میرسدکه جشن را بگیرند ورئیس دولت ونمایندگان سفارت انگلیس باتفاق یکدیگر، در آن جشن حاضرمی شوند و گفته میشود مشاورین خارجه صلاح ندیدند بساط جشن برچیده شود تا سوء تأثیری در جامعه نکند واز روی این نظرشاید بخواهند صورتی ازمشروطه و قانون اساسی نگاهدارند، برای کلاه قانونی گذاردن برسرعملیات خود درنزد رقیبان بیگانه و معنی وحقیقت آنرا لغو نمایند.
وهم درروزنامه ایران که سه روز بعد ازنشر بیانیه رئیس دولت نشرمی شود و بیانیه را درج می کند به این مقام که می رسد کلمه قوا را حذف کرده می نویسد« که از اعلیحضرت وی جمیع احکام ساطع است» و می رساند که جمله مزبوربصورت نخستین مورد اعتراض شده بترمیم آن پرداخته اند.
و اما عملیات سید ضیاء الدین - با سه نفراز رجال اولی مملکت هیچ گونه ستیزگی نمی کند مستوفی الممالک – مشیرالدوله و مؤتمن الملک چونکه وجهه ملی دارند و مناسبات آنها هم با انگلیسیان دوستانه است بی آنکه نوکربوده باشند. سید ضیاءالدین با رؤسای ایل بختیاری خصوصیت و مدارا می کند چون قوۀ شخصی دارند وبعضی ازآنها بطورخصوصی با انگلیسیان مربوط هستند.
سید ضیاء الدین به سپهدار اعظم رئیس دولت پیش از خود متعرض نمی شود اما او اطمینان ندارد و آن شب را بسختی گذارنیده و صبح بسیار زود، روزسیم حوت می شود. در سفارت انگلیس دراطاق انتظار بعد ازمعطلی طولانی ، وزیرمختار را ملاقات کرده و از او تأمین می یابد و بخانه خود رفته انزوا میجوید. بدیهی است پنج روزعزت ریاست وزرائی دیدن، نه بلکه پنجاه روز و پنجاه ماه آن، بذلت پنج دقیقه در اطاق انتظار بیگانه ای هر که بوده باشد، بودن ارزش ندارد، چه رسد که مدت از یکساعت هم گذشته باشد و بهرصورت سپهداراعظم بشخص شاه و یا ولیعهد پناه میبرد. بهتربود تا بیگانه درصورتیکه بآسانی دستش بآنها می رسید، ولی دراین گونه موارد انسان گاهی همه چیز خود را گم می کند واین توسل رئیس دولت پیش بسفارت انگلیس ، میزان دخالت و نفوذ آنها را در کار جاری و انتهاض نظامی می رساند.
سید ضیاءالدین که خود را سوسیالیست میخواند و آن بیانیه را نشرمی دهد واعیان و اشراف را گرفتارکرده بزندان میندازد. بایستی از تجمل اجتناب کند و دموکراسی خود را ازدست ندهد، ولی دیده می شود که میان خود وخلق فاصلۀ زیاد قرارداده. درها ودربندها میگذارد، حاجب ودربانها مقررمیدارد و در گذشتن ازمعابر با سوا رهای قزاق بیرق الوان دار بسیارحرکت می نماید.
سید ضیاءالدین بلدیه وسیعی با بودجه کافی تأسیس می کند و پیش ازهر کاربخراب کردن سر درهای میدان توپخانه و جاهای دیگر می پردازند و میکوشد که باصلاحات اداری شروع کند و درعین حال چون پدرش از روحانی نمایان عوام فریب است، امرمیکند در وقت ظهر درکوچه و بازاراذان بگویند و روزهای جمعه را بکلی تعطیل کنند و درسرمیزهای رسمی میهمانیهای خود که نمایندگان خارجه هم هستند، مشروبات الکلی نمی گذارد. برای اینکه اظهارمسلمانی کرده باشد و از این راه دل عوام را بدست بیاورد و در نظرخواص سیاستمداری کرده باشد.
سید ضیاء الدین پیشرفت کارش بحسن موافقت با رضاخان سردارسپه است که اوشخص دارای عزم و اراده و بینهایت نامجوست و البته می خواهد هرچه می شود بنام وی بوده باشد. دراینصورت اگر نخواهد با رئیس الوزراء همراهی کند کار، زار خواهد بود.
سید ضیاءالدین با اینکه این نکته را میداند بازمی کوشد فرمانده قوا را مطیع خود سازد و بلکه مسعود خان کیهان وزیرجنگ او که صورتی بیش نیست و درجنبه عزم و اراده و خیالات بلند سردار سپه بسی ناتوان بنظرمی آید . می خواهد سردارسپه را محکوم وزیر دست خود بداند.
این است که بزودی روح اختلاف کلمه میان رئیس الوزراء و فرمانده کل قوا حکمفرما می شود و طولی نمی کشد که مسعود خان خواه یا ناخواه خارج شده ، سردارسپه خود وزیرجنگ می گردد.
سردارسپه چنانکه ازپیش گفته شده قوه ای که درمقابل خود می بیند، ژاندارمری است که رنگ قشونی بخود گرفته و با وزارت جنگ یک صاحبمنصب ژاندارمری، بهم زدن تشکیلات آن خالی از اشکال نیست ولی با وزارت جنگ خودش آن اشکلات برطرف می شود.
سردارسپه دراین انتهاض اول وظیفه اش جمع آوری قوای متفرق شده قزاق بوده است و دادن تشکیلات تازه بآنها وظیفه دومش متحد الشکل ساختن تمام قوای نظامی است و با داشتن وزارت جنگ بآسانی می تواند باین مقصود هم کامیاب گردد والبته امرمطلق بودن درمملکت را برای اطاعت کردن اوامر دیگری ترجیح می دهد و از اینجاست که سستی کاررئیس دولت شروع می شود. خصوصاً که بعضی از رجال دولت که محبوسند و درتفتین کردن میان اشخاص مهارت دارند، بوسیله کارکنان خود هرچه میتواند میان وزیرجنگ و رئیس دولت تفتین می کنند و روی دل وزیرجنگ را بجانب خود بر می گردانند.
روز سیزدهم نوروز است. سردار سپه اردوی قزاق را که در نزدیکی تهران است، میهمان کرده، هیئت وزراء هم آنجا هستند. مخالفت باطنی سردارسپه با سید ضیاء الدین و بی اعتنائی وزیرجنگ برئیس دولت، در این روز نیکوهویدا می شود. چه درموقع نطق وزیرجنگ برای صاحبمنصبان و تا بینها که ازمجلس وزراء برخاسته ، میرود صحبت بدارد. سید ضیاء الدین باو می گوید سلام مرا هم بآنها برسانید. وزیر جنگ را ازاین سخن نا خوش آمده وبجای رسانیدن سلام رئیس دولت بصاحبمنصبان و قزاقان؛ می گوید وقتی آقا سید ضیاء الدین رئیس الوزرا شد، من فرمانده قوا گشتم و وقتی من فرمانده قوا گشتم ، او رئیس الوزراء شد. یعنی من و او را یک مجرا و در یک روز به این مقام رسیده ایم، او بر من تفوقی ندارد که من واسطه رسانیدن سلام او بشما بوده باشم. اینک بعلل سقوط دولت ضیائی وآزاد شدن محبوسین سیاسی اشاره نمایم. از یک طرف احتیاج کودتا کنندگان به محبوس نگاهداشتن محبوسین بر طرف می شود و از طرف دیگر کدورت میان وزیر جنگ و رئیس الوزراء شدن می کند ، بطوریکه نگاهداری هردو برسرکارازعهدۀ نگاه دارندگان خارج می گردد و احتیاج آنها و البته احتیاج مملکت بوجود سردارسپه بیشتراست تا بوجود مانند سید ضیاء الدین ها و شاید سید ضیاء الدین نیزبعد اززمامدارشدن شدن با نماینده سیاسی روس بلشویک که تازه وارد شده و تصورمی کند حکومت سوسیالیستی است ، بیش ازقدرضرورت خصوصیت کرده باشد که موجب نارضائی انگلیسیان شده باشد و بهرصورت اسباب داخلی وخارجی فراهم می شود و سید ضیاءالدین از کار افتاده از یاران طرد می شود و بمحض معزولی او نه تنها محبوسین آزاد می گردند بلکه ازمیان آنها یکنفربریاست دولت بر گزیده می شود.
 توضیحات و مآخذ:
۱ - حسین مکی – تاریخ بیست ساله ایران – مؤسسه انتشارات امیرکبیر – ۱۳۵۸ - صص ۲۸۴ – ۲۷۰
۲-
Paris : Renaissance du livre,۱۹۲۲ - Les anglais en Perse Lesueur - Emile
۳ - یا برای رد گم کردن که وانمود کنند اگر انگلیسها در کودتا دخالت داشته اند پس چرا دوستان و پادوهای آنها را هم گرفته اند؟
۴ - حسین مکی توضیح می دهد: ژنرال ما ژور دنسترویل درکتاب خود بنام امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز می نویسد: وقتی ما وارد قزوین شدیم و آنجا را اشغال کردیم، کوچه ها و خیابانها را به انگلیسی نامگذاری کردیم.
دنسترول درکتاب خود مطالب مفصلی در بارۀّ روابط خود با میرزا کوچک خان و مسائل جنگل نوشته است و تلاش بسیار نموده که عوامل انگلیسی و انتلیجنت سرویس مانند کلنل نوئل معروف که نزد جنگلیها اسیر و زندانی بوده نجات دهد و بالاخره طبق قراردادی که با میرزا کوچک خان منعقد نمود موفق گردید با مبادله اسرای جنگل که در دست انگلیسها بوده مبادله نماید.
بعضی از نویسندگان و مطلعین ژنرال ماژوردنسترویل را بزرگ می دانند و اظهار نظر کرده اند که طرح کودتا از طرف او پی ریزی شده است.
۵ – یحیی دولت آبادی - « حیات یحیی » جلد چهارم - انتشارات عطار – ۱۳۶۱ - صص ۲۴۷ – ۲۳۹
۶ - اشاره شادروان یحیی دولت آبادی به «کنگره نژادی » که در ۱۹۱۱ درلندن برگزار گردید می باشد که وی به نمایندگی از ایران در این « کنگره» شرکت نمود در خاطراتش به آن « کنگره » اشاره می کند و می نویسد: «نگارنده به اقتضای حال و پریشان حواسی که ازبابت حملۀ محمد علی شاه مخلوع و سالارالدوله برادرش به شرق وغرب ایران حاصل است، پرحرارت و شکایت آمیز و اخبار ایران را که در جراید همان ایام درج است شاهد آورده، انگلیس را که در فجایع ایران از روی عهد نامه ۱۹۰۷ بهر گونه تجاوز روس به امورداخلی مملکت رضا میدهد، شریک جنایتها می خواند ومی گوید ای ملل مختلف عالم، آیا انصاف است در یک مملکت که مشغول اصلاح داخلی می باشد اینطور اسباب قتل وغارت و اختلال امور آنرا فراهم بیاورند و اضافه میکنم که اگر بیگانگان ایران را به حال خود بگذارند، هرگونه مانع که در راه ترقی و تعالی آن روی دهد مانند برف که در آفتاب به خودی خود آب می شود، طبعاً برطرف خواهد شد.»
منبع: همانجا - جلد سوم - ص ۱۸۳ - نگاه بکنید به فصل بیست و بیست یکم همین کتاب

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire