lundi 26 septembre 2011

ارزیابی جنبش سبز.خط استقلال و آزادی روشی که به جامعهٔ ایرانی در طول این سی سال و قبل از آن پیشنهاد کردند،جنبش همگانی بوده است. جنبش همگانی یا جنبش کاوه ای رنگ ندارد

http://www.youtube.com/watch?v=19pa9IxuZSo&feature=player_embedded
آقای بنی صدر : نخست ببینیم در طول این سی سال، چه گرایشی این شیوه از مبارزه را تبلیغ کرده است. این یک سوأل مهمی است که شما در مقام روزنامه نگار می باید که دنبال کنید، بیابید. چرا؟ به لحاظ اینکه وقتی یک کاری شدنی بوده، اگر همه همین روش را از آغاز  تبلیغ کرده بودند، مشخصات این جنبش شناسایی می شد، و لوازمی که برای موفقیت لازم داشت تدارک می شد، و ایران خیلی زود آزاد می شد. متأسفانه در طول این سی سال، یک گرایش های زورمداری، راه حل را در این می دیدند که از طریق قدرت خارجی عمل کنند. می دانید که گرایش هایی هستند، تبلیغ این را می کردند که آقای بوش بیاید روی ایران بمب بریزد. و یک گرایش های دیگری روش مسلحانه با حمایت قدرت خارجی را شیوه کرده بودند. اصلاح طلب ها هم عمل در درون رژیم را[شیوه کردند]. و حداکثر تفاوتی را که با آن اقتدارگرا ها پیدا کردند این بود که مردم بیایید در انتخابات شرکت کنید و آن امور را به دستور معروف فشار از پایین و معامله در بالا [عملی سازیم]. از این بالاتر نرفتند. از دید من آنهایی که در خط استقلال و آزادی بودند، و می خواستند ولایت یا حاکمیت جمهور مردم برقرار بشود، اینها روشی که به جامعهٔ ایرانی در طول این سی سال، همانطوری که قبل از این سی سال در دورهٔ شاه هم پیشنهاد کردند، روش جنبش همگانی بوده، چون به ضرورت غیر خشونت آمیز، بلکه خشونت زدا می شود. خوب، حالا این جنبش رخ داد، معلوم شد که این دیدگاه درست تر وضعیت را دیده است. به این دلیل که بین این چه باید کرد ها که در طول این سی سال به جامعهٔ ایرانی عرضه شده اند، آن چه باید کردی راه بجایی می تواند ببرد که هدف را حاکمیت جمهور مردم، و روش را جنبش همگانی می کند. و معنای رخداد جنبش همگانی اینست که این شدنی بود. آنهایی که می گفتند نه، این شدنی نیست و چه و چه و چه، مردم ایران دیگر تکان نمی خورند، و اینها ... آقای لیمونادی: همینطور است، قبل از ٢٢ خرداد[١٣٨٨] احساس خمودگی در مردم دیده می شد. آقای بنی صدر: ببینید،  احساس خمودگی در مردم دیده می شد، تصوری است که از بیرون به آن مردم وجود داشت. و خود این وجود خمودگی گویای این است که آن جامعه چشم انداز آن هدفی که حرکت را می طلبد، نمی دیدند. خود جنبش می گوید بمقداری که دیدند، به حرکت آمدند. یک توضیحی من راجع به تاریخ ایران داده ام. تاریخ جنبش های موفق در ایران. آن جنبشی که در شاهنامه به اسم جنبش کاوه توصیف می شود، چه عوامل داشته است؟ چون شاهنامه در عین اینکه یک بررسی کاملی است از قدرت، قوانینی که قدرت از آنها در ایجاد و انحلال پیروی می کند، آنچه را که بیان می کند، تحول تاریخ ایران را بازگو می کند، از دوران اساطیری تا امروز. یعنی الان هم اگر شما بخواهید جنبش کاوه را با جنبش امروزی بسنجید، می بینید آن عواملی که در آن بوده، آیا در این جنبش هم هست یا نه؟ می توانید بفهمید که الان این جنبش امروز موفق می شود یا نمی شود. البته این جنبش امروز یک عامل مهم دیگر هم پیدا کرده که آن زمان این عامل، آن نقشه را نداشته است. خوب، در آن جنبش، یکی محل عمل بوده است. اگر کاوه می آمد و به ضحاک می گفت که من در محدودهٔ تو یک اصلاحاتی می خواهم بفرمایید، یک مقدار از مغز سر جوانان که مارهای شما می خورند، تخفیف بدهید، شکست خورده بود. چرا؟ به دلیل اینکه قدرت زیادت طلب است. قدرت نمی تواند از آنچه که دارد، کم کند. بمحض اینکه شروع به کم کردن بکند، انحلال خود را پذیرفته، از بین می رود. پس چون زیادت طلب است و شما هم در محدودهٔ او هستید، و آن قدرت بر شما حاکم هست، یک پس کردنی به تو می زند، می گوید برو کشکت را بساب. من سر سوزنی کوتاه نمی آیم. همین حرفی که آقای خامنه ای زد. پس این جنبش کاوه پیروز شد، یک دلیلش اینکه بیرون حاکمیت استبدادی ضحاک این جنبش محل پیدا کرد، و برداشتن این حاکمیت را هدف قرار داد. این یک عامل است. عامل دوم...، اینکه حالا این را برداشتی، چه می خواهی جایش بگذاری؟ بسیاری می گویند در انقلاب ایران، مردم می دانستند چه نمی خواهند، و نمی دانستند چه می خواهند. دروغ است. ممکن نیست یک جنبشی به پیروزی برسد، بداند که چه را نمی خواهد و نداند که چه چیزی را می خواهد. خوب، اگر نداند که یک خلائی هست، جنبش آنجا می ماند، تا وقتی که بداند که چه را می خواهد. اگر نداند چه را می خواهد، آن وضعیتی که بر ضدش قیام کرده سر جای خودش می ماند، جنبش هم فرو می خوابد. آقای لیمونادی: بر این مبنا است که می گفتند هدف این بود که شاه برود، حالا هرچه شد، شد. آقای ابوالحسن بنی صدر: نه، نه، همچنین چیزی محال است. نخیر، آن بار می گفتند شاه برود، و فکر می کردند که مصدقی ها کشور را اداره می کنند، آقای خمینی هم به قول خودش وفا می کند، می رود قم به کار خودش می پردازد. خوب، این آقا به عهد خودش وفا نکرد، و در واقع کودتا بعد از کودتا، شد این رژیم. نه اینکه مردم نمی دانستند چه می خواهند. نه، می دانستند چه می خواهند. چه جوری ٧٦ در صد به من رأی دادند؟ پس می دانستند که چه می خواهند؟ به هر حال، آن جنبش کاوه ضحاک را می خواست بردارد، که را بجایش بگذارد؟ فریدون را، با آن توصیفاتی که شاهنامه می کند از رهبری که او داشت، شاهی که او بود. این دومین عامل. جانشین تکلیفش معین نباشد، جنبش تا یک جائی به حالت اعتراض می آید، از آن نمی تواند عبور کند. برای اینکه برای آنکه می خواهد بردارد، جانشین ندارد. این دو تا. در آن جنبش، در شاهنامه می بینیم ضحاک نه، فریدون آری، پس محل عمل هم بیرون رژیم. خوب، چه روشی بکار بردند؟ آیا کاوه رفت مثلاً، یک سازمان نظامی تشکیل داد؟ آمد جنگ مسلحانه کرد؟ نه، یک جنبش همگانی کرد. پیشبند آهنگری اش را پرچم کرد، و مردم را به جنبش همگانی فرا خواند، و مردم هم به جنبش همگانی آمدند و کاخ آقای ضحاک را در میان گرفتند، یعنی قلمرو حاکمیت ضحاک را از آن خود کردند. مثل انقلاب ایران که همینطور شد. کردند،کردند، تا رسید به کاخ آقای ضحاک. واردش شدند. آن قلمرو را از او گرفتند، خودش هم ماند تک و تنها، چاره ای نداشت جز اینکه تسلیم شد، زندانی بردند. اول خواستند بکشند، بعد بقول شاهنامه این پند را به فریدون داد که او را در کوه، در دماوند زندانی کن. چون او وقتی هست، جامعه می داند که از چه خلاص شده است. وقتی او را حذف کردی، مردم نمی دانند...، بعد از مدتی یادشان می رود که در چه مصیبتی بودند. خوب، اینهم چه شد؟ روش. درست؟ این سه تا عامل. خوب، همهٔ اینها ناچار در یک بیانی، در یک اندیشهٔ راهنمایی، اظهار می شدند. و اینطور که در شاهنامه می خوانیم، این جنبش، ضحاک را بیگانه می دانسته است، و جنبش بر ضد او را در واقع بازیافت استقلال و بنابراین آزادی خود بعنوان ایرانی تلقی می کرده است. و این عامل مهم چهارم بود. این چهار تا عامل در آن جنبش بوده است. در زمان ما، در این زمان، حاکمیت مردم، مسئلهٔ روز است. این مردم اند که باید حاکمیت پیدا کنند. نه اینکه حاکمیت با مردم، ضحاک نباشد، فریدون باشد. نه، خود مردم اند که الان می خواهند حاکمیت خویش را تصدی کنند . برای اینکه می خواهند وارد دوران استقلال و آزادی و دموکراسی و رشد بشوند. پس یک عامل پنجمی هم اضافه شده است. خوب، حالا ببینیم در جنبش ما، در جنبش مردم ایران، از این پنج تا عامل، کدام ها، به چه مقدار وجود داشته است؟ عامل اول که محل مبارزه و جنبش باشد، دچار یک ابهام بزرگ است. یعنی یک سرش درون رژیم است، می خواهد هم همانجا بماند. می گوید قانون اساسی بدون تنازل. یک بدنهٔ اجتماعی هم دارد که بیشتر جوانها هستند، از آن محدوده بیرون آمده اند، صریح و راست می گویند ولایت فقیه نمی خواهیم. خوب، پس یک گیر عمده اش این است. گیر دوم دارد، تکلیف رهبری که جانشین این رژیم بشود هم، معلوم نیست. چون شما وقتی می گویید که جنبش سبز، اولاً به آن رنگی می دهید. درست؟ خوب، مردم ایران یک رنگ اند؟ اولاً که همهٔ این رنگ ها را در تاریخ ایران، ایرانیان امتحان کرده اند. سبز جامه داشته اند، سیاه جامه داشته اند، سفید جامه داشته اند، سرخ جامه داشته اند، رنگ های دیگر هم داشته اند. درست شد؟ اینها یعنی یک گروه معینی از جامعه، نه جمهور مردم. جمهور مردم همه رنگ است. رنگ های گوناگون. در دموکراسی اصل بر کثرت گرائی است. همهٔ رنگ ها آنجا است. اینها روز اول گفتند سبز، و تصریح هم کردند آنهایی که با اصل نظام مسئله دارند، بیرون. آنهایی که با این اصلاح طلبان ناسازگاری دارند هم، بیرون. یواش یواش دیدند که گویا کسی دیگر باقی نمی ماند. اینجوری خودشان می مانند و خودشان. پس آمدند گفتند که نه، همه می توانند درون جنبش باشند. اگر همه می توانند درون جنبش باشند، پس این رنگ چیست تو به آن داده ای؟ اشتباه کردی. روز اول باید می گفتی که این جنبش مال جمهور مردم است، هدفش هم استقرار حاکمیت یا ولایت جمهور مردم است. خیلی راحت می شدی.
قسمت دوم این مصاحبه:
http://www.youtube.com/watch?v=-ZtbtYQJYrg&feature=related

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire